eitaa logo
مٰا مِلَـت‌ اِمٰـٓامْ‌ حُسِـیْـنٓیــمْ
182 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
39 فایل
🍃امام‌صادق‌علیه‌السلام🍃 آنکه‌خدا‌خیرش‌را‌بخواهد عشق‌حسین‌رابه‌قلب‌او‌می‌اندازد.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 *ماجرای شهیدی که با توسل به حضرت زهرا(س) کوسه را در اروند، دور کرد* 🔹️ اگه کوچکترین صدایی درمی‌اومد با تیر عراقی‌ها سوراخ سوراخ می‌شدیم و اگه کاری نمی‌کردیم با دندون‌های کوسه تیکه تیکه می‌شدیم. 🔹️ «من بودم و *شهید امیر فرهادیان‌فرد و شهید عباس رضایی.* یک چیزی خورد به تنه‌ام، به خودم اومدم. قد یه کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد». ◇ آروم گفتم: «امیر، کوسه!» ◇گفت: هیس!... دارم می‌بینمش... 🔹️ دیدم داره ذکر می‌خونه. من هم شروع کردم. همین‌طور داشت حرکت می‌کرد. اگه کوچکترین صدایی در می‌اومد با تیر عراقی‌ها سوراخ سوراخ می‌شدیم و اگه کاری نمی‌کردیم با دندون‌های کوسه تیکه تیکه می‌شدیم. 🔹️ امیر ذکر می‌گفت؛ من هم همین‌طور. کوسه برگشت ودوباره نزدیک نزدیک‌تر شد. ◇با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی... ◇ کوسه شروع کرد دورمون چرخید. می‌گفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش می‌چرخه، بعد حمله می‌کنه و دیگه تمومه. ◇ نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچ‌وقت یادم نمی‌ره: 🔹️ *- یا مادر، یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمک‌مون کن...* ◇ کوسه داشت همین‌طور نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. کوسه از کنارمون رد شد. اون طرف‌تر ایستاد. صدای امیر یک بار دیگه به گوشم رسید: 🔹️ *- یا مادر...* ◇ کوسه از ما دور شد و رفت. امیر توی آب گریه‌اش گرفت. ◇ باورمون نمی‌شد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، عجیب عوض شده بود. این‌قدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگه‌اس. ◇ بیشتر وقت‌ها غیبش می‌زد. پیداش که می‌کردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچیکش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر هشت افتاده بود. 🔹️ توی این مدت اگه امیر اسم *حضرت فاطمه زهرا(س)* رو می‌شنید، گریه امونش نمی‌داد. 🔹️ راوی: احمد شیخ حسینی - کتاب آسمان زیر آب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فتح مکه مکرمه با اتحاد مسلمین جهان با فرماندهی آقا صاحب الزمان (عج) بزودی ان شاءلله...🤲🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیوگرافی‌شهید مصطفی بدرالدین امین معروف به فواد صعب، سامی عیسی و ذوالفقار حزب‌الله لبنان در تاریخ ششم آوریل 1961 در الغبیری به دنیا آمد. وی برادر همسر عماد مغنیه بود و رسانه‌های اسرائیلی از وی تحت عنوان جانشین حاج عماد مغنیه فرمانده نظامی حزب‌الله لبنان ایجاد می‌کردند که بعد از شهادت ایشان در سال 2008 در دمشق ، فرماندهی نظامی نیروهای مقاومت لبنان را در اختیار گرفته بود. وی یکی از اعضای شورای مرکزی حزب‌الله لبنان بود. پدرش امین بدر الدین و مادرش فاطمه جزینی بود. وی تا سال 1982 به همراه عماد مغنیه در میان نیروهای گروه 17 که بخشی از جنبش فتح در بیروت بود، فعالیت می‌کرد. او به اتهام مشارکت در انفجار سفارت آمریکا در کویت در سال 1983 در این کشور بازداشت شد. رسانه های وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی سعی داشتند همواره اتهامات تروریستی متعددی را به وی نسبت دهند تا علاوه بر تخریب چهره این فرمانده نظامی در میان افکار عمومی منطقه، زمینه تعقیب حقوقی وی در کشورهای مختلف را فراهم کنند. در همین راستا اتهامات واهی زیادی از جمله مشارکت در ترور رفیق حریری نخست وزیر اسبق لبنان در مورد وی مطرح شد. بیانیه منتشر شده از سوی حزب الله لبنان در پی شهادت مصطفی بدر الدین تاکید دارد که این فرمانده بزرگ در راس نبرد با طرح آمریکایی- صهیونیستی در منطقه بود و در جهاد و رویارویی با گروه‌های تکفیری در سوریه مصمم بود. ذوالفقار که زندگیش مملو از جهاد، اسارت، مجروحیت و موفقیت‌های ویژه بزرگ بود، زندگی‌اش به شهادت ختم شد و به کاروان فرماندهان شهید (رحمت خدا بر آنها باد) و به‌ویژه رفیق و همرزمش، فرمانده شهید حاج عماد مغنیه پیوست. شهید مصطفی بدرالدین برادر همسر و جانشین سردار شهید حاج عماد مغنیه، فرمانده سابق شاخه نظامی حزب الله بود. وی از سال 1982 هنگامی‌که از زندان کویت آزاد شد و فعالیت جهادی و مبارزاتی خود را در دوایر حساس امنیتی و نظامی مقاومت آغاز کرد، او همواره از سوی سازمان‌های جاسوسی اسرائیل، آمریکا و انگلیس تحت تعقیب قرار داشت و بارها از عملیات ترور جان سالم بدر برده بود. سازمان‌های جاسوسی اسرائیل، آمریکا و انگلیس بر این باور بودند که شهید بدرالدین در پس بزرگترین عملیات مقاومت در شناسایی و انهدام شبکه‌های جاسوسی آنها در لبنان و سوریه و بازداشت عوامل آنها در این شبکه‌ها قرار دارد. پس از ترور شهید عماد مغنیه مسئولیت هدایت و راهبری شاخه نظامی حزب الله را برعهده گرفت. با آغاز بحران سوریه و ورود آن به مرحله نظامی، شهید بدرالدین حضور در این عرصه و مبارزه با گروه‌های تکفیری را وظیفه خود شمرد. وی سال گذشته در دیداری خصوصی به یکی از فعالان رسانه‌ای لبنان گفته بود: «وظیفه من مبارزه با توطئه‌های این کشورهاست و مبارزه در لبنان یا سوریه یا هر جای دیگر را جز با در دست گرفتن پرچم