1⃣
#منبر_بلند
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین...
اللهم کن لولیک الحجةابن الحسن...
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
🏴 بمناسبت شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام
💠 امامت در خردسالی
حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده دار گردید. در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.
در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مىکردند که:
آیا مىتوان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟
آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟
➖ پاسخ:
از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مىداند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مىگزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مىشود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.
➖ نکته:
خداوند متعال از این طریق مىخواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب هاى معمولى نیست که با زمینه ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه اى مىطلبد.
در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مىشد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مىگردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.
➖ یک روایت:
روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟
امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید.
امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاههاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)
💠 نحوه پاسخ به شبهات:
امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مىگرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مىکرد.
در این رابطه حسن بن جهم مىگوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مىبینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)
ادامه👇
2⃣
💠 نوجوانى در قلّه رفیع دانش
امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.
➖ روایت:
على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى اش آثار عبادت دیده مىشد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.
امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مىکردند که آیا این نوجوان مىتواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راستاش به او حد مىزنند.
امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت - که درود خدا بر او باد - این گونه پاسخ نداده است؟!
امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مىکنند و حد زنا بر او جارى مىگردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.
عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مىکنم.
مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مىفرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟
امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)
امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالمترین و آگاهترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مىکردند.
نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق در مورد حضرت جواد علیه السلام:
➖ ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مىگوید:
مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.
➖ شبلنجى در نورالابصار آورده است:
مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.
➖ جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که:
امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)
➖ فتال نیشابورى نیز مىگوید:
مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده اند.(5)
امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى اش داشته بود، اشاره کرده و مىفرمود:
«منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مىدانم و از آنچه که به سوىاش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمانها و زمینها نیز باقى خواهد ماند.
اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مىگفتم که همه اهل جهان از گذشتگان و آینده گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مىگرفتند.»
سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود:
«یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده اند.»(6)
ادامه 👇
3⃣
💠 کاربرد علم از منظر حضرت جواد علیه السلام:
از منظر امام جواد(ع) شایسته است که:
یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند،چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست.
➖ پیشواى نهم، علم را دو قسمت کرده و مىفرمود:
علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مىشنود و یاد مىگیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پىگیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(7)
امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مىکرد و به انسانهاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مىنمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیتهاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مىفرمود:
«أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(8) چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».
با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار دهند.
علم بال است مرغ جانت را
بر سپهر او برد روانت را
علم دل را بجاى جان باشد
سر بى علم بدگمان باشد
علم نور است و جهل تاریکى
علم، راهت برد به تاریکى
علم روى تو را به راه آرد
با چراغت به پیشگاه آرد
علم را دزد برد نتواند
به اجل نیز مرد نتواند
نه به میل زمان خراب شود
نه به سیل زمین درآب شود
ادامه 👇
4⃣
💠 دانشمند نوجوان
هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مىرسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.
خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!
عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مىگویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مىترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمىترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.
وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند.
او نیز گفت:
➖ اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مىکند:
اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مىکنى و در زمره گروهى قرار مىگیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود:
«ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(9) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مىکنند با اینکه نمىشنوند.»
در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که:
تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً
وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ
فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه
صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ
«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمىآید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مىشود.»
💠 پى نوشتها:
1- کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.
2- ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.
3- بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.
4- سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.
5- روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.
6- بحارالانوار، ج 50، ص 108.
7- کشف الغمه، ج 3، ص 193.
8- معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.
9- المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
جذب سرباز طلبه در نمایندگی ولی فقیه سازمان جهاد کشاورزی کهگیلویه و بویر احمد
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
دحو الأرض
مطابق روایات، نخستین جایى که از زیر آب بیرون آمد و خشک شد و سپس گسترش یافت، سرزمین «مکّه» و بخصوص محلّ «خانه کعبه» بود و لذا مکّه «امّ القرى» يعني مادر همه آبادى ها نام گرفت.(1)
امام رضا عليه السلام در جواب محمد بن سنان درباره علت قرار گرفتن كعبه در وسط زمين فرمودند: أنّه الموضع الذي مِن تحته دُحيت الأرض... وهي أوّل بقعةٍ وُضعت في الأرض؛ لأنّها الوسط، ليكون الغرض لأهل الشرق والغرب في ذلك سواء؛ كعبه جايي است كه زمين از زير آن پهن شده و از زير آب بيرون آمد و همه بادهاي دنيا از زير ركن شامي آن مي وزد و آن اولين بقعه اي است كه در زمين بنا نهاده شد و آغاز پيدايش زمين است و بعد آراام آرام خشكي ها پديدار شدندو....(2)
دحوالارض یکى از چهار روزى است که روزه در آن از فضیلتي بي مانند برخوردار است. در روایتى آمده است روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر آمده است کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شب را به عبادت به سر آورد، براى او عبادت صد سال نوشته مي شود و هرچه در میان زمین و آسمان است براى روزه داران استغفار مي کند و این روز، روزى است که رحمت خدا در آن منتشر شده و براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است.
