✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت37
🔷 ضرورت ترک آداب جاهلی
🔻 حکمت ۳۷ نهج البلاغه حاوی نکات بسیار بسیار دقیق و مهمی است که امیدوارم خواهران و برادران بزرگوار به این نکات توجه بفرمایند.
قصه از این قرار است که در سر راه جنگ صفین دهقانان شهر انبار در عراق تا امام علیه السلام را دیدند از مرکب ها پیاده شده و پیشاپیش آن حضرت میدویدند، حضرت با دیدن این رفتار فرمود: چرا چنین میکنید؟ گفتند : این عادتی است که پادشاهان خود را با آن احترام میکردیم. حضرت فرمود: به خدا سوگند که امیران شما از این کارتان سودی نبردند و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید و در آخرت هم دچار رنج و زحمت می شوید وچقدر زیانبار است، رنجی که عذاب در پی آن باشد و چقدر سودمند است، آسایشی که با آن امان از آتش جهنم باشد.
🔻 خب محتوای این حکمت کاملاً واضح است. حضرت از این رفتاری که فقط بر اساس عادت، نوعی ذلت برای افراد می آورد و برای آن فرد حاکم هم ممکن است عجب و خودپسندی بیاورد تعجب میکنند و نهی میکنند.
🔻نکته ای که ممکن است در اینجا برای خیلی ها پیش بیایداین است که اگر امیرالمومنین با آن عظمت غیرقابل رقابتش ،در دوران حکومتش اجازه نمیدهد که کسی جلوی مرکبش بدود پس چگونه حاکمان امروز نظام اسلامی ما که ادعای پیروی و تاثی به امیرالمومنین(علیه السلام) دارند وقتی به سفرهای استانی می روند جمعیتهای چند میلیونی به استقبال آنها میآیند و آنها نه تنها نهی نمی کنند مردم را ، بلکه با رفتار شاد خودشان نشان میدهند که از این حرکت خشنودند. اگر کسی چنین شبهه ای بکند چه باید جواب بدهیم؟ در واقع اگر بگوید حاکمان نظام اسلامی شما، که ادعا میکنند پیرو علی هستند خلاف سیره امیرالمومنین عمل میکند و بعد حکمت ۳۷ را شاهد بیاورند.
🔻 ما در جواب چنین کسی یا ذهنیتی میگوییم اولاً همین که شما رفتار حاکمان امروز را با امیر المومنین مقایسه می کنید و آن را مستند به نهج البلاغه میکنید معلوم میشود که اولاً امیرالمومنین را حجت میدانید و ثانیاً نهجالبلاغه را قبول دارید. پس اگر این چنین است ما از طریق نهجالبلاغه و خود امیرالمومنین این شبهه را جواب می دهیم .خلاصه شبهه شما این است که امروز حاکمان جمهوری اسلامی برخلاف سیره علی علیه السلام رفتار می کنند .
🔻من از شما سوال میکنم اگر از نهج البلاغه ای که آن را قبول دارید و به آن استناد میکنید جایی را نشان بدهم که در آن اینگونه به ذهن میآید که امیر المومنین خلاف دستور پیغمبر عمل میکرده است چه میکنید؟
فرض کنید چنین جایی داشته باشیم که به ذهن اینگونه بیاید که ، پیغمبر دستوری دادهاند و امیرالمومنین بعد از رحلت پیامبر نسبت به آن دستور بی اعتنا شدند. شما چه می کنید؟ می توانید خدای نکرده امیرالمومنین را متهم به تخلف از سیره پیامبر کنید؟ نه ! چون معصوم است .پس چه می کنید؟ خودتان را به جهل متهم می کنید. یعنی میفهمیم که قطعاً در این ماجرا حکمتی بوده که ما آن حکمت را نمیدانیم.
