✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم
💠 قسمت قبل :... تازه فهمیدم كه« فمن یعمل مثقال ذره خیرایره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند❗
🔸 در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد. درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات❗
❇ یعنی در مواجه با دیگران، حتی فکر افراد را هم می دیدیم. لذا نمی شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود.
⚜ تمام اعمال ثبت بود. هیچ حرفی هم نمی شد بزنیم. اما خوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. از این بابت به خودم افتخار میکردم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدیدم.
🍃 همینطور که به صفحه اول نگاه می کردم و به اعمال خودم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، یکی یکى اعمال خوبم در حال محو شدن است❗صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود❗
💢 با عصبانیت با آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا این ها محو شد. مگه من این کارهای خوب را نکردم❓
گفت: بله درسته، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی.
🔹اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد. با عصبانیت گفتم: چرا؟ همه اعمال من❓ او هم غیرمستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبرصلی الله عليه واله که میفرماید: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد.
💥 قسمت بیست و یکم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* 🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و دوم
💠 قسمت قبل :... امام حسین علیه السلام می فرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مومن است؛ البته از طریقی که گناه در آن نباشد.
⚜️ خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، با تعجب دیدم که ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده❗ به آقایی که پشت میز نشسته بود با لبخندی از سر تعجب گفتم حج⁉️
من در این سن کی مکه رفتم که خبر ندارم⁉️
🔅 گفت: ثواب حج ثبت شده، برخی اعمال باعث می شود که ثواب چندین حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اینکه از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه کنی. یا مثلاً زیارت با معرفت امام رضا علیه السلام و...
♦️ اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی اعمال خوب من در حال پاک شدن است. دیگر نیاز به سوال نبود. خودم مشاهده کردم که آخر شب با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم.
✨ یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که می فرمود: برخی اعمال باعث حبط(نابودی) اعمال (خوب انسان) می شود. به دو نفری که در کنارم بودند گفتم: شما یک کاری بکنید!؟ همینطور اعمال خوب من نابود می شود.
🔸 سری به نشانه ناامیدی و اینکه نمیتوانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند. همینطور ورق می زدم و اعمال خوبی را می دیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم، اما یکی یکی محو میشد.
🔰 فشار روحی شدیدی داشتم. کم مانده بود دق كنم. نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم می دیدم. نمی دانستم چه کنم. هرچی شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود. اعمال خوب من، همه از پروندهام خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل می شد.
💥 قسمت بیست و سوم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_سیزدهم
💠 قسمت قبل :... دیگر آن روحیات دوران جوانی وعشق به شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود.
🔸 بعد اعلام شد که اگر عمل صورت بگیرد، یا چشمان بیمار از بین میرود و یا مغز او آسیب جدی خواهد دید.
🔅 کمیسیون پزشکی، خطر عمل جراحی را بالای ۶۰ درصد میدانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور یک جراح از تهران، کمیسیون بار دیگر تشکیل و تصمیم بر این شد كه قسمتی از ابروی من را شکافته و با برداشتن استخوان بالای چشم، به سراغ غده در پشت چشم بروند.
🍃 عمل جراحی من در اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ در یکی از بیمارستانهای اصفهان انجام شد. عملی که شش ساعت به طول انجامید. تیم پزشکی قبل از عمل، بار دیگر به من و همراهان اعلام کرد: به علت نزدیکی محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابینایی و یا احتمال آسیب به مغز و مرگ وجود دارد. برای همین احتمال موفقیت عمل، کمتر از ۵۰ درصد است و فقط با اصرار بیمار، عمل انجام می شود.
🔹 با همه دوستان و آشنایان خداحافظى کردم. با همسرم که باردار بود و در این سال ها سختی های بسیاری کشیده بود وداع کردم. از همه حلالیت طلبیدم با توکل به خدا راهى بیمارستانی در اصفهان شدم.
🍁 وارد اتاق عمل شدم. حس خاصی داشتم. احساس میکردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمی گردم تیم پزشکی با دقت بسیاری کارش را شروع کرد. من در همان اول کار بیهوش شدم...
💢 عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیش بینی می شد با مشکل جدی همراه شد. آن ها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که يكباره همه چیز عوض شد...
💥 قسمت چهاردهم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) را در کانال👇
*مجموعه فرهنگی و مذهبی یاوران امام زمان* (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) دنبال کنید.
در وات ساپ 👇
کانال 35
https://chat.whatsapp.com/KmmPy0OBENM4vYXWj77EJ2
کانال 33
https://chat.whatsapp.com/DwOhRKYzRbr8zqisSXOJyi
در ایتا👇
https://eitaa.com/sadatmahdvi
*انتشار مطالب فقط با درج لینک مورد رضایت ماست.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و سوم
💠 *نیت* :
« و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده می شود. پس گناهکاران را می بینی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و می گویند: وای بر ما، این چه کتاب است که هیچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اینکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر میبینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند»(کهف ۴۹)
⚜️ صفحات را که ورق میزدم، وقتی عملی بسیار ارزشمند بود، آن عمل درشت در بالای صفحه نوشته شده بود. در یکی از صفحات، به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود:
❇️ *كمك به خانواده فقير:*
شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود، ولی راستش را بخواهید من هرچه فکر کردم به یاد نیاوردم که با آن خانواده کمک کرده باشم❗ یعنی دوست داشتم، اما توان مالی نداشتم که به آنها کمک کنم.
