📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(هجوم به خانه وحی | #قسمت_دوم)
▪️▫️▪️
🔹قرار بر این شده بود که ابوبکر، حکومت را به عمر و ابوعبیده جراح تعارف کند و آنها با تواضع آن را به او برگردانند...
ابوبکر بعد از اتمام سخنرانی گفت: یا با عمر یا ابوعبیده جراح بعیت کنید و کار را تمام کنید.عمر گفت: نه به خدا ما هیچکدام با وجود شما این کار را نمیکنیم. دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنیم.
🔸ابوبکر بیدرنگ دست پیش آورد و اول عمر و بعد ابوعبیده جراح و بعد سالم غلام حذیفه با او بعیت کردند. سپس عمر با زبان تازیانه از مردم خواست که وحدت مسلمین را نشکنند و با خلیفه ي پیامبر! بعیت کنند.
🔹پدر هنوز در کار تغسیل و تدفین بود که از بیرون در صداي الله اکبر آمد. پدر مبهوت از عباس پرسید: عمو معنی این تکبیر چیست؟ عباس گفت: یعنی آنچه نباید بشود شده است. آنچه پدر کرد، غفلت و غیبت نبود، عین حضور بود. در آن لحظه هر که پیش پیامبر نبود، غایب بود. غیبت و حضور نسبی است.
🔸وقتی که دین خدا بر زمین مانده است، با دین و در کنار دین بودن حضور است. هر که نباشد، دچار وسوسه و دسیسه میشود. کسی که با چراغ و در کنار چراغ است که راه را گم نمیکند. ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شبتابی که نباید خود را به زمین برساند.
🔹ابرهاي فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانه ي پیامبر را احاطه کردند، همهمه در بیرون در شدت گرفت و در آنچنان کوفته شد که ستون هاي خانه ي پیامبر لرزید.
- بیرون بیاوید. بیرون بیائید و گرنه همه تان را آتش میزنیم. صدا، صداي عمر بود...
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
▪️▪️▪️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(هجوم به خانه وحی | #قسمت_سوم)
▪️▫️▪️
🔹تو با که یک دنیا غم از جا بلند شدي و به پشت در رفتی اما در را نگشودي. - تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداری مان را بکنیم.
باز هم فریاد عمر بود: علی، عباس و بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفه ي پیغمبر بیعت کنند.
کدام خلیفه؟! امام و خلیفه ي مسلمین که اینجا بالاي سر پیامبر است.
🔸- مسلمین با ابوبکر بیعت کرده اند، در را باز کن وگرنه آتش می زنم. یک نفر به عمر گفت: اینکه پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ میفهمی چه میکنی؟ خانه ي رسول الله... عمر دوباره نعره کشید: این خانه را با هر که در آن است، آتش میزنم.
🔹بزودي هیزم فراهم شد و آتش از سر و روي خانه بالا رفت. تو همچنان پشت در ایستاده بودي و تصور میکردي به کسی که گوشهایش را گرفته میتوان گفت که هدایت چیست؟ خیر کجاست و رسالت چگونه است.
در خانه تنی چند از اصحاب رسول الله هم بودند، اما هیچ کس به اندازه ي تو شایسته دفاع ازحریم پیامبر نبود.تو حلقه ي میان نبوت و ولایت بودي، برترین واسطه و بهترین پیوند میان رسالت و وصایت. محال بود کسی نداند آنکه پشت در ایستاده، پاره ي تن رسول الله است.
🔸هنوز زود بود براي فراموش شدن این حدیث پیامبر که: - فاطمه پاره ي تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزارده است و هر که مرا بیازارد خدا را.
وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیار معرکه ي ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت .
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(هجوم به خانه وحی | #قسمت_چهارم)
▪️▫️▪️
🔹مادر!
مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداري مده. عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست!
اگر کسی جرات کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه ي دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرات می کنند، خیمه هاي ذراري پیغمبر را آتش بزنند.
🔸من بچه نیستم مادر!
شمشیرهایی که در کربلا به روي برادرم کشیده میشود، ساخته ي کارگاه سقیفه است. نطفه ي اردوگاه ابن سعد در مشیمه ي سقیفه منعقد میشود.اگر علی(ع) اینجا تنها نمانَد که حسین(ع) در کربلا تنها نمی ماند.
