eitaa logo
کانال مهدی نظارتی زاده
138 دنبال‌کننده
5 عکس
14 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
توی نخلستان تو را تنها می دیدندو تو داشتی شلوغی بین الحرمین را نگاه می کردی آنقدر شلوغ که آدم مجبور است آدم به آدم جلو برود شانه به شانه از این سر تا آن سر فاصله ی زیادی نیست اما طول می کشد ساقی دست از جامی قسم خورده بردارد تا آخرین قطره های مشک ادامه می دهد او ادامه می دهد وه چقدر طول کشید تو را بکشند در بین راه در گوش آب چه گفتی؟ که ریخت که ریخت پدرت چند بار در گوش چاه برای آب نام تو را فریاد زده بود که نام تو را از یاد نبرد؟ چند بار زمین خوردی؟ و دیدی مشک هنور آب داردو دیر نیست جان کندی و از زمین بلند شدی یعنی مشک قرار است قطره قطره تو را بکشد؟ زمین بخوری و ببینی نه ، باید بلند شوی قطعا به انتظار کشیدنت بین دو چکه فکر می کنم آیا تمام شد مشک یا می چکد هنوز و باید مابقی را نجات دهی؟ نه هست باید بلند شوی باید بلند شوی و حداقل برادرت را صدا بزنی تا بردن آب را از اینجا ادامه دهد با دو دستت اشاره کنی من همین قدر... همین قدر توانسته ام شده بودی آب که قطعه قطعه تبخیر می شود لب هایت هنوز تکان می خورد آرام صدا میزنی برادر و صدایت جنگ را ادامه می دهد از توی نخلستان عبور می‌کند از کنار دشمن عبور می کند و می رسد به خیمه گاه می رسد به برادرت لب هایت تکان می خورند دست برداشته ای به دعا اما به جان چه کسی؟ تا برادرت برسد مشک هم قسم خورده است تا آخرین قطره ایستاده است ایستاده است برادری در پی برادری اما برای پی دا کردن تو باید بنشیند و لای بوته ها را قشنگ بگردد که تو در هر جای این میدان دست داری بلند شو آدم ها آمده اند توی بین الحرمین و قادرند رودخانه ای را عبور بدهند از میان دشمن برسانند به خیمه گاه صدای تو رسیده بود صدای تو رسیده است آدم ها آمده اند کمک و تو آخرین کسی نبودی که برایت شعر خواند و در تنهایی با خودش حرف زد و من آخرین کسی نیستم که در دنیا خودش را گم کرده است و خودش را یکهو توی بین الحرمین پیدا میکند در حال بردن یک رودخانه بی اختیار پیدا می کند در حال تشییع شلوغ مومنی مهم که باید یک قدم را به چند قدم تقسیم کرد آرام آرام ای تساوی دو دست! آخرین قطره را می خواستی بین چند قطره تقسیم کنی؟ ای تصاویر زیاد در آیینه ای شکسته! غمگین نباش مثل بازارهای پشت حرم نباش که آخر شب ها خلوت است غمگین نباش تا آفتاب سر بزند مرغ های دریایی چقدر صدا بزنند آب آب خوب است؟ مرغ های دریایی عادت دارند پیش هم یکی هم صدا بزند کافی ست تا بقیه هم صدا بزنند غمگین نباش و تقریبا از این مشک خشکیده چشم بپوش با خون بپوش! فکر کن دل آیینه ای را توی چشمت شکسته اند... امشب کربلا. اینجا شعر که می نویسی می روی پای ضریح و مثل زیارتنامه می خوانیش.به امام گفتم عینکم را اگر توی ضریح بیندازم ،چشم هایم چه می شوند؟ https://eitaa.com/mehdinezarati
همانگونه که باران پنجره ها و درها را باز می کند و آدم ها را می کشاند توی حیاط بین الحرمین ما را می کشاند توی حیات باران که روضه بود آنجا سقا خانه ها روضه ی خانگی بود آنجا و فرش های روضه را پهن کرده اند توی خیمه گاه روضه را شروع کرد فاطمه و برای دفع بلا صدقه داد ودفع بلا شخصا هر چه تلاش می‌کرد نمیشد مسیر نیزه ها را عوض کند تیرها را پشیمان کند و آن ها که فاطمه یکی یکی در خانه هایشان را زده بود در کوچه جمع شده بودند تا باز شدن درها را بسوزانند هوای تازه را بسوزانند جمع شده بودند توی کربلا چادر مهاجران را بسوزانند آن ها آمده بودند توی سقیفه آن ها بیخ گوش اشعری بودند آن ها نزدیک آمده بودند روضه آنجا بود جنینی شش ماهه که دو روز شد تکان نمی خورد سه روز شد تکان نمی خورد نوزادی