،،✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیست و یکم
💠 قسمت قبل :... پیامبرصلی الله عليه واله که میفرماید: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد.
✨ رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، مسجد، بسیج، هیئت و رضایت پدر و مادرو.....
🔸 فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تایید من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یادآوری می شد.
💥 اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محوشدن است گفتم: این دفعه چرا❓
من که در این روز غیبت نکردم⁉️
🔸 جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
♦️بعد بدون اینکه حرفی بزند، آیه سى ام سوره یس برایم یادآوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است.
🔅 «یا حسرة علی العباد مایأتیهم من رسول الا کانو به یستهزؤن »
⚜️ خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه اینطور باشه كه خیلی اوضاع من خرابه. رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم. اما کارهای خوب من پاک نشد.
🔰 با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها با رفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم.هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین شوخی ها و خندههای من، به عنوان کار خوب ثبت شده بود.
❇️ با خودم گفتم: خدا را شکر. یاد حدیثی افتادم که امام حسین علیه السلام می فرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مومن است؛ البته از طریقی که گناه در آن نباشد.
💥 قسمت بیست و دوم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* )🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺
🔹#قسمت_بيست و هشتم
💠 قسمت قبل :.. جوان پشت میز گفت: خیلی ها کارهاشون رو برای خدا انجام می دهند، اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در همان دنیا نابود میکنند❗
❇️ *سفر کربلا*
حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد وصحبت های پشت سر مردم و غیبت ها و... نابود می شد واعمال زشت من باقی می ماند.
☸️ البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت میشد. چرا که در قرآن آمده بود: « ان الحسنات یذهبن السیئات». اما خیلی سخت بود. اینکه هر روز ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد.
💢 اینکه کوچک ترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت خیلی مشکل بود. همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد، به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد.
⚜️ یکباره جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود. با تعجب گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.
🔰 نمی دانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید. پنج سال بدون حساب و کتاب؟! گفتم: علت این دستور آقا برای چی بود؟
💥 قسمت کتاب بيست و نهم ( *سه دقیقه در قیامت)🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
،. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺
🔹#قسمت_بيست و نهم
💠 قسمت قبل :.. پنج سال بدون حساب و متاب؟! گفتم: علت اين دستور آقا برای چی بود؟
☸️ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها، یک پیرمرد کرولال در کاروان ما بود.
🔹 مدیر کاروان به من گفت: می توانی این پیرمرد را مراقبت کنی وهمراه اوباشى؟ من هم مثل خیلی هایدیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم، اما با اکراه قبول کردم.
✴️ کار از آنچه فکر می کردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش وحواس درست و حسابی نداشت. اورا باید کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها میکردم گم میشد. خلاصه تمام سفر کربلای ما تحتالشعاع حضور این پیرمرد شد.
⚜️ این پیرمرد هر روز با من به حرم می آمد و برمی گشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب این پیرمرد می بودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمی شود، قیمت رو چند برابر گفت.
💢 من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت می دی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزان تر براي اين پيرمرد خريدم.
❇️ با هم از مغازه بيرون امديم. من عصبانى وپيرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم : عجب دردسري براي خودمون درست كرديم.اين دفعه كربلا اصلا به ما حال نداد.
🔆 يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد، آقا امام حسین عليه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.
🔰 باید در آن شرایط قرار می گرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه درکتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥 قسمت سی ام کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) 🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