eitaa logo
داستان دلنشین منبر
11.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
34 فایل
✍بیان داستان جذّاب درمنبر،موجب انگیزه سازی،اقناع اندیشه،تحریک احساس ورفتارسازی در مخاطب میشود 😍#تبلیغات_ارزان😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2208759919C9cd79a5ea3 تبلیغات نه تایید و نه رد می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم. صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت. گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم. داریم کار رزمنده ها رو انجام میدهیم. این هم مثل نمازه. با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و...اینه که نماز زنده بشه. هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. انشاءاللّه اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی. 📚 شهید ابراهیم هادی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 رفته بودیم قم. موقع پیاده شدن از اتوبوس پایش طوری در رفته بود که نمیتوانست راه برود؛ برایش صندلی چرخ دار آوردم. تا حرم با ویلچر بردمش. نزدیک ضریح که رسیدیم نگذاشت جلوتر بروم. گفت: بی احترامیه که نشسته جلوی حضرت معصومه (س) بروم. به سختی از ویلچر بلند شد؛ لنگ لنگان و با تکیه به دیوار خودش را به ضریح رساند و زیارت کرد. 📚 پدر شهید‌ آرمان‌ علی‌وردی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 توی روستاهای محروم کار جهادی میکردند... خودش می‌نشست پشت لودر و برایشان جاده درست میکرد یا انبار نگهداری گندم یا حتی زمین بازی برای بچه‌ها... کارهای فرهنگی هم میکردند... دیدم دختران روستا چادر به سر دارند، به جواد گفتم اینها که لباس محلی دارند. گفت ما برایشان چادر آورده‌ایم... 📚 شھید جواد محمدی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 با هم رفتیم ارومیه. شب توی راه بودیم. از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، نماز صبح بخوانیم. می خواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود و بیابان. تا میرسیدیم به خوی، نماز قضا میشد. مهدی جوش می زد. آخر بلند شد و به راننده گفت همان جا نگه دارد. کتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک ها نماز خواند. 📚 شهید مهدی باکری ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 سعی کنید عاشق‌ باشید، عاشق خدمت کردن... منتظر نباشید که کسی به شما بگوید: خدا قوت و یا کسی از شما تشکر کند و یا کسی قدر کار و تلاش و مشقتی را که کشیده‌اید بداند. کار را برای‌ خدا ‌انجام ‌بدهید... 📚 شهید محمدحسین معز غلامی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 سعی کنید عاشق‌ باشید، عاشق خدمت کردن... منتظر نباشید که کسی به شما بگوید: خدا قوت و یا کسی از شما تشکر کند و یا کسی قدر کار و تلاش و مشقتی را که کشیده‌اید بداند. کار را برای‌ خدا ‌انجام ‌بدهید... 📚 شهید محمدحسین معز غلامی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی میتراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا میکرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا میخورد، درد دل هایشان را میشنید و از همه مهمتر، به آنان بسیار احترام میگذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود میکشید! 📚 شهید مهدی زین الدین ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 وقتی میخواستند به جبهه اعزام شوند مادرشان اعتراض کردند که: شما زن و بچه داری...شهید عسکری میگوید: قضیه مثل آن کسی است که دید کسی گریه میکند. علت را پرسید. گفت گرسنه‌ام، نان میخواهم. آن شخص در جواب گفت نان که نمیدهم، ولی هر چه بخواهی با تو گریه میکنم. بعد فرمودند: حالا ما هم مثل آن شخص، حاضریم همیشه برای امام حسین(ع) گریه کنیم، ولی یاری‌اش نکنیم. گفتم: شما زن و بچه دارید. بگذارید برادر به جای شما بروند.گفتند: مگر به جای آدم زنده کسی میتواند نماز بخواند؟! هر کسی خودش مسئولیت دارد... 📚 شهید مسعود عسگری ‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستان‌ها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آنان داشت، حتی در بستر بیماری و روزهای سخت حضورش در بیمارستان، بیشتر از هر زمانی نگران آنان بود و پیغام میداد برای پرستاران بیمارستان امید آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم. 📚 مادر شهید‌ مصطفی علیدادی ‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 مجالس مختلفی که با هم می‌رفتیم اصرار میکرد ساده برگزار شود. اگر میوه‌ای قیمتش یک مقدار بالاتر بود، نمیخورد. به ما هم میگفت: بچه‌ها سعی کنید خودتون رو به ساده‌ زیستی عادت بدید. غذاها و میوه‌هایی رو بخورید که مردم عادی هم راحت به اون‌ ها دسترسی داشته باشند. 📚 شهید علی‌محمد صباغ‌زاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 خانواده‌ها فقط میدانستند که وی در مأموریت است و از موضوع سوریه کاملاً بی‌اطلاع بودند. هیچکس نمیدانست که همسر من مدافع حرم است و در طی هفت سال زندگی مشترک‌مان، من از اعزام‌های او به سوریه با کسی صحبت نکردم. خانواده خود آقا مهدی از طریق اعزام‌های او متوجه شده بودند اما خانواده خودم پس از شهادت فهمیدند که آقا مهدی، مدافع حرم و در سوریه بود. 