شش ماهه بود که جان گرفته بودو در عوض تکان می خورد روضه آنجا بود افتاده بود کنار در نور را کشته بودند در دل ثریا روضه آنجا بود که صدقه خودش داشت روضه ی بلا می خواند... در حیاتی به این بزرگی گوشه ای از بین الحرمین هم بنشینم کافی ست بنشینم بعد باران انعکاس سبز نخل ها را رفت و آمد آدم ها را روی مرمر سفید ببینم با نور ببینم آن ها آمده بودند آب و انعکاس را بکشند اما همانطور که حوض بدون حیاط نمی شود حیات هم بدون کوثر نیست تصویر وضوی تو افتاده توی حوض و تصویر برادرت حسن که در باره اش با آیه ی والقلم نوشته اند نوشته اند تیر از تابوت حصیری عبور کرده بود سم از گلو عبور کرده بود و یک نفر نبود برود یک لیوان آب بیاورد که حداقل خورده های جگر پایین رود از راوی پرسیدم آیا انعکاس هم در مقتل روضه دارد؟ گفت: نوشته اند حسن تو بخوان حسین کسی که سنگ حوض می تراشد دستش قطعا نگین قشنگی دارد... کربلا داره بارون میاد https://eitaa.com/mehdinezarati
این هم می شود دست پخت من کربلا شعر و آشپزی یک شین مشترک دارند... https://eitaa.com/mehdinezarati
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابتدای حرم مرا می گردند مبادا گناهانم را نیاورده باشم... باب الرجا https://eitaa.com/mehdinezarati
گفت: از نشانه های ظهور این است زمین لشگر سفیانی را می بلعد به تونل های حماس فکر می کنم به تونل های حزب الله به قنات های ایرانی که آب و موشک می رسانند به پایین دست ها ایرانی ها از جنگ خندق در حال کندن زمینند... https://eitaa.com/mehdinezarati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم با کربلا دل دوستانم را آب کنم و بسوزانم.امید دارم روز محشر این هشت ثانیه که دلتان سوخته دست شما را بگیرد.آنوقت به یاد من هم باشید شاید من هم نجات پیدا کنم... https://eitaa.com/mehdinezarati
لگد صدا شدو در آسمان ها پیچید توی عرش پیچیده بود استخوان فرشته ای را شکسته اند فاطمه دستش را گذاشت به پهلویش و پهلویش عرش این ماجرا را می دید آیه های والمحسنین و المحسنات این ماجرا را می دید آن تکه ای از ذوالفقار که به دیوار بسته نبود می خواست جدا شود می خواست دهانش را باز کند و فریاد بکشد می خواست از خلقت یک شمشیر بیرون بیاید خواست نبینید کربلا شده بود دو سه قطره که از میخ در می‌چکید از پیشانی پیامبر می چکید از فرق های امیرالمؤمنین با مومنین می چکید از شباهت غمگین حروف محسن و حسن و حسین از پیشانی علی و عباس می چکید زمان شده بود دو سه لحظه ذوالجناح لحظه ای که نمی توانست بماند سر انجام آهی کشیدو رفت طوری خسته رفت که انگار پاشیدن رنگ سفیدی شکل اسب گرفته باشد... https://eitaa.com/mehdinezarati
دین من انسانیت من است. این گزاره درست است.در دین من هم دقیقا همین انسانیت چه بسا بالاتر آمده است.فرق ما همین "هم"است.شما در یک هندسه و فیزیکی یک بعدی زندگی می کنید و ما داریم از بعدهای بیشتری حرف می زنیم.حرف هایی که از یک جایی به بعد برای شما قفل است. ما می گوییم انسانی که روزی تلاش می کرد با یک تکه استخوان روی سنگ علامتی بگذارد وحالا دارد رایانه های کوانتومی می سازد،منطقی نیست هیچ و پوچ باشد. منطقی نیست؟ فرق ما همین است. قرآن اگر نتواند کسی را هدایت کند،تلاش می کند حداقل انسانیتش سقوط نکند. و بلندترین صدای این آیه آنجا بود که حسین بن علی فریاد کشید: اگر دین ندارید،حداقل آزاده باشید. حسین داشت به انسان گوشزد می کرد. اولش آن ها را به دین پیامبر راهنمایی کرد. دید نمی شود آن ها را به انسانیت دعوت کرد علی اصغر را گرفت روی دست که به انسان گوشزد کند گناه بزرگش را. انسانیتی که امروز مانده است چه بسا تلاش پیامبران است. و چقدر سخت توانست بماند. سخت،مثل آن برده ی آفریقایی که دارد با یک کشتی پرتغالی می رود به جایی که نمی‌داند.