روزه در دحو الارض
محمد بن عبدالله صيقل، يكي از ياران امام رضا عليه السلام مي گويد: خرج علينا الإمام أبو الحسن الرضا عليه السلام ب«مَرُو» في يوم خمسٍ وعشرين من ذي القعدة فقال: صوموا، فإنّي أصبحت صائماً. قلنا: جُعِلنا فداك، أيّ يوم هو؟! قال: يوم نُشرت فيه الرحمة ودُحيت فيه الأرض ونُصبت فيه الكعبة وهبط فيه آدم عليه السلام؛ روز بيست و پنجم ذيقعده امام رضاعليه السلام در مرو از منزل بيرون آمدند و فرمودند اين روز را روزه بگيريد که من هم روزه هستم! عرض کردم فدايت شوم امروز چه روزي است. فرمود: روزي است که رحمت خدا در آن گسترده شده و زمين پهن گرديده و کعبه بنا شده و آدم قدم بر زمين گذارده است.(3)
حسن بن على وشّاء مي گويد: من کودک بودم که با پدرم در شب بیست و پنجم ماه ذیالقعده در خدمت حضرت رضا(ع) شام خوردیم، حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم و حضرت عیسى(علیهما السلام) متولد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده، پس هرکه روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه روزه داشته باشد و در روایت دیگر است که فرمود: در این روز حضرت قائم(عج) قیام خواهد کرد.
شب بيست و پنجم ذيقعده شب دحوالارض است و آن شبي است كه رحمت خداوند در آن نازل مي شود و شب زنده داري و عبادت در آن پاداشي بي نظير دارد. از امام رضا عليه السلام نقل شده است: ليلة خمس وعشرين من ذي القعدة وُلد فيها إبراهيم عليه السلام، وولد فيها عيسى بن مريم عليه السلام، وفيها دُحيت الارض من تحت الكعبة. فمَن صام ذلك اليوم كان كمن صام ستّين شهرا؛ شب بيست و پنجم ذيقعده شب ولادت ايراهيم و عيسي عليهما السلام است و شبي است كه زمين از زير كعبه گسترده شد. هر كس روزش را روزه بدارد مانند آن است كه شصت ماه را روزه داشته است.(4)
پانوشتها:
1_ بحارالانوار، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۷، حدیث ۲۹
2_ عيون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص176،باب 33، ح1
3_ تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج1، ص306
4_ مفاتيح الجنان، اعمال ماه ذيقعده.
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
#منبر_بلند
💠 مجلس عزا سبب احیاء قلب
نویسنده/ سخنران:
حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد
💠حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت میکنی؟
«نحمده علی عظیم إحسانه و نیّر برهانه و نوامی فضله و امتنانه، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.»
عن الامام ابی الحسن الرضا(علیه السلام): «مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوب.»[1]
💠 سیره اهل بیت(علیهم السلام)
در این روزهای آغازین ماه محرم به چند مطلب راجع به عزاداری باید توجه بشود.
یک اندوهی که انسان نسبت به امام حسین(علیه السلام) پیدا میکند. کسانی که به اهلبیت معتقد هستند بهطور طبیعی این اندوه را دارند.
از ابو عماره منشد روایت است: «ما ذکر الحسین(علیه السلام)یوما عند ابی عبدالله»[2] هیچ روزی خدمت امام صادق(علیه السلام) نام امام حسین برده نمیشد مگر اینکه «لا یُرَى مُتَبَسّماً إلی اللّیل» حضرت را تا شامگاه کسی خندان نمیدید.
روایتی در کامل الزیارات است بدین مضمون، حضرت صادق (علیه السلام) به شخصی می فرماید: تو اهل عراقی؟ چطور جدّم حسین را زیارت میکنی؟ عرض کرد أنا رجلٌ مشهور، من یک آدم مشهوری هستم از طاغیان و حکام وقت جرأت نمیکنم امام حسین(علیه السلام) را زیارت کنم. حضرت به او فرمود که آیا یاد جدّم حسین میکنی؟ عرض کرد بله آقا، یاد میکنم بهگونهای که آن روز خانوادهی من احساس میکنند که من مهموم و پریشان هستم، دیگر میل به غذا ندارم، غذا نمیخورم، این پریشانی اینطور در من تأثیر میگذارد.
همین همّ و اندوه مرتبهای از مرتبهی به اصطلاح اعتقاد و معرفت انسان است.
💠 اجر کسی که برای سید الشهداء(علیه السلام) اندوهگین است
در همین رابطه، امام صادق (علیه السلام)میفرماید: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُ أمرنا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه»[3] نفس المهموم، کسی که مهموم است بخاطر مظلومیت ما، آن نفسی که میکشد برای او تسبیح مینویسند. همین معنا را سید حمیری در اشعارش آورده، او میگوید: إِنّی لَأَکْرَهُ أَنْ أُطیلَ بِمَجْلِسٍ * لا ذِکْرَ فیهِ لِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدِ ، من دوست ندارم در مجلسی بنشینم که در آن از آل پیامبر یاد نشود.
💠 اهمیت برگزاری مجلس عزای امام حسین (علیه السلام)
مسألهی بعد تشکیل مجلس برای اهلبیت است، این در روایات هست، یک نوعی نشان دادن علاقه به اهلبیت علیهم صلوات الله است. ذیل این حدیثی که خواندم حدیث میخوانم، حضرت رضا (علیه السلام) میفرماید:
«منْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ»[4] کسی که در مجلسی بنشیند که در آن مجلس «یُحْیی فیهِ أمْرُنا» امر ما را زنده نگه دارند یعنی از ما سخن بگویند، قلبش نمی میرد. قیامت هم اینطور است دیگر «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِر»[5]، قیامت روزی است که «أَفْئِدَتُهُمْ هَواء[6]، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ [7]تعبیر دیگر قرآن؛ قیامت یک چنین روزی است. شخصی که در جلسهای نشسته ذکر اهلبیت میشود، روزی که تموت القلوب است، دل او نمیمیرد. همچنین حضرت به فضیل فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا.»[8]
من این مجالس را دوست دارم «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَحْیَا أمرنا» [9] خدا رحمت کند آن کسی که امر ما را احیاء میکند.