🔻خوب حالا برویم سر واقعیترین مثال ،حکمت ۱۷ نهجالبلاغه را ببینید .طبق حکمت ۱۷ معلوم میشود که پیامبر اسلام در زمان حکومت و حیات خودش به کسانی که پیر شدند و محاسن و موهایشان سفید است با لحنی تند و دستوری محکم فرمودند: خضاب کنید، رنگ کنید و شبیه یهودیان نباشید. فردی در زمان پیامبر حضور داشته و این امر پیامبر و این شدت پیامبر را دیده است ،حالا بعد از سالها از رحلت پیامبر، امیرالمومنین در سن ۵۸ سالگی ،حاکم جامعه است و محاسنش سفید شده ولی رنگ نمی کند، این مسلمان هی دائماً در ذهنش جنگ بود که چکار کنم ، بگویم علی دارد خلاف حرف پیامبر عمل می کند ؟که نمیشود. بگویم موافق پیغمبر عمل میکند؟ که پیامبر فرمود خضاب کنید و شبیه یهودیان نشوید. اما علی مو و محاسنش سفید شده اما رنگ نمی کند. نهایتاً تصمیم گرفت از خود مولا بپرسد.
🔻پرسید: یا امیرالمومنین آن که پیامبر می فرمود پیرمردها رنگ کنند و شبیه یهودیها نشوند یعنی چه ؟
حضرت متوجه شدند که این بنده خدا در چه مخمصه فکری گیر کرده است. فرمودند :"برادر! آن روز که پیامبر دستور می داد پیران رنگ کنند تا شبیه جوانان باشند " به خاطر این بود که حکومت اسلامی نوپا بود و تعداد یارانش اندک بودند و دشمنانش قدر بودند در واقع با رنگ کردن سر و روی پیرمردها، پیامبر یک تاکتیک عملیات روانی به کار بردند تا در جنگها وقتی دشمن از دور نظاره می کند ، لشکر پیغمبر را پر از جوان ببیند و بترسد و کنار برود .
🔻 اما امروز که من حاکم شدم- یعنی امیرالمومنین- اصلاً رنگ کردن ریش پیرمردها هیچ اثری در اقتدار حکومت من ندارد، چون دامنه حکومت من نصف جهان را فرا گرفته است .پس در این شرایط هر کس خواست رنگ کند مستحب است، هر کس نخواست رنگ کند اشکالی ندارد چون آن فلسفه ضرورت رنگ کردن زمان پیامبر از بین رفته است.
🔻نکته دیگری که در این حکمت خوب است یاد بگیریم این است ،حالا اگر ما ثابت کردیم امیرالمومنین برخلاف سیره پیامبر عمل نکرده بلکه دستور پیامبر مربوط به شرایط خاصی بود که دیگر آن شرایط منقضی شده است.
🔻 حالا برمیگردیم به حکمت ۳۷ ، امروز که تمام دنیای استکبار علیه ملت اسلامی ما و نظام اسلامی ما توطئه میکنند همین که ملت دور رهبر خودشان و حاکمان خودشان عاشقانه میریزند مثل رنگ کردن ریش پیرمردها دشمن را می ترساند و قدرت این نظام و ملت را تقویت می کند .انشاالله در آینده ای نزدیک که قدرت مسلمین قدرت برتر جهان بشود نیازی به این حرکات نخواهد بود.
🔻نکته آخر هم این که شاید به ذهن کسی در این توضیحات من برسد که ،خب اگر پیامبر دستور داده بود که رنگ کنید و شبیه یهودی ها نشوید حالا که می گویید امیرالمومنین فرموده شرایط از بین رفته ،پس دیگر رنگ کردن مو و ریش مرد های پیر مستحب هم نباید باشد. جواب این است که چرا ، وقتی امر خدا یا پیامبر یا امام معصوم بر اساس شرایط زمان تغییر میکند و الزامش از بین میرود، آن دستور به پایین تر از مرحله قبلی خودش تنزل میکند و کلا محو نمیشود . مثلاً اگر امامی واجب کرده بوده و حالا وجوبش از بین رفته ، امر امام در حد مستحب باقی می ماند ،یا اگر از چیزی نهی کرده و نهی آن در حد حرمت بوده و بعد از رفع آن حرمت آن نهی همچنان باقی است و به کراهت تنزل میکند.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#mehmanenahjolbalagheh
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهارم
❇️ آغاز برخورد با معاویه در کوفه
🔸اطلاع رسانی به مردم
[ هنگامی که پس از پایان جنگ جمل به کوفه آمدیم، از شام اخباری رسید مبنی بر آمادگی معاویه برای جنگ، موضوع را به اطلاع مردم رساندم: ]
🔻ای مردم، بدانید که معاویه، فرزند ابوسفیان، با پادشاه روم قرارداد صلح و همکاری بسته و با لشکریان شام به سوی صفین حرکت کرده است و قصد دارد با شما بجنگد. اگر شما در این جنگ پیروز و سرافراز شوید، آنها دست به دامان پادشاه روم میشوند و از وی کمک خواهند خواست؛ اما اگر در این جنگ، آنها بر شما غالب شوند و پیروزی به دست آورند، بدانید که نه حجازی برای شما باقی میماند و نه عراقی.
