eitaa logo
مهروماه
1.8هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4هزار ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من در زندگیم تمام مدت عذاب وجدان دل شکستن سید محمد رو داشتم، و به خودم میگفتم آه اون توی زندگیم دنبال منه، یه روز رفتم خونه خاله‌م گفتم خاله به سید محمد بگو بیاد اینجا میخوام ازش حلالیت بگیرم دیگه طاقتم تموم شده، خاله‌م گفت چرا نمی ری خونه خودش گفتم زنش میدونه که سید محمد قبلا من رو میخواسته از من خوشش نمیاد، بعدم برم جلوی زنش بگم من رو حلال کن زنت نشدم هر زنی باشه ناراحت میشه، خاله‌م زنگ زد سید محمد اومد، بهش گفتم پسر خاله تو رو خدا من رو حلال کن من حرف بدی زدم دلت رو شکوندم، زندگیم لب پرتگاهِ، پسر خاله‌م مکثی کرد، انگار دو دل بود خاله‌م گفت. محمد جان دلت رو صاف کن خدا میگه شما از خطاهای بندگان من بگذرید منم از خطاهای شما میگذرم سید محمد دستش رو. گرفت بالا گفت، خدایا من دختر خاله‌م رو حلال کردم، بعدم دیگه نشست رفت... -_دارد... ❌کپی_حرام⛔️
۲ ی روز دختر خاله م لینک ی گروه رو بهم داد و گفت بیا اینجا منم هستم وارد گروه شدم مختلط بود اولش مخالفت میکردم و میگفتم اینجا جای من نیست و میخواستم لفت بدم ولی دختر خاله م اصرار میکرد که نه اما انقدر برام جالب بود که خودم رو دلداری دادم گفتم با دخترا حرف میزنم خیلی برام مهم بود که با هیچ پسری هم صحبت نشم ولی به مرور زمان این موضوع برام از اهمیت افتاد و با همشون حرف میزدم دیگه مهم نبود که دخترن یا پسر با همه چت میکردم و شوخی، شده بودم پایه ثابت چت و بهم میگفتن شیطون گروه کم کم بیخیال درس شدم و برام دیگه مهم نبود تا ی روز ی مسر اومد‌ تو خصوصی و گفت من خیلی تنهام و قصدم درد دل هست اول خواستم محل نذارم اما وقتی گفت که سرطان داره و خودشو باخته دلم‌ براش سوخت با هم چت میکردیم و اون از مشکلاتش میگفت منم دلداریش میدادم دارد ❌کپی حرام
۱ وقتی با شوهرم ازدواج کردم همش چهارده سالم بود بچه بودم و حرفی حالیم‌نمیشد خانواده پولداری بودن که به واسطه همین پول خودشون رو از بقیه بالاتر میدیدن، با وجودی ثروتی که داشتن مادرشوهرم اجازه نمیداد خونه جدا بگیریم و توجیهش این بود نفسم‌ به پسرم بنده شوهرم مرد خوبی بود اذیتم‌نمیکرد ولی به شدت تحت تاثیر مادرش بود حتی اگر میدونست من بی گناهم و کاری نکردم‌اما باز میگفت اخه مادرم‌گفنه بزنمت و تا میتونست منو میزد هر چی به مادرم میگفتم اذیت میشم میگفت هیس باید بسازی مثل من و بقیه زن ها منم‌ دیگه‌ کمتر جلوی چشم مادرشوهرم میرفتم‌اما روزی نبود که شر درست نکنه شوهرمم هر چی بهش میگفتم‌بیا جدا بشیم و راحت زندگی کنیم حرف به خرجش نمیرفت که نمیرفت دیگه کارم شده بود سکوت تا اینکه ی روز ی مهمون مهم برای مادرشوهرم‌اومد دارد ❌کپی حرام
۲ انقدر این مهمون براش با ارزش بود که حد نداشت سرشو از اتاقش بیرو اورد و فریاد زد _زیبا زیبا زود بیا ببینم از بچگی مادرم‌بهم قالی بافی یاد داده بود داشتم گره میزدم بلند مثل خودش جواب دادم‌الان میام قالی رو ول کردم و راه افتادم برم پیشش که دیدم از غذایی که خوردم روی لباسم ریخته تا لباسم رو عوض کنم و به سمت اتاق مارشوهرم برم زمان کوتاهی کشید همزمان شوهرم از سرکار اومد تا رفتم تو خونه مادرشوهرم زمزمه کرد _حالا کارت به جایی رسیده که دیر میای اینجا اره؟ درستت میکنم از اتاق بیرون رفت از پشت پنجره دیدم داره با شوهرم حرف میزنه و پی ی کتک حسابی و به تنم مالیدم مطمئنم امشبم کتک میخورم به محض وارد شدنش خودم رو مشغول کاری نشون دادم نیشخندی زد و از کنارم رد شد که شوهرم صدام‌کرد _زیبا زود بیا ببینم وقتی داشتم بیرون میرفتم دیدم مهمون مادرشوهرم بهش گفت _خدارو خوش نمیاد انقد اذیتش میکنی ها مادرشوهرم با سرخوشی گفت باید ادبش کنم دارد ❌کپی حرام ❌