#ادامه 👇
💠 انواع گریه
اساساً گریستن و گریاندن آن مقداری که روایات را در کامل الزیارات، امالی صدوق، ثواب الاعمال صدوق احصاء کردم، به نظرم میآید روایات راجع به بکاء در حد تواتر می باشد، یعنی این روایات را انسان ببیند یقین پیدا میکند.
حال،گریه برای چه؟ چرا ما گریه کنیم؟ این یک نکتهای است، گاهی بعضیها مطرح میکنند که چرا گریه کنیم؟ گریه یک دوره ای دارد. انسان یک مدتی که یک عزیزی از دستش رفت بعد از گذشت یک مدتی کمکم ساکت میشود.
اشعار منسوب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) :
إذا انقطعت یوماً من العیش مدَّتی
فإن بکاء الباکیات قلیلُ
بکاء باکیات کم میشود، اندک میشود؛ اما این همه سفارش راجع به گریهی برای امام حسین(علیه السلام) و اینطور هم نیست که گریهی برای امام حسین(علیه السلام) کم شود، شاید در دورانی که بر او عمری گذشته، گریهاش از روزهای اول بیشتر باشد، کم که نشده زیادتر هم شده باشد.
➖ گریه معرفت
گاهی منشأ گریه معرفت است. خدای متعال در آیه آخر سورهی مبارکهی اسراء می فرماید: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» [10]شما ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید «إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» کسانی که علمی به آنها داده شده وقتی آیات رحمان بر آنها خوانده میشود«یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا»[11]اشک میریزند. یا این آیه که راجع به بعضی از اهل کتاب در سورهی مبارکهی مائده است که خدای متعال میفرماید: «تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق» [12]آن عرفان، آن شناخت، آن معرفت باعث میشود اشک انسان را جاری کند.
➖ گریه خوف
گاهی منشأ گریه در انسان خوف است، خوف باعث گریه میشود، خشیت که یک بخشی از خوف است، بین خوف و خشیت، عام و خاص مطلق است، هر خشیتی خوف است اما هر خوفی خشیت نیست. حدیثی از پیغمبر خدا نقل شده وقتی آیات آخر سورهی مبارکهی زمر را تلاوت میکردند، توجه داشته باشید که این آیات آخر سورهی زمر خیلی آیات عجیبی است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ»[13]
پیغمبر خدا یک وقتی این آیات را میخواندند اصحاب گوش کردند و گریستند. گاهی منشأ گریه خوف است، چون در این آیات «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً» [14]هست.
➖ گریه درد
گاهی منشأ گریه در انسان خوف نیست، معرفت هم نیست، از درد است، گاهی درد به انسان فشار میآورد و اشک انسان را بیاختیار جاری میکند. مثلا یک بیمار در بیمارستان بستری است درد خیلی دارد میبینی اشک میریزد، این هم هست.
➖ گریه فراق
گاهی گریه در اثر فقدان یک عزیزی است یا یک مالی است؛ عزیزش را از دست داده گریه میکند. روایت دارد امام سجاد(علیه السلام) یا حضرت کاظم(علیه السلام) در منا داشت عبور میکرد، (سابقاً حج که مشرف میشدند منا یک مرکزی برای کسب هم بوده)، دیدند که یک زنی کنار یک گاو مردهای نشسته، گریه میکند. به او فرمودند که چرا گریه میکنی؟ گفت: آقا من همسر ندارم، شوهرم از دنیا رفته چندتا بچهی یتیم دارم شیر این گاو را میدوشیدم و میفروختم و از این طریق ارتزاق میکردم، هیچ سرمایهی دیگری هم ندارم. الان این گاو مرده و من نمیدانم چه کنم؟ حضرت دعایی کردند و بلافاصله آن گاو زنده شد. ناگهان این زن فریاد زد مسیح هذا مسیح بن مریم حضرت رفتند لابلای جمعیت و خودشان را پنهان کردند.
گاهی گریه برای فقدان یک مالی است یا برای یک عزیزی است که انسان در فراق اوگریه میکند. یک خطبهای را مرحوم سید رضیuدر نهجالبلاغه نقل کرده از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، کنار قبر پیغمبر به رسول خدا عرض کرد: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أحد سِواک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[15] بعد در ادامه حضرت میفرماید که: من اگر ملامتِ ملامتکنندگان نبود آنقدر گریه میکردم که «أَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ» که سرچشمهی اشکم بخشکد. انسان گاهی گریه میکند برای فقدان عزیز.
#ادامه 👇
➖ گریه محبت
گاهی منشأ گریه محبت است، علاقه است، آن علاقه اشک چشم انسان را جاری میکند و انسان را میگریاند. یکی از بزرگان میفرمودند که یکی از مراجع گذشته، در جلسهی روضهای کنار منبر نشسته بود گریه میکرد، آن آقا که روضه میخواند گریه میکرد من کنارشان بودم زمزمهی ایشان را گوش کردم دیدم به امام حسین(علیه السلام) عرض میکند، یا ابا عبدالله من برای ثواب و برای مصائب شما گریه نمیکنم، چون دوستتان دارم گریه میکنم. این علاقه انسان را میگریاند. خب همهی اینها این مراحل پنجگانهای که عرض شد و هم اندوه و غم که روایاتش بیان شد، همین طور ذکر و یادآوری را هم روایاتش را خواندیم، مجلس تشکیل دادن را هم روایاتش را بیان کردیم.