🔻عجبا که معاویه به اهل شام چنین توهمی را باورانده است که آنها در جنگ دلیرتر و صبورتر از شما هستند! اما این سخن حقیقتی ندارد و به دور از واقعیت است؛ چرا که شما یا مهاجر و انصار هستید یا پیروان حقیقی مهاجر و انصار که در راه حق استوار ماندهاید، بر خلاف اهل شام که اهل شبهه هستند و در مسیر باطل گام مینهند!
🔻پس ساز و برگ جنگ را فراهم آورید و آماده نبرد شوید که هنگام ریختن خون ستمگران فرا رسیده است.
اما در مشورت برکاتی هست و من در این کار با شما مشورت میکنم. آنچه به فکر شما میرسد و در خاطر شما می گذرد، به من بگویید.
❇️ مشورت با یاران
[من با مهاجران و انصار مشورت کردم و نظرات آنها را درباره حرکت به سمت شام و مقابله با معاویه پرسیدم و گفتم: ]
🔻اما بعد، شما مردمی هستید که دیدگاههای خوب و رایی نیکو دارید، از ظرفیت و تحمل بسزایی برخوردارید، سخن حق بر زبان شما جاری میشود و اعمال و رفتار مبارکی از شما سر میزند. ما تصمیم گرفتهایم به سوی دشمن خویش که دشمن شما نیز هست حرکت کنیم. پس نظر مشورتی خود را با ما در میان بگذارید.
[ یارانم همرای بودند که راهی جز مقابله جدی با معاویه وجود ندارد و باید هرچه زودتر به سوی شام حرکت کرد.]
🔻[یکی از یارانم به نام ابوزینببن عوف، نیت خود را که اطاعت از من و گام برداشتن در این مسیر به فرمان من و گسستن روابط دوستی با دشمن، بوده را، بر زبان آورد و گفت: آیا چنین نیست، راهی که ما برگزیدهایم، حق روشن و حقیقت آشکار است و راهی که دشمن در پیش گرفته، بهحتم گمراهی آشکار و گناه بزرگ است!
به وی پاسخ دادم: ]
🔻آری، اگر تو در پاسخ این دعوت ما، برای یاری ما حرکت کرده باشی و در این یاریرسانی به ما، قصد صحیح و نیت الهی داشته باشی و به همین دلیل، رشته دوستی خویش را از آنان گسسته و با آنان اظهار دشمنی کردهای، من شهادت میدهم که تو ولیّ خدا هستی و در فرمانبرداری از خداوند گام برمیداری و در خشنودی خداوند غوطهور هستی. پس بشارت باد بر تو ای ابازینب!