📚 همسر شهید مهدی بختیاری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 از جمله مواردی که در خانواده شهید محسوس بود و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدا را شکر کردم، پایبندی افراد خانواده به نماز اول وقت، طوری که وقتی آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد، میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند، و دیگر اینکه هیچ کدام به دنبال خرافات نبودند.‌‌ 📚 همسر شهید مصطفی‌صدرزاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 میگفت در هر قضیه ‌ای گیر كردید دو ركعت نماز بخوانید و تقدیم كنید به یکی از ائمه؛ مطمئن باشید كه كارتان راه می افتد. اعتقاد خاصی به این دو رکعت نماز داشت. 📚 شهید مجید شهریاری کتاب شهید علم، ج۱، ص۶ ‌🌸داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید: خداونـدا نه برای بهشت و نه برای شهـادت، اگر تو ما را در جهنمت بیندازی فـقط از مـا راضی باشی برای مـا کافـی است. 📚 شهید علی چیت سازیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 بدانید برای چه خلق شده‌اید و برای چه زندگی می‌کنید و پایان کار شما کجاست؟! و این‌ را بدانید به‌خدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان به‌دست آوردن خلق نشده‌اید .. بهای شما رضوان‌الله است به قطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید. شما از آن خدایید .. خود را تا دیر نشده به او برسانید، فرصت کم است! 📚 شهید مهدی تراب اقدمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 بدانید برای چه خلق شده‌اید و برای چه زندگی می‌کنید و پایان کار شما کجاست؟! و این‌ را بدانید به‌خدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان به‌دست آوردن خلق نشده‌اید .. بهای شما رضوان‌الله است به قطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید. شما از آن خدایید .. خود را تا دیر نشده به او برسانید، فرصت کم است! 📚 شهید مهدی تراب اقدمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 هرکس از اهواز می‌آمد، یکی از چیز هایی که می‌آورد، آدامس بود. شهید موسوی از اهواز آمده بود برای سرکشی، دید بچه‌ها در حال کار با مین دهانشان می‌جنبد. گفت: چی شده؟ گفتیم: آدامس میجویم که موقع کار با مین تمرکز داشته باشیم. خیلی ناراحت شد و گفت: قرآن میگوید الا بذکرالله تطمئن القلوب، شما آدامس میجوید؟ از آن به بعد هیچکس آدامس نجوید... 📚 راوی: رزمنده دلاور محمدجواد مشکی باف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 نقطه قوت ما در ایمان ماست؛ و نقطه ضعف ِدشمن نیز در ایمان اوست... به این ترتیب عاقبت کار روشن است 📚 شہید آوینی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 نقطه قوت ما در ایمان ماست؛ و نقطه ضعف ِدشمن نیز در ایمان اوست... به این ترتیب عاقبت کار روشن است 📚 شہید آوینی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌ هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون میخوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم. همه‌ مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمیدونستیم داریم چه دعایی میکنیم؛ شاید بعضی‌ها معناش رو هم‌ نمیدونستند... 📚 شهید آرمان علی وردی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 حاج قاسم در وصف شهید صدرزاده میگوید: یک جوان تو دل برویی بود، آدم لذت می‌برد نگاهش کند؛ من واقعاً عاشقش بودم. آن وقت این جوان چون ما راهش نمی‌دادیم بیاید اینجا رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد، زرنگ به این می‌گویند! 📚 شهید مصطفی صدر زاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 مصطفی میگفت: در همه گرفتاری‌هاتون توسل داشته باشید به خود آقا(حضرت ولیعصر عج)، همه گره‌ها به دست ایشون باز می‌شه.. شهدا با توسل به این ابرقدرت، با دست خالی جلوی یه دنیا ایستادگی کردند. 📚 شهید مصطفی ردانی پور داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 حسین تا سن ٢٤ سالگی ٢٥ بار به کربلا رفته بود؛ در گذشته زائران کفش های خود را در سبد میریختند. او با دیدن این صحنه ناراحت شد. به دفتر حرم مراجعه کرد و گفت: که من مهندس هستم اجازه دهید چند کفشداری ایجاد کنم. آنها موافقت کردند و او چند کفشداری در حرم ساخت و مدتی در آنجا به عنوان کفش دار فعالیت میکرد و گفته بود فقط یک گوشه نگاه از آقا را میخواهم... 📚 پدر شهید شهید حسین هریری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313
🌷 احترام به والدین و توصیه به حجاب از اولویت‌ هایش بود؛ صیانت از حجابم در زندگی، از اولویت ‌های «محمد جان» بود، چادر زهرایی برایش چنان با ارزش بود که در آخرین سفارش‌هایش از من خواست دُردانه‌اش با حجاب زهرایی در اجتماع و محافل حضور پیدا کند. پس از آغاز جنگ سوریه محمد هم حس و حال دیگری پیدا کرد. شب تا سحر، «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» ذکر نماز شب و نیاز اشک‌هایش شد تا اینکه به آرزویش یعنی رفتن به جبهه و شهادت رسید. 📚 راوی: همسر شهید محمد زهره وند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ داستان دلنشین منبر @membariha313