نمی داند زنده می ماند یا نه.و این "نه" اندازه ی جنازه ی آن سیاهی که در دل شب انداختند توی دریا سنگین است و صدایش در تمام عرشه می پیچد.چند ملیون انسان را ریخته باشند توی دریا خوب است؟ انسانیت اما باید جلوتر بیاید.نباید سر سفره ی ماهی های سرخ شده ای بنشیند که گوشت انسان خورده اند... دین معجزه می کند! در روزگار کوانتومی امروز که بیشترین صدا برای حذف دین و پس از آن انسانیت،بلند شده است،اما شگفت انگیز است که هر چه علم بیشتر پیشرفت می کند،گوهر دین براق تر می شود و ما می توانیم مثلا معنی "جمع الشمس و القمر"را با خواندن فیزیک کوانتوم بهتر درک کنیم. https://eitaa.com/mehdinezarati
شراب ها رسیده اند به اندلس بت ها و رقاصه ها به حومه ی مکه و آیه های جهاد با لحن خسته ای پخش می شود در دکان ها و بازارهای مکه از روی مناره ها اذان احد شنیده نمی شود هر چه می گردم شاگردهای جعفر بن محمد را پیدا نمی کنم خانه ی محمد را پیدا نمی کنم قرآن با لحن حماسی حمزه از کوه های خراسان طلوع کرد آیه های فتح از کربلا رسیده بودند روی سربند های فاطمیون ورق برگشته بود یاسر زنده از زیر سنگ بیرون آمد سمیه را از زیر شلاق بیرون آورد و عمار پسرشان در روضه ی فاطمیه که می گیرند چای میریزد ورق برگشته بود کسی تمام نخل های شریعه را کنده بود تا عمودی پشت آن ها نباشد کسی در کوچه ایستاده است که آن ها می ترسند به خانه ی فاطمه نزدیک شوند کسی تمام کوچه های کوفه را گشته بود تا مسلم را نجات دهد کسی پریده است وسط تیر حرمله ورق برگشته بود و هرچه جعده در جام زهر بیشتری می‌ریخت انگار نه انگار قرآن ورق می خوردو رسید به مرج البحرین یلتقیان و ما رسیده بودیم به ساحلی بین الحرمین با آن مرمرهای سفیدش ما رسیده بودیم و حصر آب شکسته بود آنقدر که زائران با فرات عکس می گیرند اربعین ها بچه های فاطمیون پریده بودند مقابل تیرها و لگدها ایرانی ها پریده اند مقابل خانه ی فاطمه زده اند زیر نیزه ی هند زده اند زیر جام جعده و جام های جهانی زده اند زیر کمان حرمله و خون غزه دیگر روی نقشه ها شکل یک حنجره نیست غزه غزه ای که هر کودکت زنده یا مرده در آغوش پدری زنده یا مرده یک روضه ی خانگی ست یک روضه ی آوارگی ست... https://eitaa.com/mehdinezarati
رنگ می بیرون نشست از بس که مینا تنگ بود بیدل آب وقتی ماجرای تو را شنید رنگش پریدو بخار شد موج شدو از دریا بیرون ریخت سیل شدو شهرها را بیرون ریخت لیوان آبی شدو شکست ماجرا سر رفتن قدحی هفت ساله بود https://eitaa.com/mehdinezarati
به دنیا می آیند برای کوچ پرنده هایی که نمی دانند از کدام نقطه باید دور شد من دنبال چه چیزی می گردم؟ وقتی چیزی نداشته ام گم کنم ترسیدم سایه بود و درختی نبود و هر بار تیرم خطا نمی رفت سگ شکاری ام با تکه ای از خودم به خانه برمی گشت یک بار دست هایم را آورد که تازه آن ها را ها کرده بودم یک بار سرم را با یک چشم بسته انگار چیزی را نشانه رفته بودم ترسیدم مثل کلبه ای دور افتاده در جنگل که منتظر است باد شومینه را روی پرده ها بیندازد از کتاب یادگاری ها با درخت بزرگ می شوند نشر نیماژ https://eitaa.com/mehdinezarati
مثل آن پیرمردی که نیزه نداشتو با عصا میزد تکفیری ها دستشان اگر به زمان می رسید برمی‌گشتند عقب و جلوی دوربین خیمه ها و بچه ها را آتش می زدند عقب تر خانه ی فاطمه را آتش می زدند عقرب ها رسیده اند به حلب و پرچم های روضه را آتش می زنند پرچم خراسانی ها را آتش می زنند سلام بر تو ای صاحب زمان! به بازوی عباس فرمان حمله بده به حر ها فرمان برگشت بده به خاک به آب به هوا فرمان بده یا ایها الذین آمنوا... https://eitaa.com/mehdinezarati