💢کتاب داستانی دام تکفیر
🔥#دام_تکفیر_فصل_اول_قسمت_2
❌آغاز یک وهابی❌
🔸در همین حین که گرم صحبت بودیم شنیدن کلمه «ماتریالیستی» از عده ای از بچه هایی که باهم مشغول صحبت بودند توجه ام را به خود جلب کرد، به همراه کاک جمیل وارد جمع شان شدیم و با بچه ها احوال پرسی کردیم؛ فؤاد رشته کلام را در دست گرفته بود و خیلی خوب نطق می کرد.
🔺این رفتار برایم آشنا بود انگار آن بچه ها چند سال قبل خودم بودند و فؤاد هم همان پسری بود که من را به افکار مارکسیست – لنینیستی و عضویت در حزب کومله دعوت می کرد. ( کومله اسم یکی از احزاب ضد انقلاب غرب کشور است که دارای افکار کمونیستی و آمیخته با ناسیونالیسم کردی است.) آن مواقع اگر معلمم (آقای قوامی) و چند نفر از دوستان دیگر نبودند فی الحال گرفتار این افکار بودم و معلوم نبود با چه طرز فکری و کجای دنیا بودم. بعد از نجات از آن گمراهی با خدا عهد بسته بودم تا جایی که می توانم با این افکار مبارزه کنم.
🔵مدتی بود مشغول بنایی و پیمانکاری بودم اما این کار وقت زیادی از من می گرفت، این کار را رها کردم و با پس اندازی که داشتم در یکی از پاساژهای میدان آزادی سنندج یک مغازه اجاره کردم و در کار خرید و فروش موبایل مشغول شدم. بعد از مدتی دوستم امجد را به جای خود در مغازه قرار دادم تا بهم کمک کند و با هیئت امنا مسجد هم صحبت کردم که تمام کار های مسجد را به من بسپارند، آنها نیز موافقت نمودند. پس از آن از بچه های شهرک خواستم تا در اموررات مسجد مرا یاری کنند آنها نیز قبول کردند و با تمام توانشان به من کمک کنند
🚶🏻♂️یک روز که برای کار به مسجد می رفتم، خالد 🙍🏻♂️جلوی درب خانه شان نشسته بود و همین که من را دید پیش دستی کرد و پیش من آمد، بعد از احوال پرسی، خیلی مؤدبانه ادامه داد: «ما با هم همسایه هستیم و من مسئولم که هر کاری از دستم بر می آید برای همسایه هایم انجام بدهم. سؤالی دارم و هدف ام هم از این سؤال تفتیش عقیده نیست، فقط تعريف و تمجیدت را از چند نفر شنیدم گفتم شاید بتوانیم دوست های خوبی برای هم باشیم.» بعد از کلی اصرار کردن دعوتش را قبول کردم و به خانه شان
رفتم اما چون لباس کار تنم بود به ماندن در حیاط اکتفا کردم.
🔹خالد 🙍🏻♂️شروع کرد به صحبت کردن در مورد اسلام، خیلی هم خوب حرف می زد نطقش که تمام شد از من پرسید: «نماز که می خوانی؟»
جواب دادم: «مگر دین بی ستون هم می شود؟ »
📛خالد: 🙍🏻♂️«الحمدلله که نماز می خوانی، حتما میدانی اگر کسی نماز نخواند کافر می شود؟»
گفتم: «می دانستم که رسول خدا(ص) زمانی که مدت کمی به حیات مبارکشان مانده بود مدام می فرمودند نماز، نماز، و این نشان دهنده اهمیت این فریضه است. اما این مطلب که اگر کسی نماز نخواند کافر می شود را تا به حال از هیچ ماموستایی نشنیده ام.»
🚫خالد: 🙍🏻♂️«حق داری من هم نمی دانستم، این به خاطر خیانت ماموستاهایی است که الان در مساجد هستند.»
🙍🏻♂️خالد مکثی کرد و ادامه داد: «آنها واقعیت را نمی گویند و مدتهاست که چیزی را به ما می گویند که خودشان می خواهند، نه آن چیزی که اسلام می خواهد، آنها کسانی هستند که با پول مردم سی چهل سال فقط «ذهب،ذهبا، ذهبوا» خوانده اند و هنوز هم نمی دانند که «زید و عمرو» چه کسی هستند و چرا این بیچاره ها مدام می آیند و می روند.»
سر این قضیه مجادله 😠😠بالا گرفت تا این که خالد 🙍🏻♂️یکی از کتاب ها را برداشت و گفت: «نه حرف من، نه حرف تو، اصلا ما چیزی برای گفتن نداریم هر چه که قرآن و حدیث گفت، قبول است؟»
🙍🏻♂️خالد کتاب ها رو جلوی من گذاشت و با یک آیه از قرآن و چند تا حدیث که سند آنها هم طبق نوشته کتاب صحیح بود من رو قانع کرد که کسی که نماز نخواند و به اصطلاح تارک الصلاة باشد کافر می شود.
گفتم: «ولی امام شافعی تارک الصلاة رو تکفیر نمی کند.»
⭕️خالد: 🙍🏻♂️«من می گویم خدا و رسول خدا(ص) تو می گویی امام شافعی، حواست هست چه می گویی؟ این حرف خدا و رسول اوست، حالا برو از ماموستاها بپرس ببين حرف آنها با کلام وحی چقدر تفاوت دارد، و این را بدان که تقلید از مذاهب عين همین آیه است که خداوند می فرماید:
اتخذوا أخبارهم ورهبانهم أبابا من دون الله" آنان دانشمندان و رهبانانشان را به غیر از خدا به خدای می گرفتند.»
🛑خالد 🙍🏻♂️ادامه داد: «نماز نخواندن کفر است و هر کسی با هر لباسی و به هر بهانه ای با حکم خدا مخالفت کند تکفیر می شود، دین با کسی شوخی ندارد.»
گفتم: «داری تند میروی خالد، درست نیست در مورد علما این طور حرف بزنی این افراد برای دین زحمت کشیده اند، مواظب باش چه می گویی.»
👈ادامه دارد ....
🙏کانال مفتاح را به دوستان خود معرفی کنید.
#مفتاح
#جهادتبیین
#وهابیت
#دام_تکفیر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2594242724C59f039f0a0