بکاء که در این فرمایش بود و ابکاء. منشأ تمام اینها آن محبت است، اینها مبرزات محبت است، این چیزهایی است که محبت اینها را بروز داده. و ما چه کنیم که واقعاً محبتمان را ابراز بکنیم؟
💠 گریه امام سجاد (علیه السلام) بر مظلومیت سیدالشهداء (علیه السلام)
امام سجاد (علیه السلام)همینطور اشک میریخت و گریه میکرد و وقتی از گریهی آن حضرت سؤال میکردند میفرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا» به این نکته کمتر اشاره میشود که امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا هم تشنه بود و هم گرسنه بود، چون همه چیز را بسته بودند بر روی اهلبیت «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جائعا وَ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» [16] البته روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) روزه بودند در حال روزه به شهادت رسیدند.
اکنون به جهت اینکه بنیامیه آن روز را عید گرفتند و روزه میگرفتند روزهی روز عاشورا مکروه است. این عامه هم که الان روزه میگیرند از جعلیات بنیامیه است. حدیثی که در صحاح اهل سنت هست. پیغمبر خدا فرمود: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا» [17] خدای متعال دوست دارد آن کسی که حسین را دوست دارد. دیگر چی بالاتر از این انسان میخواهد؟ «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْنا». با این مجالس و محافل، ما میخواهیم محبتمان را نشان بدهیم و الا ما کجا و امام حسین(علیه السلام) کجا؟! او یکی از خمسهی طیبهای است که خداوند متعال عالم هستی را برای او آفرید.
💠 روضه:
امام حسین (علیه السلام)دیشب را راه میآمدند، از قصر بنی مقاتل که حرکت کردند دیشب در مسیر بودند، شبها معمولاً توقف میکردند. امروز صبح که حرکت کردند بعد از خواندن نماز صبح، سپاه حر هم در حال حرکت بود، حضرت هم در حال حرکت بودند، یک سوارهای از طرف کوفه نمایان شد آمد: «لَمْ یُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَیْن» بر امام حسین(علیه السلام) سلام نکرد «سَلَّمَ عَلَى الْحُر» به حربن یزید ریاحی سلام کرد، دست کرد یک نامهای را درآورد به حر داد. حر نامه را باز کرد، عبارتی که ابن زیاد در آن نامه نوشته بود این بود «أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَیْنِ وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ عَلی غَیرِ خُضْرٍ وَ عَلَى غَیْرِ مَاء» بر حسین تنگ بگیر و حسین را در یک سرزمینی که نه آب است و نه سبزه محاصره کن، و این آورندهی نامه عین بر تو است، خلاف این دستور را عمل بکنی به من گزارش خواهد کرد. حر از اول آدم مؤدبی بوده. نامه را با آن آورندهی نامه برداشت آورد خدمت امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا من دیگر از این لحظه به بعد مأمور هستم نگذارم شما دیگر به حرکت ادامه دهید، همینجا باید متوقف شوید، این نامه است، آورندهی نامه هم عین است.
#ادامه 👇
💠 امام نار و امام نور
یکی از اصحاب امام حسین(علیه السلام) به نام ابوالشعثاء کندی، آمد جلو یک نگاهی کرد به چهرهی این آورندهی نامه، به او گفت تو مالکبن نصیری؟ گفت: بله، گفت: عجب تو مرید ابنزیاد شدی؟ مرید یزید؟ نامه از او میآوری برای حر؟ بیا از پسر پیغمبر دفاع کن. این نکات در تاریخ برای انسان واقعاً باعث عبرت است. گفت: أَطَعْتُ إِمَامِی گفت: من امامم را اطاعت کردم، یعنی یزید امام من است. ابوالشعثاء کندی گفت: مگر نخواندی این آیهی شریفه را «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار»[18]امام تو از آن امامها هست که تو را دعوت به آتش میکند، بیا به امام حسین(علیه السلام) بپیوند.
امروز هم که یک عدهای را شستشوی مغزی میدهند و دست به جنایتهایی میزنند، کوچک و بزرگ مردم را میکشند. مغزشان را اینطوری شستشو داده بودند که یزید امام است به تعبیر امام حسین (علیه السلام)شرابخوار، سگباز، مُعلِن بفسق، یزید شده امام و اطاعتش لازم است!
بههرحال به حضرت عرض کرد که آقا من مأمور هستم نگذارم شما دیگر حرکت کنید. یکی از اصحاب به امام حسین (علیه السلام)عرض کرد که آقا جان ما گوش به حرف حر نمیکنیم، اینها الان هزار نفر هستند و تعداد اینها فردا و پسفردا زیاد خواهد شد، جنگیدن با این هزار نفر بر ما الان آسان است، ما میجنگیم، اجازه بدهید ما پیش برویم . حضرت فرمودند که: «انى اکره ان اُبدئهم بالقتال»[19] من نمیخواهم آغازگر جنگ باشم. اینها فردا بهانه دستشان بیفتد و بگویند حسینبن علی خودش شروع کرد، خودش جنگ را آغاز کرد. گفت آقا پس یک کاری بکنیم، چون زهیر مال کوفه بوده آشنای به منطقه، عرض کرد آقا این نزدیکی یک جایی هست به آن گفته میشود کربلا، برویم آنجا سکنی اختیار کنیم. اشک در چشم امام حسین (علیه السلام)حلقه زد، «فتنفس الصعداء یک آهی کشید ابی عبدالله (علیه السلام)و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء» [20]آمدند توی آن منطقه «فاخذ من تربتها فشمها و قال بهذه التربة وعدنی جدی رسول الله» این همان خاکی است که پیغمبر به من وعده داده. ابن جوزی در تذکره نقل میکند که امام حسین (علیه السلام)فرمود: «والله هذه رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) و اننی اقتل فیها» فرمودند: این همان خاک است و من در اینجا شهید خواهم شد. بارها را بگذارید، بچهها را پیاده کنید، امروز امام حسین (علیه السلام) دستور دادند انصار یک طرف خیمههایشان سرپا شد و اهلّبیت طرف دیگر.