📚منابع:
۱. الفتوح، ج۱، ص۱۹۶
۲. وقعه صفین، ص۹۲
۳. شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@mehmanenahjolbalagheh
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه164 : (در سال ٣٤ هجری مردم در اطراف امام (علیه السلام ) جمع شده و از عثمان شکایت کردند و از او خواستند که با عثمان صحبت کند تا از اشتباهات خود دست بردارد. )
🔹 هشدار دادن به عثمان
♦️همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجی قرار داده اند، به خدا نمی دانم با تو چه بگويم؟ چيزی را نمی دانم که تو ندانی. تو را به چيزی راهنمايی نمی کنم که نشناسی. تو می دانی آنچه ما می دانيم. ما به چيزی پيشی نگرفته ايم که تو را آگاه سازيم و چيزی را در پنهانی نيافته ايم که آن را به تو ابلاغ کنيم. ديدی چنان که ما ديديم، شنيدی چنان که ما شنيديم، با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودی چنان که ما بوديم، پسر ابوقُحافه «ابابکر» و پسر خطّاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند. تو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خويشاوندی از آن دو نزديک تری و داماد او شدی که آنان نشدند. پس خدا را، خدا را، پروا کن! سوگند به خدا! تو کور نيستی تا بينايت کنند، نادان نيستی تا تو را تعليم دهند، راه ها روشن است و نشانه های دين برپاست. پس بدان که برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است که خود هدايت شده و ديگران را هدايت می کند، سنّت شناخته شده را برپا دارد و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّت ها روشن و نشانه هايش آشکار است، بدعت ها آشکار و نشانه های آن برپاست و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگری است که خود گمراه و مايه گمراهی ديگران است، که سنّت پذيرفته را بميراند و بدعت ترک شده را زنده گرداند. من از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنيدم که گفت: «روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند که نه ياوری دارد و نه کسی از او پوزش خواهی می کند، پس او را در آتش جهنّم افکنند و در آن مانند سنگ آسياب می چرخد، تا اينکه به قعر دوزخ رسيده، به زنجير کشيده شود.» من تو را به خدا سوگند می دهم که امام کشته شده اين امّت مباشی، چرا که پيش از اين گفته می شد. در ميان اين امّت، امامی به قتل خواهد رسيد که دَرِ کشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و کارهای امّت اسلامی با آن مشتبه شود و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا که حق را از باطل نمی شناسند و به سختی در آن فتنه ها غوطه ور می گردند. برای مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش که تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانی که از عمر تو گذشته و تجربه ای که به دست آورده ای. (عثمان گفت: «با مردم صحبت کن که مرا مهلت دهند تا از عهده ستمی که به آنان رفته برآيم» ) امام(علیه السلام) فرمود: آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@mehmanenahjolbalagheh
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه163
1️⃣ خداشناسی
♦️سپاس خداوندی را سزاست که آفريننده بندگان و گستراننده زمين و جاری کننده آب در زمين های پَست و روياننده گياه در کوه ها و تپّه های بلند می باشد، نه اوّل او را آغازی و نه اَزَلی بودن او را پايانی است، آغاز هر چيزی و جاويدان است و پايدار و ماندگار بدون مدّت و زمان است. پيشانی بندگان در برابر عظمت او به خاک افتاده، و لب ها در اعتراف به يگانگی او در حرکتند. به هنگام آفرينش برای هر پديده ای حدّ و مرزی قرار داد تا برای وجود بی نهايت او همانندی نباشد. گمان ها خدا را با اندازه ها و حرکت ها و اندام ها و آلت ها نمی توانند اندازه گيری نمايند. نمی توان گفت: خدا از کی بود؟ و تا کی خواهد بود؟ وجود آشکاری است که نمی توان پرسيد: از چيست؟ و حقيقت پنهانی است که نمی توان پرسيد در کجاست؟ نه جسم است که او را نهايتی باشد و نه پوشيده ای که چيزی او را در برگرفته باشد، به موجودات آن قدر نزديک نيست که به آنها چسبيده و آن قدر دور نيست که جدا و بريده باشد. بر خداوند، خيره نگريستن بندگان و بازگشتن لفظی به زبان آنان، نزديک شدن به تپّه ای، گام برداشتن در تاريکی شب، يا راه رفتن در مهتاب که نور می افشاند و درخشش خورشيدی که پس از ماه طلوع می کند و با طلوع و غروبش و آمدن شب و روز، چرخ زمان می گردد و تاريخ ورق می خورد، هيچ کدام پنهان نيست. خدا پيش از هر نهايت و مدّت و فراتر از هر گونه حساب و شمارش است، خدا والاتر از آنچه می باشد که عقل های عاجز تشبيه کنندگان تصوّر می کند. والاتر از صفات پديده ها و اندازه ها و قُطرهاست که برای موجودات مادّی پندارند و جايگاه هايی که برای آن در نظر می گيرند؛ زيرا حدّ و مرز و اندازه، شايسته پديده هاست و به غير خدا تعلّق دارد.
