✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_دوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥يگان تكاور بعد از عبور از ميدان مين، به داخل كانال هاي عراقي سرازير شد كه تا آن لحظه، براي يگان ما امتيازي محسوب ميشد كه بدون كشف شدن به مواضع عراقي ها رسيدهايم.
🔹️در يك لحظة كوتاه، عراقي ها متوجه حضور ما در كانال هاي خود شدند. ناگهان رگبار گلوله ها از هر سو باريدن گرفت و شليك آتشبارها از زمين و هوا شروع شد و درگيري سختي به وجود آمد كه البته زياد
مهم نبود؛ زيرا تكاوران ما به داخل كانالها وارد شده بودند و ادامة درگيري براي عراقي ها بسيار سخت بود.
🔸️به داخل سنگرها نارنجك مي انداختيم. صداي هياهو و داد و فرياد عراقي ها به آسمان برخاسته بود و سراسيمه با زيرشلواري و زيرپوش در داخل سنگرها دفاع مي كردند. پس از مدت كوتاهي، جنازة عراقي ها در داخل كانال انباشته شده بود كه نشان از برتري نيروهاي ما داشت.
🔸️در داخل كانال به طرف سنگرهاي استراحت عراقي ها تيراندازي مي كرديم. كانالهاي مواصلاتي عراقي ها براي ما ناآشنا بود. فريادهاي دلخراش و ترسناك عراقيها از هر سو به هوا برمي خاست و سرگردان و بدون هدف تيراندازي مي كردند.
🔹️عده اي نيز از ترس، داخل سنگرها مانده بودند. وضعيت رفته رفته خطرناكتر ميشد. ساعت حدود چهار صبح بود و هوا كم كم روشن ميشد. صداي نيروهاي احتياط و كاميون هاي حامل نيروهاي كمكي عراق به گوش ميرسيد كه نزديك مي شدند.
🔸️نيروهاي زبون عراقي از ترس در تاريكي فرياد ميزدند: «الدخيل، الدخيل» ولي ما قصد اسير گرفتن نداشتيم. مأموريت ما انهدام مواضع دشمن و
گوشمالي آنها و معطوف كردن توجه فرماندهان عراقي به منطقه بود كه بتوانيم از منطقة نفت شهر حمله را آغاز كنيم.
🔹️نيروهاي كمكي عراق خيلي نزديك شده بودند. با بيسيم اطلاع داديم پشت خطوط عراقي ها را زير آتش بگيرند. سنگرهاي عراقي ها يكي پس از ديگري از بين ميرفت. بعضي هم كه نتوانسته بودند فرار كنند، خود را داخل اجساد انداخته بودند. داخل كانال عراقي ها بودم كه يكي از سربازان خودي فرياد زد:
«مواظب باش!» برگشتم ديدم يك عراقي قوي هيكل كه داخل جنازه ها خود را به مردن زده بود، قصد دارد از پشت سر با سرنيزه به من حمله كند. با اسلحه اي
كه در دست داشتم، يك رگبار به سر و صورت او گرفتم؛ سپس مدارك، فانسقه و كلت كمري اش را به عنوان غنيمت برداشتم. وضعيت بسيار خطرناكي به وجود آمده بود و تلفات دشمن بسيار زياد بود...
#ایران_قوی
🌐 #اخبارمحورمقاومت
@mehvarmo
🔹گامی به سوی ظهور
👈حتی المقدور با لینک کانال نشر دهید
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_سوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛احتمال اينكه افراد خودي همديگر را هدف بگيرند، بسيار زياد بود. دستور بر اين شد مجروحين و شهداي خودي به عقب تخليه شوند و ما تا دور شدن
آنها، درگيري را ادامه دهيم. خيلي سريع برابر دستور اقدام شد.
💥با استفاده از سلاح ها و مهمات خود عراقيها، سعي كرديم حركت يگانهاي احتياط عراقي ها
را سد كنيم؛ ولي نيروهاي كمكي عراقي ها نزديك شده و وارد كانالها شده بودند و به سوي ما پيشروي مي كردند. ديگر جاي ماندن نبود؛ بنابراين با استفاده
از آتش و حركتهاي متوالي، عقب نشيني كرديم.
🔹️به وسيلة بيسيم اطلاع داديم كه مواضع عراقي ها را تخليه كرده ايم. حالا مواضع خط مقدم عراقي ها را با توپخانه بكوبند تا ما دور شويم. آتش توپخانة 203مم و خمپاره هاي ايران شروع شد و باقيماندة عراقيها و نيروهاي كمكي آنان در داخل كانالها نابود مي شدند.
🔸️زاغه هاي مهمات دشمن نيز يكي پس از ديگري منهدم مي شدند. توپخانة عراق نيز نيروهاي تك كننده را هدف قرار داده بود تا به منطقة خودي نرسيم كه در اين بين، چند نفر هم شهيد شدند؛ ولي جسدي باقي نگذاشتيم.
🔸️خود را به مواضع نيروهايمان رسانديم و به وسيلة خودروها، خيلي سريع منطقه را ترك كرديم. بسيار احساس غرور مي كرديم؛ چون تلفات دشمن بسيار
زياد بود. خيلي خسته بوديم. هوا هم روشن شده بود. سراغ پدر شهيد كرمي را گرفتم كه گفتند در محل تخلية شهداست. او جنازة فرزندش را از محل كشف تا آنجا در بغل خود حمل كرده و ميگفت با خداي خود عهد بسته پسرش را خودش پيدا كند، خودش حمل كند و خودش به خاك بسپارد.
🔹️بالاي سر شهيد رفتم. وزنش بيش از 10كيلوگرم نبود. براي بهتر شناختن جسد، پلاكش را از لاي استخوانهايش درآوردم تا براي پدر و برادرش مشخص شود؛ اما پدرش گفت فرزند اوست و ميتواند از استخوان هاي پوسيده اش نيز تشخيص دهد. گريه ميكرد و ما هم در كنار اين شهيد بزرگوار گريه ميكرديم. متعجب بودم؛ چرا كه او يكسال قبل ساعت 30:02بامداد در كنارم شهيد شد و درست يكسال بعد ـ نه كم و نه زياد ـ در همان ساعت شهادتش، جسدش
توسط من كشف شد. نميدانم چه حكمتي بود كه جسد غريب و مردانه اش يك سال تمام زير برف و باران بماند و عراقي ها هم با جسد او كاري نداشته باشند تا ما او را پيدا كنيم. احساس آرامش ميكردم.
🔹️پدرش هم خوشحال بود كه پيكر جگرگوشه اش را پيدا كرده و به مادر چشم انتظارش خواهد رسانيد. او پيش از اين فكر مي كرد نيروهاي ما در اثر ترس نمي توانند جنازة پسرش را برگردانند؛ اما حالا درك كرده بود كه نيروهاي ما برابر قوانين و مقررات و با نقشه هاي نظامي كار ميكنند و احساسات در جنگ جايي ندارد. فرماندهان رده بالا در منطقه حاضر شدند و از تلاش رزمندگان تشكر و قدرداني كردند. در اين راستا
به همة افراد شركت كننده در عمليات رزمي، به پاس شجاعت و از خودگذشتگي، از طرف حضرت امام(ره) يك سكة بهار آزادي هديه دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
#ایران_قوی
🌐 #اخبارمحورمقاومت
@mehvarmo
🔹گامی به سوی ظهور
👈حتی المقدور با لینک کانال نشر دهید