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بار بگشایید خوش منزلگهیست
تا به جنّت زین مکان اندک رهیست
کربــلا گهواره اصغر تویــــی
مدفـــــــن عباس نام آور تویـــی
زینب آمد صدا زد برادر اینجا مسکن نکنید، من این بیابان را بیابان خطرناکی میبینم. فرمود: نه خواهرم، همینجا باید پیاده شویم.
در اینجـــا باید اکبر کشته گردد
تنش در خـــاک و خون آغشته گردد
«هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مسَفْکُ دِمَائِنَا، وَ مَحَلُّ قُبُورِنَا» [21] خواهرم برادرت را همینجا میکُشند، محل قبرهای ما همینجاست. پیاده شدند، نُه روز دیگر روز یازدهم صبح سوار شدند، زینب همه بچهها را سوار کرد نوبت به خودش رسید صدا زد برادر بلند شو خواهرت را سوار کن ...
وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
پی نوشت ها:
[1]. امالی صدوق، جلد 1، صفحه 37
[2].بحارالانوار، ج 44، ص 280
.[3]امالی مفید جلد 1، صفحه 338
.[4]وسائل الشیعه، ج ۴۴، ص ۲۷۸
[5]. سوره غافر، آیه 18
[6]. سوره ابراهیم، آیه43
[7]. سوره سجده، آیه12
[8]. کامل الزیارات، صفحه 103
[9]. عیون أخبار الرضا(علیه السلام): ج۱، ص ۳۰۷، ح ۶۹
[10]. سوره اسراء، آیه 107
[11]. سوره اسراء، آیه 109
[12]. سوره مائده، آیه 83
[13]. سوره زمر، آیه 67
[14] . سوره زمر، آیه 71
[15] . خطبه 235، نهج البلاغه
[16] .مثیر الأحزان، جلد۲، صفحه۱۱۵
[17] . سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۵۸
[18]. سوره قصص، آیه 41
[19] .مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 110
[20] .لهوف، سید بن طاووس، ص 133
[21] .مقتل الحسین خوارزمی ج1، ص 237
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
💠 #منبرکوتاه بین الصلاتین
💠 خیر دنیا و آخرت
طبق نقل حضرت علی(ع) مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «عملی به من یاد بده که با انجام آن محبوب خداوند قرار گیرم و همین طور، مردم [هم] مرا دوست بدارند، و خداوند، مالم را افزایش دهد، و بدنم سالم، و عمرم طولانی شود و در روز قیامت نیز با خودت [ای رسول خدا] محشور شوم.»
«فَقَالَ: سِتُّ خِصَالٍ مُحْتَاجٌ إِلَی سِتِّ خِصَال: اِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَ اتَّقِهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَیْهِمْ وَ ارْفُضْ مَا فِی أَیْدِیهِمْ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُثْرِیَ اللَّهُ مَالَکَ فَزَکِّهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُصِحَّ اللَّهُ بَدَنَکَ فَأَکْثِرْ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُطِیلَ اللَّهُ عُمُرَکَ فَصِلْ ذَوِی أَرْحَامِکَ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَحْشُرَکَ اللَّهُ مَعِی فَأَطِلِ السُّجُودَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛[12]
پس فرمود: شش خصلت است که نیاز به شش خصلت [دیگر] دارد:
1. هرگاه خواستی خدا تو را دوست بدارد، پس از او بترس و تقوای الهی [و پروا پیشگی] داشته باش؛
2. هرگاه خواستی مردم تو را دوست بدارند، پس به آنها احسان کن و به آنچه در دست آنهاست، چشم طمع نداشته باش؛
3. اگر خواستی خداوند، مالت را افزایش دهد، زکات [و خمس] مالت را بپردازد؛
4. و اگر خواستی خدا بدنت را سالم کند [علاوه بر مراعات مسائل بهداشتی]، [در راه خدا] زیاد صدقه بده؛
5. اگر می خواهی خدا عمرت را طولانی کند با بستگان [نَسَبی] ارتباط داشته باش (و صلة ارحام انجام بده)؛
6. اگر می خواهی [در روز قیامت] خدا تو را با منِ [پیغمبر] محشور کند، سجده [های نمازت] را در پیشگاه خدای یکتای غالب، طولانی کن.»
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
📢 آغاز جذب روحانیون مستقر توسط سازمان تبلیغات اسلامی + جزئیات
🔻حجت الاسلام رسول عارفی زاده، مسئول جذب و گزینش روحانیون مستقر سازمان تبلیغات اسلامی:
🔹هر سال در ۴ فصل جذب روحانیون مستقر را داریم و امسال برای اولین بار است که اقدام به جذب می کنیم.
🔹شرایط جذب و گزینش روحانیون مستقر به ادارات کل استان ها ابلاغ شده و کمیته های جذب نیز در استان ها تشکیل شده است تا روحانیون را برای روستاها، پایگاه های فرهنگی و اجتماعی و مناطق هدف بنیاد علوی جذب کنند.
🔹روحانیون علاقه مند به همکاری می توانند به ادارات کل تبلیغات استان ها مراجعه کنند.