2️⃣ وصف آفرينش
♦️ پديده ها را از موادّی اَزَلی و اَبَدی نيافريد، بلکه آنها را از نيستی به هستی آورد و برای هر پديده ای حَدّ و مرزی تعيين فرمود و آنها را به نيکوترين صورت زيبا، صورت گری کرد. چيزی از فرمان او سرپيحی نمی کند و خدا از اطاعت چيزی سود نمی برد، علم او به مردگانی که رفتند چونان آگاهی او به زندگانی است که هستند و علم او به آسمان های بالا چونان علم او به زمين های زيرين است.
3️⃣ شگفتی آفرينش انسان
♦️ای انسان! ای آفريده راست قامت، ای پديده نگاهداری شده در تاريکی های رحم های مادران و قرار داده شده در پرده های تو در تو! «آغاز آفرينش تو از گل و لای بود» و سپس «در جايگاه آرامی نهاده شدی تا زمانی مشخّص و سرآمدی تعيين شده» و آنگاه که در شکم مادرت حرکت می کردی، نه دعوتی را می توانستی پاسخ دهی و نه صدايی را می شنيدی. سپس تو را از قرارگاهت بيرون کردند و به خانه ای آوردند که آن را نديده بودی و راه های سودش را نمی دانستی، پس چه کسی تو را در مکيدن شير، از پستان مادر هدايت کرد؟ و به هنگام نياز جايگاه های طلب کردن و خواستن را به تو شناساند؟ هرگز آن کس که در توصيف پديده ای با شکل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون ترديد از وصفِ پروردگارش ناتوان تر و از شناخت خدا با حَدّ و مرز پديده ها دورتر است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@mehmanenahjolbalagheh
✨ بسمالله الرحمن الرحیم
💫 حکمت #38
🔻در حکمت ۳۸ نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هشت گنج با ارزش را در قالب عبارات بسیار کوتاه و گویا در اختیار ما به برکت امام حسن (علیه السلام) قرار می دهند. هشت گنجی که هر کدام از آنها در نهج البلاغه یک منظومه جذّاب و کاملی از محتوا دارند.
🔵 اولین گنج عقل است.
در این جلسه به اندازه فرصتی که داریم من فقط به همین "گنج عقل" می پردازم. در نهج البلاغه مطالب متنوّع و زیادی درباره عقلانیت، چه با تصریح به واژه عقل، چه بدون تصریح واژه عقل وجود دارد تا جایی که به نظر حقیر، یکی از اسامی که می شود برای نهج البلاغه انتخاب کرد کتاب العقل است.
🔻 این مفاهیم و معارف را بنده در چهار دسته خدمت شما تقدیم می کنم.
1⃣ دسته اول مربوط به ارزش و جایگاه بلند عقل و عقلانیّت از منظر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه است .
حضرت درباره جایگاه و ارزش عقل این نکات کلیدی را فرمودند:
🔹۱. شرط فهم اسلام عقل است (خطبه ۱۰۶ )
🔹۲. شرط موعظه گرفتن از قیامت عقل است. (خطبه ۱۹۰ )
🔹۳. اهل بیت قلّه عقلانیت هستند. ( خطبه ۲۳۹ )
🔹۴. شرط تطبیق دادن امروز به گذشته و عبرت گرفتن از گذشته برای پیمودن صحیح امروز و آینده عقل است. ( خطبه ۱۵۲ )
🔹۵. شرط بر حذر ماندن از سمّ مهلک مار خوش خط و خال دنیا عقل است. ( حکمت ۱۱۹)
🔹۶. شرط موعظه گرفتن از آداب دیگران عقل است.( نامه ۳۱ )
🔹۷. شرط گواهی دادن به موعظه های رسا توسط موعظه گران عقل است. ( نامه ۳ )
🔹۸. رسالت انبیا (علیهم السلام) بیرون کشیدن دفینه و گنجینه عقل در وجود انسان ها از زیر خروارها خاک غفلت و هوای نفس است. ( خطبه ۱ )
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@mehmanenahjolbalagheh