یک شب بر تخت خفته بود. نیمشب سقف خانه بجنبید؛چنان که کسی بر بام میرود،
آواز داد که: کیست؟
گفت: آشناست.اُشتری گم کردهام بر این بام طلب میکنم.
گفت: ای جاهل! اشتر بر بام میجویی؟!
گفت: ای غافل! تو خدای را در جامهی اطلس، خفته بر تخت زرین میطلبی؟
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
@mehoseinp
و گفت: در سرای دنیا زیر خاربنی با خداوند زندگانی کردن از آن دوستَر دارم که در بهشت زیر درخت طوبی که از او من خبری ندارم.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
@mehoseinp