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
#اطلاعیه
#درخواست_امامجماعت_دانشگاه
#فعال_فرهنگی_دانشگاه
#پیامنور_استان_تهران
✅ به اطلاع طلاب گرامی ساکن #تهران می رساند، نهاد رهبری دانشگاه پیام نور استان تهران، جهت فعالسازی مجدد ظرفیت اقامه نماز و امور فرهنگی دانشگاه در ۷ مرکز دانشگاهی تهران، از میان روحانیون دغدغهمند و جهادی، برای برگزاری نماز دانشگاه دعوت می نماید:
💠 #شرایط_جذب:
1. حداقل سطح ۲
2. تلبس دائم
3. سکونت در محدوده دانشگاه جهت برگزاری نماز در وقت اول و اول وقت
4. فرصت کافی برای شرکت در جلسات فرهنگی ماهانه
5. وقت گذاشتن کافی قبل یا بعد از نماز در مرکز
6. طلبه فاضل با روحیه جهادی و دانشگاهی
💠 #مراکز_مورد_نیاز:
1. پیام نور تهران شرق
2. پیام نور لواسان
3. پیام نور حسن آباد
4. پیام نور پاکدشت
5. پیام نور پیشوا
6. پیام نور اسلامشهر
💠 جهت ارتباط و ارسال رزومه به آیدی زیر پیام دهید
🆔 @Pnu_Namaz
کپی ممنوع
🇮🇷🇮🇷مهمترین و بروز ترین اخبار حوزه را در کانال اطلاع رسانی طلاب پیگیری کنید 🇮🇷🇮🇷
🔊🔊 به ما بپیوندید .
🆔 @ettelaresani_tollab
✅ منبر بلند مناسبتی
🌸 ولادت حضرت زینب سلام الله علیها 🌸
✅ فضایل و مناقب حضرت زینب (س)
طلیعه سخن:
زینب علیها السلام دختر على و زهرا علیهما السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنجسالگى مادر خود را از دست داد و از همان دوران طفولیتبا مصیبت آشنا گردید . در دوران عمر با رکتخویش، مشکلات و رنجهاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و . . . را تحمل کرد . این سختىها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود (۱) .
او را ام کلثوم کبرى، و صدیقه صغرى مىنامیدند . از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود . او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود . نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى که او را «عقیله بنى هاشم» مىگفتند . با پسر عموى خود «عبد الله بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود که دو تن از آنها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد الله الحسین علیه السلام شربتشهادت نوشیدند (۲) .
آن بانوى بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجرت، با کوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت . گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان کنیم .
1⃣ ۱- زینت پدر
معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مىکنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیها السلام والدین او این کار را به پیامبر اسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند . پیامبر صلى الله علیه و آله که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را که به معناى «زینت پدر» استبراى این دختر انتخاب نمود (۳) .
2⃣ ۲- علم الهى
مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات - حتى ملائکه - دانش و بینش اوست . «وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین . قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم» (۴) ; «سپس علم اسماء [ علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت . بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگویید، اسامى اینها را به من خبر دهید . عرض کردند: تو منزهى . ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم دادهاى نمىدانیم; تو دانا و حکیمى .»
و برترین علمها، علمى است که مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى» باشد . خداوند متعال در مورد حضرت خضر علیه السلام مىفرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (۵) ; «علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم .»
زینب علیها السلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا که به عمهاش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه (۶) ; تو دانشمند معلم ندیده و فهمیدهاى فهم نیاموخته هستى .»
🌸 ادامه 👇
🌸 ادامه 👇
3⃣ ۳- عبادت و بندگى
زینب علیها السلام به خوبى از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله کمال بندگى است . «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (۷) ; «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند .»
او عبادتها و نماز شبهاى پدر و مادر را از نزدیک دیده بود . او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود: «ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه ونستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه کتابه وکثره الدعاء والاستغفار (۸) ; به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلتبگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم . خدا خود مىداند که من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است .
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند * گرد در بام دوست پرواز کنند
هر جا که درى بود به شب در بندند * الا در دوست را که شب باز کنند
حضرت زینب علیها السلام نیز از عاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت . امام سجاد علیه السلام فرمود: «ان عمتى زینب کانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الکوفه الى الشام وفى بعض منازل کانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف (۹) ; عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىنمود و در بعضى منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکلیف مىکرد .»
آن حضرت حتى در حساسترین شب زندگى; شب هجران از حسین علیه السلام و برادران، تهجد و شب زنده داریش را ترک نکرد . از فاطمه بنت الحسین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «واما عمتى زینب فانها لم تزل قائمه فى تلک اللیله اى عاشره من المحرم فى محرابها تستغیث الى ربها وماهدات لناعین ولا سکنت لنا زمره (۱۰) ; عمه ام زینب در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه مىکرد . در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صداى ناله ما قطع نشد .»
امام حسین علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابدهاش مىفرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل (۱۱) ; خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» این نشان از آن داردکه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حکمت و هدف آفرینش دستیازیده است .
4⃣ ۴- عفت و پاکدامنى
عفت و پاکدامنى، برازنده ترین زینت زنان، و گران قیمتترین گوهر براى آنان است . زینب علیها السلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف یکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکه (۱۲) ; مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسى نیست که قدرت دارد اما عفت مىورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهاى از فرشتگان باشد .»
زینب کبرى عفت خویش را حتى در سخت ترین شرایط به نمایش گذاشت . او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سختبر عفتخویش پاى مىفشرد . مورخین نوشته اند: «وهى تستر وجه ها بکفها، لان قناعها قد اخذ منها (۱۳) ; او صورت خود را با دستش مىپوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود .»
شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و مىگوید:
ورثت زینب من امها * کل الذى جرى علیها وصار
زادت ابنه على امها * تستر بالیمنى وجوها فان
تهدى من دارها الى شر دار *** اعوزها الستر تمد الیسار
«زینب تمامى آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافهاى برداشت که از خانهاش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت).