⚜️ آن خانواده را می شناختم. آنها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خیلی دلم میخواست به آنها کمک کنم، برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم.
به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم.
💥 قسمت بیست و چهارم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) .🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و چهارم
💠 قسمت قبل :... به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم.
⚜️ من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر در مشکلات هستند، اما آنها اعتنایی نکردند. حتی یکی از آنها به من گفت: بچه، این کارها به تو نیومده. این کار بزرگترهاست.
✨ آن زمان من ۱۵ سال بیشتر نداشتم، وقتی این برخورد را با من داشتند، من هم دیگر پیگیری نکردم. اما عجیب بود که در نامه عمل من، کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود❗
🔷 به جوان پشت میز گفتم:من که کاری برای آنها نکردم؟ او هم گفت: تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی، اما به نتیجه نرسیدی. برای همین، نیت و حرکتی که کردی، در نامه عملت ثبت شده.
🔅 یاد حدیث رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه، ص ۵۹۳ افتادم: خدای والا می فرماید: وقتی بنده من کار نیکى اراده کند و نکند (یا نتواند انجام دهد) آن را یک کار نیک برای وی ثبت می کنم... البته فکر و نیت کار خوب، در بیشتر از صفحات ثبت شده بود.
❇️ هر جایی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم ولی توان و امکانش را نداشتم، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود. ولی خدا را شکر که نیت های گناه و نادرست ثبت نمی شد.
🔰 در صفحات بعد و جای جای این کتاب مشاهده می کردم که چنین اتفاقی افتاده. یعنی نیت های خوب من ثبت شده بود.
🔸البته باز هم مشاهده می کردم که اعمال خوب خودم را با ندانم کاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین می بردم. هر چه جلو می رفتم، نامه عملم بیشتر خالی می شد❗خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه کنم.
💥 قسمت بیست و پنجم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
،✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و پنج
💠 قسمت قبل :...هر چه جلو می رفتم، نامه عملم بیشتر خالی می شد❗خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمی دانستم چه کنم.
⚜️ ای کاش کسی بود که می توانستم گناهانم را به گردن او بیندازم و اعمال خوبش را بگیرم❗ اما هر چه می گذشت بدتر می شد. نکته دیگری که شاهد بودم اینکه؛ هر چه به سنین بالاتر میرسیدم، ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عملم می دیدم❗
به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من در این شب ها هیئت رفته ام. چرا اینها در نامه عملم نیست❓ رو به من کرد و گفت: خوب نگاه کن.هر چه سن و سالت بیشتر میشد، ریا و خودنمایی در اعمالت زیاد میشد.
🔰 اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی اما بعدها، مسجد می رفتی تا تو را ببینند. هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی❗ اگر واقعاً برای خدا بود، چرا به فلان مسجد نمی رفتی❓ چرا در فلان هیئت که دوستانت نبودند شرکت نمیکردی❓
🔅 بعد ادامه داد: اعمالی که بوی ریابدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک میخورد و نه به درد خدا. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. مگر نشنیده ای: «الاعمال بالنیات. اعمال به نیت ها بستگی دارد.»
💥 قسمت بیست و ششم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) .🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و ششم
💠 قسمت قبل :... مگر نشنیده ای: «الاعمال بالنیات. اعمال به نیت ها بستگی دارد.»
❇️ *نجات یک انسان* :
همین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه می شدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده: «نجات یک انسان»
✨ خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. به خودم افتخار کردم و گفتم: خدا را شکر. این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم.
⚜️ ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح وشنا کردن، به اطراف سد زایندهرود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح.
🔅یکباره صدای جیغ زدن یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد❗ یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرأت نمی کرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد.
🔷 من شنا و غریق نجات را بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند❗ آنها میگفتند: اینجا نزدیک سد است ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد. خطرناک است و...
♦️ اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب. خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند. خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم.
💥 قسمت بیست و هفت.🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺 🔹#قسمت_بیستم و هفتم
💠 قسمت قبل :.. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند. خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم.
⚜️ اماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره تماس و آدرس من را گرفتند. این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من هم خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم.
✨ می دانستم که گاهی وقت ها، یک عمل خوب با نیت خالص، یک انسان را در آن اوضاع نجات می دهد. از اینکه این عمل، خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کردهام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است❗
🔸 با ناراحتی گفتم: مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خداباشه حفظ میشه، خب من این کار را فقط برای خدا انجام دادم. پس چرا داره پاک میشه⁉️ جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست میگی، اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه باخودت چه گفتی❓
🔅 یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم، به همه خبر مى دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت.
💢 اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی تهیه میکردم و مراسم ویژه میگرفتم. اصلاً باید روزنامه ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنند. من خیلی کار مهمی کردم.
🔰 فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردندو...
⚡ جوان پشت میز گفت: تو ابتدا برای رضای خدا این کار را کردی، اما بعد، خرابش کردی... آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی. درسته؟ گفتم: راست میگی. همه این ها درسته. بعد هم با حسرت گفتم: چیکار کنم⁉️ دستم خالیه.
✴️ جوان پشت میز گفت: خیلی ها کارهاشون رو برای خدا انجام می دهند، اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در همان دنیا نابود میکنند❗
💥 قسمت بیست و هشتم .🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