⛔ شب ازدواج عجیب دختر پادشاه! پیری بود که تنها فرزند او دختری بود بسیار زیبا ! دختر با پسری زیبا و قوی ازدواج کرد ولی فردای پس از ازدواج نعش آن پسر را از اتاق بیرون آوردند! ماه بعد دختر با فرمانده لشکر شاه ازدواج کرد ولی درست بعد ار شب اول زندگی شان آن مرد نیز بطرز عجیبی دیگر از رختخواب بلند نشد.. سوم نیز با پسر وزیر به همین شکل بود که آن نیز جان خود را از دست داد تا اینکه... ماجرا سنجاق شده در چنل زیر 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1931149482C13657c3277 https://eitaa.com/joinchat/1931149482C13657c3277 به شدت توصیه می‌شود
⛔ شب ازدواج عجیب دختر پادشاه! پیری بود که تنها فرزند او دختری بود بسیار زیبا ! دختر با پسری زیبا و قوی ازدواج کرد ولی فردای پس از ازدواج نعش آن پسر را از اتاق بیرون آوردند! ماه بعد دختر با فرمانده لشکر شاه ازدواج کرد ولی درست بعد ار شب اول زندگی شان آن مرد نیز بطرز عجیبی دیگر از رختخواب بلند نشد.. سوم نیز با پسر وزیر به همین شکل بود که آن نیز جان خود را از دست داد تا اینکه... ماجرا سنجاق شده در چنل زیر 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1931149482Cfd6a3347c6 https://eitaa.com/joinchat/1931149482Cfd6a3347c6 به شدت توصیه می‌شود
📵 👰🏻نامه‌ی‌ به‌عروس👰🏻📵 پدری قبل از ازدواج پسرش به او یک نامه داد و گفت شب عروسی این رو به خانومت بده و خودت هیچوقت نخون! پدر مُرد؛ پسر از یک دختر ثروتمند خواستگاری کرد و شب عروسی نامه رو به عروس دادکه وقتی خواند یک کشیده به پسره زد و گفت الان منو طلاق بده! از یک دختر فقیر خواستگاری کرد و نامه را به او داد او هم کشیده زد و طلاق خواست! این موضوع تکرار شد ودر نهایت نامه را باز و شروع کرد به خوندن ناگهان دید نوشته...😱🔥👇 🔴 نامه 👇😳😳 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
🔴 ۱۸ ساله ام هر شب ۳ به کجا می رود ⁉️⚠️ شبی بود که متوجه سر وصداهای عجیبی از اتاق دخترم الهام میشدم ...اما اهمیت نمیدادم ؛ یک شب ساعت حدود ۳ نصف شب رفتم اتاق که در کمال تعجب دیدم نیست 😳 برگشتم و با ترس همسرم مریم را بیدار کردم و با عجله به اتاق رفتیم اما در کمال ناباروری دیدم ....😱 ❌ داستان 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194 برا ادامه سرگذشت و داستان های واقعی عضو شوید
🔴 ۱۸ ساله ام هر شب ۳ به کجا می رود ⁉️⚠️ شبی بود که متوجه سر وصداهای عجیبی از اتاق دخترم الهام میشدم ...اما اهمیت نمیدادم ؛ یک شب ساعت حدود ۳ نصف شب رفتم اتاق که در کمال تعجب دیدم نیست 😳 برگشتم و با ترس همسرم مریم را بیدار کردم و با عجله به اتاق رفتیم اما در کمال ناباروری دیدم ....😱 ❌ داستان 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194 برا ادامه سرگذشت و داستان های واقعی عضو شوید