صورت را [در اسارت] با دست راست مىپوشاند و اگر پوشش او را نیازمند مىکرد، از دست چپ هم بهره مىبرد .» و آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مىآورد که «ا من العدل یا بن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکتستورهن و ابدیت وجوههن (۱۴) ; اى پسر آزاد شدههاى [جدمان پیامبر اسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه و آله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورتهاى آنان را آشکار ساختى .»
🌸 ادامه 👇
🌸 ادامه 👇
5⃣ ۵- ولایت مدارى
قرآن بدون هیچ قید و شرطى در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه و آله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهار علیهم السلام مىدهد . «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم» (۱۵) ; «از خداوند و رسول و اولو الامر اطاعت کنید .»
زینب علیها السلام که حضور هفت معصوم (۱۶) را درک کرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداکارى در راه آن و) . . . سر آمد است . او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت: «روحى لروحک الفداء ونفسى لنفسک الوقاء (۱۷) ; [اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد .» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید . زینب علیها السلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در کربلا به عرصه ظهور رساند .
از یک سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یاد آورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد . از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود: «وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه (۱۸) ; لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد (۱۹) ، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود .
از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامتبود; چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظهاى که خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى یادگار گذشتگان . . . خیمه ها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود: «علیکن بالفرار; فرار کنید . (۲۰) »
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیها السلام از جان امام سجاد علیها السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود .
۱- در روز عاشورا; هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواستیارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد . زینب با سرعتحرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مىگردد (۲۱) .
۲- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمهها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیه السلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمىگذارم جان زین العابدین در خطر افتد . اگر مىخواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد (۲۲) .
۳- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیها السلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است . دست از کشتن خاندان ما بردار . و ادامه داد: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه; به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد . اگر مىخواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش .»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم . او را واگذارید .
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است . اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیها السلام جان فرزندان خویش را حفظ و آنها را به میدان جنگ اعزام نمىکرد .
آنکه قلبش از بلا سرشار بود * دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش مى کشید * چون امام عصر او بیمار بود
با طنین خطبه هاى حیدرى * سخت او رسواگر کفار بود
🌸 ادامه 👇
🌸 ادامه 👇
6⃣ ۶- روحیه بخشى
در مسافرتها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است . اگر انسان براى انجام کارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شکست نیز مواجه شود . یکى از بارزترین اوصاف زینب علیها السلام روحیه بخشى اوست . او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا کرد . پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوى زینب بیشتر ظهور کرد . او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا کوچههاى تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود .
نه تنها زینب از دین یاورى کرد * به همت کاروان را رهبرى کرد
به دوران اسارت با یتیمان * نوازشها به مهر مادرى کرد
او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا که مىگفت: «لا یجز عنک ما ترى، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله الى جدک وابیک وعمک (۲۳) ; [اى پسر برادر! ] آن چه مىبینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد . به خدا سوگند! این عهد رسول خدا از جد و پدر و عمویت مىباشد .»
7⃣ ۷- صبر
یکى از بارزترین اوصاف انسانهاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیبهاى روزگار و تلخىهاى دوران است . قرآن کریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (۲۴) و پاداش هاى فراوان آنها را یادآورى نموده است . زینب علیها السلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد . در زیارتنامه آن حضرت مىخوانیم: «لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء; ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند .» مخصوصا در ماجراى کربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، که صبر از روى او خجل است .
خدا در مکتب صبر على پرداخت زینب را * براى کربلا با شیر زهرا ساخت زینب را
بسان لیله القدرى که مخفى ماند قدر او * کسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را
سلام بر تو اى کسى که صبر شد حقیر تو * ندیده بعد فاطمه جهان زنى نظیر تو
در مجلس ابن زیاد; آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب مىپاشد و براى آزردن او مىگوید: «کیف رایت صنع الله باخیک واهل بیتک (۲۵) ; کار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مىخواهد بگوید که دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیها السلام در پاسخ درنگ نمىکند، گویى از قبل براى این شماتتها اندیشه نموده و پاسخى آماده کرده است . او با آرامشى که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمود: «ما رایت الا جمیلا (۲۶) ; جز زیبایى چیزى ندیدم .» ابن زیاد از پاسخ یک زن اسیر در شگفت مىماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب مىشود و قدرت محاجه را از دست مىدهد .
اى زینبى که محنت عالم کشیدهاى * غیر از بلا و درد به عالم چه دیدهاى؟
یارب زنى و این همه استوارى و علو * چون زینب صبور مگر آفریدهاى؟
8⃣ ۸- ایثار
یکى دیگر از صفات حسنه انسانهاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است . امام على علیه السلام فرمود: «الایثار اعلى الایمان (۲۷) ; ایثار، بالاترین درجه ایمان است .» و فرمود: «الایثار اعلى الاحسان (۲۸) ; ایثار برترین احسان است .»
زینب مجلله در این صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است . او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مىخرد و در تمام صحنهها، دیگران را بر خود مقدم مىدارد . او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمىکرد و آن را نیز به کودکان مىداد . در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت . امام زین العابدین علیه السلام مىفرماید: «انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا من الخبز فى الیوم واللیله (۲۹) ; عمه ام زینب [در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مىدادند، بین بچهها تقسیم مىکرد، چون آنها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مىدادند .»
او سختى ها و تازیانه ها را به جان خود مىخرید و نمى گذاشت بر بازوى کودکان اصابت کند .
براى حفظ جان کودکانت در بر دشمن *** به پیش تازیانه بازوى خود را سپر کردم
🌸 ادامه 👇
🌸 ادامه👇
9⃣ ۹- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پروا پیشگان این است که خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر مىباشد . امام على علیه السلام مىفرماید: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (۳۰) ; خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک مىباشد .»