🔹حسین(ع) در کربلا میخواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبري که تو در خانه ي او و در حریم او مورد تعدي قرار گرفتی. تعدي به حریم فرزند پیامبر سنگینتر است یا نوه ي پیامبر؟
🔸مادر!
در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمیگیرد. خودت گفته اي. ما حداکثر تازیانه میخوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمیکند.
🔹مادر!
وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخهاي خونین را دیدم.
نگو گریه نکن مادر!
باید مُرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم.
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(هجوم به خانه وحی | #قسمت_پنجم)
▪️▫️▪️
🔹نگو که روزي سختتر از عاشورا نیست. در عاشورا کودك شش ماهه به شهادت میرسد، اما تو کودك نیامده ات- محسن ات- به شهادت رسید.
من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: - مرا بگیر فضه. که محسن ام را کشتند.
🔸پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا میبُرد، وحی نازل میشد که پایین بیاورید صدایتان را اگر کسی پیامبر را به نام صدا میکرد وحی می آمد که، نام پیامبر را با احترام بیاورید هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده ، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها میگیرد. مبداش اینجاست.
🔹دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دخترنیست. من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله ي تو به آسمان بلند شد. بعد از این هیچ کربلایی نمیتواند مرا اینقدر بسوزاند. شاید خدا میخواهد براي کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکلتر است!
🔸در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم میکند، اما اینها با پرچم اسلام آمدند، گفتند از فتنه می هراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟ دیگر چه میخواست بشود؟ کدام انحراف ایجاد نشد؟ کدام جنایت به وقوع نپیوست؟ کدام حریم شکسته نشد؟
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(غصب ولایت | #قسمت_اول)
▪️▫️▪️
🔹کاش کار به همین جا تمام می شد. تو را که تا مرز شهادت سوق دادند، تو را که از سر راه برداشتند، تازه به خانه ریختند. پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشمهاي خشمناکش درخشید، خندقوار حمله برد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینی اش را به خاك مالید و چون شیر غرید:
- اي پسر صحاك! قسم به خدایی که محمد را به پیامبري برانگیخت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه؟ و باز خندقوار از روي او بلند شد تا خشم، عنان حملش را تصاحب نکند.
🔸اما... اما... تداعی اش جگرم را خاکستر میکند. به خود نیامدند و از رو نرفتند، عمر و غلامش قنفذ و ابن خزائه و دیگران ریسمان در گردن پدر افکندند تا او را براي بیعت گرفتن به مسجد ببرند. ریسمان در گردن خورشید. طناب بر گلوي حق. مظلومیت محض....تو باز نتوانستی تاب بیاوري. خودت نمی توانستی به روي پا بایستی اما امامت را هم نمی توانستی در چنگال دشمنان تنها بگذاري.
🔹خود را با همه ي جراحت و نقاهت از جا کندي و به دامن علی آویختی.
- من نمیگذارم علی را ببرید. نمیدانم تازیانه بود، غلاف یا دسته ي شمشیر بود، چه بود؟ عمر آنقدر بر بازو و پهلوي مجروح تو زد که تو از حال رفتی و دستت رها شد. انگار نه بر بازو و پهلوي تو که بر قلب ما میزد، اما ما جز گریه چه می توانستیم بکنیم؟
🔸و پدر هم که خود در بند بود. تو از هوش رفتی و پدر را کشان کشان به مسجد بردند. در راه رو به سوي پیامبر برگرداند و گفت: یَا بْنَ اُمّ اِنَّ الْقَوم اسْتَضْعفونی و کادُوا یَقْتُلُونَنی. برادر! این قوم بر ما مسلط شده اند و دارند مرا می کشند. یعنی همان کلام هارون به برادرش موسی در مقابل یهود بنی اسرائیل. شاید می خواست علاوه بر درد دل با پیامبر، یهود و سامري را تداعی کند.
و شاید می خواست این حدیث پیامبر را به یاد مردم بیاورد که به او گفته بود: انت منی بمنزله هرون من موسی الا انه لانبی بعدي. تو براي من مثل هارون براي موسایی (که برادرش بود و وزیرش) با این تفاوت که نبوت به من ختم می شود (و وصایت با تو آغاز می شود).
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(غصب ولایت | #قسمت_دوم)
▪️▫️▪️
🔹عمر به پدر گفت: علی بیعت کن. پدر گفت: اگر نکنم چه میشود؟ عمر به پدر، به برادر و وصی پیامبر، به جان پیامبر گفت: گردنت را میزنم.
