eitaa logo
🚩 هی هات | جهاندار
1.7هزار دنبال‌کننده
466 عکس
272 ویدیو
15 فایل
موسی به فرعون گفت: خودت را به کدام کوچه می‌زنی! خوب می‌دانی کجا چه‌خبر است... (سوره إسراء، آیه ١٠٢) @hey_hat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹بیمار حسین زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی» بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ» غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری... @mehdi_jahandar
سومین کنگره سراسری شعر با 18 برگزیده در دو بخش: کارگاهی(ویژه عموم) و رقابتی(ویژه شاعران جوان) با موضوع فراخوان کامل در پیام رسان ایتا👇👇 eitaa.com/ghalamhaye_bidar
آن اسم اعظم که نشانی می دهندش سربند یا زهراست محکم تر ببندش هر کس که در سر آرزوی عشق دارد هنگام رفتن با شهیدان می برندش بابا! وصیّت نامۀ همسنگرت کو؟ این روزها خون می چکد از بند بندش آقا معلم قصه از آنروزها گفت کردند سال ِ آخری ها ریشخندش شرمی نکردند از صدای سرفه دارش چیزی نخواندند از نگاه دردمندش گیرم عَلم از دست عباسی بیافتد عباس دیگر می کند از جا بلندش هر کس به این آسانی اهل کربلا نیست کار حسین است و دل مشکل پسندش @mehdi_jahandar
هدایت شده از شعر هیأت
علیه‌السلام 🔹غریب‌اند نیستانی‌ها🔹 یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها! این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها... «این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟» این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟ یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟ بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید این خبر را برسانید به کنعانی‌ها 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از قلم های بیدار
🌹 | شب شعر 💢 با حضور و شاعران جوان نجف آباد و اصفهان ⏱ دوشنبه 15 مرداد ساعت 18:30 🇮🇷 نجف آباد، شهدا @ghalamhaye_bidar
هدایت شده از قلم های بیدار
✅ افتتاحیه کارگاه های سومین کنگره 📝 با حضور ⏰ دوشنبه15مرداد ساعت16 🏠 خ نشاط، کوچه14، پس از کارگاه وسیله برای عزیمت به شب شعر فراهم است
بوی پیراهن خونین کسی می آید این خبر را برسانید به کنعانی ها @mehdi_jahandar
تازه شهیدا بگو خانه معشوق کو گفت همان سو که سر بیشتر افتاده است... @mehdi_jahandar
1- 🌷 فصل رسیدن خبرها حاکی از آن است می برّند سرها را به مادرها کسی آهسته‌تر گوید خبرها را نیستان در نیستان می‌شود شیرینی‌اش پیدا بچیند گر کسی فصل رسیدن نی‌شکر‌ها را شما مرد خطر بودید، ‌ما اهل حذر بودیم شما رفتید و ما هرگز نداریم این جگرها را کسی که مقصدش دریا و طوفان است مقصودش به ‌دل هرگز نگیرد طعنه‌های رهگذرها را چه پنهان، ‌تازگی‌ها خواب اقیانوس می‌بینم قفس تنگ است ای صیّاد،‌ واکن بال و پرها را 2- 🌷 عاشق تشنگی (غزل ترانه) اربعین که می‌رسید بغض غریبی تو صداش بود بغض بی‌صدایی که تا وقت رفتنش باهاش بود توی روضه‌ها فقط عاشق روضه‌های عباس توی روضه‌های عباس عاشق تشنگیاش بود از نجف تا کربلا گریه می‌کرد و سینه می‌زد از نجف تا کربلا فقط خودش بود و خداش بود تو یکی از موکبا شنید که سوریّه رُ بسته ن دل زینبُ شکسته ن، زینبی که جون ْفداش بود بعد اربعین که برگشت، یه حال تازه‌ای داشت نصفه شب‌ها یه دعای تازه‌ای تو ربّناش بود کوله‌بارشُ دوباره بست و راهی سفر شد فرقش این بود که یه سربند یا زینب لابلاش بود اربعین روز سوا کردن ِ مردای ظهوره اربعین آخر قصّه نه که تازه اوّلاش بود 3- 🌷روضه تمام عیار یک روضه ی تمام عیار است قصه اش غمگین نباش، سابقه دار است قصه اش پژمرده می شود گل اگر سر بریده شد اما گل همیشه بهار است قصه اش گل بود، تازه بود، جوان بود؛ وانگهی چون جنگیان کهنه سوار است قصه اش افسانه نیست، با تو و با من غریبه نیست مال همین زمان و دیار است قصه اش دل ها اسیر مردمک چشم های اوست خواندم، چه با شکوه و وقار است قصه اش سرباز، سربلند، سرانداز، سرفراز سرریز ِ جمله های قصار است قصه اش سِحر هزار و یک شب افسانه ها شکست از بعد از این، هزارهزار است قصه اش أنت الحق است تازه شهیدا أنا الحقش، آن عارفی که بر سر ِ دار است قصه اش @mehdi_jahandar
   و ملائکه زمین را کوچک دیدند. گفتند انسانی که تو می‌خواهی او را خلیفه قرار دهی، فسادها خواهد کرد و تباهی‌ها به بار خواهد آورد. و خدا نظر انداخت. را دید، خوابانده فرزند را رو بسوی قبله. ملائکه گفتند کسی که تو می‌خواهی او را جانشین قرار دهی، خون‌ها خواهد ریخت و سرها خواهد برید که انسان را فقط شهوت و غضب دیده بودند. خدا را دید نشسته بر لب دریا، نگریسته با لب‌های تشنه بر آب. و ملائکه گفتند ما را بجای او قرار بده؛ که تنها یک روی سکّه را دیده بودند که تسبیح بلدیم و تقدیس. و خدا آنسوی تاریخ را دیده بود. حججی‌ها را، ایستاده و نظر دوخته به چشم‌های خودش؛ پس به جمیع فرشتگان گفت: به امتحانش می‌ارزد @mehdi_jahandar
در کوی ما می خرند و بس بازار از آنسوی دیگرست میکده است ای شیخ اینجا، نیست جای خودفروشی شیخ! چشمت کور، دندت نرم، باید مِی بنوشی آمدی میخانه، می بایست تا آخر بمانی آمدی میخانه، می بایست با رندان بجوشی آستین بالا بزن، تخمیر کن انگورها را تا به کی تبلیغ گندم میکنی، جُو می فروشی تیزهوشی را برای مسجد و محراب بگذار کوچه ی رندان نمی آید به کارت تیزهوشی گر خروشی هست در آواز مستان است و دستان سازت آهنگی ندارد شیخ، بیخود می خروشی... eitaa.com/mehdi_jahandar
  برادران گفتند: چرا به ما اعتماد نداری! یوسف را با ما بفرست. یعقوب گفت: شما از خطر گرگ غافلید. رفتند و پیراهن خونی آوردند... برادران گفتند: عزیز مصر به ما گندم نمی‌دهد، مگر اینکه بنیامین را با خود ببریم. پیر کنعان گفت: هرگز او را با شما نمی‌فرستم، مگر آنکه پیمان استوار با من ببندید بستند و شکستند... برادران گفتند: بنیامین دزد است، برادرش یوسف هم دزد بود. و نگفتند ما غلط کردیم... پدر گفت: اشتباه از من بود که عزیزم را به شما سپردم @mehdi_jahandar