پیروزی و یا رسیدن به شهادت رها نخواهم کرد. ارتش اسرائیل هر زمان نیاز باشد در پشتیبانی از تروریست های تکفیری اقدام می کند ارتش اسرائیل نشان داد که هر زمان نیاز باشد در پشتیبانی از تروریست های تکفیری اقدام می کند و به شهادت رساندن شهید "مصطفی بدرالدین" هم در همین راستا بود. این اولین حمله ارتش اسرائیل و نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به فرماندهان مقاومت نبوده و یقینا آخرین تهاجم نیز نخواهد بود؛ اما به نظر می رسد در آینده نزدیک منتظر تلافی رزمندگان حزب الله با موشک های هدایت شونده باشیم. اینکه این بار در کجا اسرائیل غافلگیر می شود باید منتظر بمانیم و ببینیم ؛ اما بلندی های جولان اشغالی، مزارع شبعا و هامر های ارتش اسرائیل گزینه هایی هستند که "سید حسن نصر الله" دبیر کل حزب الله لبنان آن ها را بررسی خواهد کرد.
🌼 🌼 عليه السلام: اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى الله عَزَّوَجَلَّ رَجُلٌ صَدوقٌ فى حَديثِهِ مُحافِظٌ عَلى صَلاتِهِ.(19) محبوب ترين بنده نزد خداى عزوجل كسى است كه راستگو و مراقب نمازش باشد. 🦋اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🦋
🌿🕊 شهیدمصطفی‌بدر‌الدین 👼🏻ولادت: ۶ آوریل ۱۹۶۱ 🕯شهادت: محل‌شهادت:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او... این مـا هستیم که چشمان خود را بسته ایم، این مـا هستیم که آمادگے نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ عکس ] 💓|↫ شھید‌آوینی‌میگفت: بالی‌نمیخواهم... این‌پوتین‌ھای‌کھنہ‌ھم‌میٺواند ❥ مرابہ‌آسمانھاببرد من‌ھم بالی نمی‌خواھم... بی‌شك‌با'چـادرم'می‌توانم‌مسافرِ‌آسمانھاباشم چادرمن،بال‌پروا‌زمَن‌اسٺ.🌱 「قـول‌ِمن‌بہ‌شـہـداچـادرمہ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند* 👇👇👇 ⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗ 🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است) 📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته . ✍️ *اصل داستان* يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. ✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . ✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . ✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. ✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام. يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . ❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! ✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. ✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباسهاي تنگ و نامناسب⛔ آرايش و موهاي رنگ شده⛔ و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها
همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و .. گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم 🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . ✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . ✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... 🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . ✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! ❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. ✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.‌ ✍️ وسخن آخر: خانم هایی که به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند، *فقط👌🏻یک درصد*👌🏻 *احتمال می‌دهند* *این داستان راست باشد*❓❓❓ اگر احتمال یک درصدی هم میدهند پس باخود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا بخاطر خدا زیبایی خود را برای نامحرم به نمایش نگذارند👌🏻 دوست ✳️ خواهشمند است کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتما بخوانید و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم امروز چهارشنبه متعلق است به امام موسی کاظم،امام علی بن موسی الرضا،امام جواد و امام هادی 'سلام الله علیهم' روزمون رو اغاز می کنیم با ذکر صلوات بر محــمد و ال محــمد'صلوات الله علیهم'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲🏻🌱 💚 اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب کبرے"سلام الله علیها" منبع:سایت حرم رضوے' نسخه پنجره فولاد'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌷این ویدئو رو ببینید • ختم روزانہ ایـة الکرسے✨ 🌿هدیہ بہ روح همہ مومنین و مومنات ثواب این عمل رو تقـدیم می کنیم به محضر امام زمان'عج' • بزرگواران بفرمایید وبہ هر تعداد کہ می تونید در ختم شرکت کنید ⭐️بسـم الله...
224.mp3
2.01M
زیارت عاشورا 🚩آیت الله بهجت رحمة‌الله‌علیه: 🔹استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم،به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد؟ ➖ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه ميخواندم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «از وحشتناك ترين لحظات زماني است كه انسان را در سرازيري قبر مي گذارند» 🍂شخصي نزد امام صادق(علیه السلام) رفت و گفت: من از آن لحظه مي ترسم. چه كنم؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟! 🔸امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(علیه السلام) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (علیه السلام) در آن لحظه به‌فريادتان برسد.