پدر گردنش را برافراشت و گفت: در اینصورت بنده ي خدا و برادر پیامبر خدا را کشته اي. عمر گفت: بنده ي خدا آري اما برادر پیامبر نه.
🔸پدر تا این حد وقاحت را تصور نمیکرد، پرسید: یعنی انکار میکنی که پیامبر بین من و خودش، صیغه ي برادري جاري کرد؟
عمر گفت و ابوبکر هم: انکار میکنیم. بعیت کن.
🔹پدر گفت: بیعت نمیکنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آنجا این بود که شما از انصار به پیامبر نزدیکتر بوده اید، پس خلافت از آن شماست. من بر مبناي همین استدلالتان به شما میگویم که خلافت حق من است، هیچکس به پیامبر نزدیکتر از من نبوده و نیست. اگر از خدا میترسید، انصاف دهید.
🔸هیچکدام حرفی براي گفتن نداشتند. اما عمر گفت: رهایت نمیکنیم تا بیعت کنی. پدر رو به عمر کرد و گفت: گره خلافت را براي ابوبکر محکم میکنی تا او فردا آن را براي تو باز کند. از این پستان بدوش تا سهم شیر خودت را ببري. بخدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم.
🔹تو وقتی به هوش آمدي از فضه پرسیدي: علی کجاست؟ فضه گفت که او را به مسجد بردند. من نمیدانم تو با کدام توان به سوي مسجد دویدي و وقتی علی را در چنگال دشمنان دیدي و شمشیر را بالاي سرش فریاد کشیدي:
- اي ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداري، سرم را برهنه میکنم، گریبان چاك میزنم و همه تان را نفرین میکنم. به خدا نه من از ناقه ي صالح کم ارجترم و نه کودکانم کم قدرتر.
🔸همه وحشت کردند، اي واي اگر تو نفرین میکردي! اي کاش تو نفرین میکردي.
(ادامه دارد...)
▪️▫️▪️
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(غصب ولایت | #قسمت_سوم)
▪️▫️▪️
🔹پدر به سلمان گفت: برو و دختر رسول الله را دریاب. اگر او نفرین کند...
سلمان تشابان به نزد تو آمد و عرض کرد:اي دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را براي رحمت مبعوث کرد..
🔸تو فریاد زدي: علی را، خلیفه ي به حق پیامبر را دارند میکشند... اگر چه وقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند. و تو تا پدر را به خانه نیاوردي، نیامدي. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود. و من نمیدانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود.
🔹تو از علی، خسته تر. تو از علی مظلومتر، علی از تو مظلومتر. هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی. تو چون کشتی، شکسته، پهلو گرفتی. و پدر درست مثل چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غم آلوده، حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.
🔸قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست. پدر به
هنگام تغسیل، روي تو را خواهد دید و بازوي تو را و پهلوي تو را. و پدر را از این پس هزار عاشورا است.
▪️▫️▪️
اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir
📖 برش هایی از #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
✍️ به قلم: سید مهدی شجاعی
(غصب ولایت | #قسمت_سوم)
▪️▫️▪️
🔹پدر به سلمان گفت: برو و دختر رسول الله را دریاب. اگر او نفرین کند...
سلمان تشابان به نزد تو آمد و عرض کرد:اي دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را براي رحمت مبعوث کرد..
🔸تو فریاد زدي: علی را، خلیفه ي به حق پیامبر را دارند میکشند... اگر چه وقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند. و تو تا پدر را به خانه نیاوردي، نیامدي. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود. و من نمیدانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود.
🔹تو از علی، خسته تر. تو از علی مظلومتر، علی از تو مظلومتر. هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی. تو چون کشتی، شکسته، پهلو گرفتی. و پدر درست مثل چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غم آلوده، حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.
🔸قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست. پدر به
هنگام تغسیل، روي تو را خواهد دید و بازوي تو را و پهلوي تو را. و پدر را از این پس هزار عاشورا است.
▪️▫️▪️
اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ
#ایام_فاطمیه_تسلیت.
#تو_اولین_شهید_ولایتی_بانو_در_هوای_امامت_جان_دادی.
◾️هیئت رزمندگان اسلام اراک
🚩حسینیه عاشقان ثارالله
◾️◾️◾️
📲@Meheyat_ir