سر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است . زینب که خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاعت تربیتشده است، از جاعتحیدرى بهرهمند است . او به «لبوه الهاشمیه (۳۱) ; شیر زن هاشمى» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مىزند، توبیخشان مىکند، تحقیرشان مىکند، و از کسى هراسى به دل ندارد . او از برق شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه کشته فریاد مىزند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشهاى مىنشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مىکند، او را «فاسق» و «فاجر» معرفى مىکند و مىگوید: «الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا (۳۲) ; سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه و آله گرامى داشت، و از پلیدىها پاک نمود . همانا فقط فاسق رسوا مىشود، و بدکار دروغ مىگوید، و او غیر ما مىباشد .»
و همچنین در مقابل یزید خیره سر، و دهن کجىها و بد زبانى هاى او، شجاعت حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مىگوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک (۳۳) ; اگر فشارهاى روزگار مرابه سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مىدانم .»
صداى زنده على به صوت دلپذیر تو *** اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو
🔟 ۱۰- فصاحت و بلاغت
هر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى کاملا آماده باشد تا بتواند خطبهاى فصیح و بلیغ ادا کند . و مستمعین باید با او هماهنگ باشند و الا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به اینکه فصیح و بلیغ بگوید .
زینب بدون آن که دوره دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با کسانى سخن مىگوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ریختهاند، با این حال صداى زینب بلند مىشود که: «اى مردم کوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیها السلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بیدار کرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد .
خزیم اسدى مىگوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را که سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنرانتر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مىگفت .
و همو مىگوید: پیر مردى را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و مىگفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوانها و زنان شما نیکوترین زنان هستند . نسل شما بهترین نسلى است که نه خوار مىگردد و نه شکست مىپذیرد (۳۴) .
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
🔻 پی نوشتها:
۱) شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، (تهران، دار الکتب الاسلامیه) ج۳، ص۴۶ .
۲) همان، ج۳، ص۲۱۰ .
۳) همان، ج۳، ص۳۹ .
۴) بقره/۳۱- ۳۲ .
۵) کهف/۶۵ .
۶) شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، (تهران، علمیه اسلامیه، چاپ قدیم، ۱۳۳۱ ه . ش) ج۱، ص۲۹۸ .
۷) ذاریات/۵۶ .
۸) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج۶، ص۲۳۸ .
۹) ریاحین الشریعه (پیشین)، ج۳، ص۶۲ .
۱۰) همان، ج۳، ص۶۲ .
۱۱) همان، ص ۶۱- ۶۲ .
۱۲) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۴۶۶ .
۱۳) جزائرى، الخصائص الزینبیه، ص۳۴۵ .
۱۴) محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، (بیروت، دار احیاء التراث العربى)، ج۴۵، ص۱۳۴ .
۱۵) نساء/۵۹ .
۱۶) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیها السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام .
۱۷) الکوکب الدرى، ج۱، ص۱۹۶ .
۱۸) بحار الانوار (پیشین)، ج۴۵، ص۱۱۰- ۱۱۱ .
۱۹) همان، ج۴۵، ص۱۳۳ .
۲۰) همان، ج۴۵، ص۵۸، ومعالى السبطین، ج۲، ص۸۸ .
۲۱) بحار الانوار، (پیشین)، ج۴۵، ص۴۶ .
۲۲) همان، ج۴۵، ص۶۱ .
۲۳) همان، ج۴۵، ص۱۷۹ .
۲۴) مثل بقره/۱۵۵ و . . . .
۲۵) بحارالانوار، (پیشین)، ج۴۵، ص۱۱۵- ۱۱۶ .
۲۶) همان، ص۱۱۶ .
۲۷) میزان الحکمه، ج۱، ص۴ .
۲۸) همان .
۲۹) ریاحین الشریعه، (پیشین)، ج۳، ص۶۲ .
۳۰) نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۸۲ .
۳۱) زیارت نامه حضرت زینب علیها السلام .
۳۲) بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۵۴ و ص۱۱۵ .
۳۳) همان، ص۱۳۴ .
۳۴) همان، ج۴۵، ص۱۰۸ و ص۱۱۰ .
نصراله سیچونی یکی از خیرین و مومنین و مغازه داران کاروانسرای کلگه مسجدسلیمان ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری ها (مسگران)، دکان رضا زاده مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد
نصراله سیچونی از ساعت ۵ در بازار شوشتری ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه های بازار شوشتری ها از پی دکان می گشت...
میگوید : پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد،
قصد فروش آنرا داشت...
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن می گفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
نصراله سیچونی گفت : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!
مسگر پیر گفت : من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که
ندایی با صدای بلند گفت:
با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!
دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد
گربرسرنفس خودامیری مردی
گربردگران خرده نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
🌸گنجینه معارف/
قیام 19 دی قم🌸
19 دی یادآور خاطرۀ کشتاور مردم قم در سال 1356 و انتشار مقاله ای علیه امام و نهضت است. این واقعه آغازگر تحوّل نوین در نهضت اسلامی بود که با تسلسل اربعین شهدا با پیروزی انقلاب به انجام رسید، این قیام تأثیر شگرفی بر سرنوشت نهضت اسلامی داشت. این تأثیر به عوامل متعددی بستگی داشت، باتوجه به انکه اعتراضهای مردم علیه اعمال ضداسلامی حاکمان سابقۀ دیرینه دارد، قیامهای متعددی انجام گرفته است. اما هیچکدام چنین تحوّلی ایجاد نکرد. حادثۀ 17 دی و کشتار گوهرشاد و... با اینکه با اعتراض عمومی همراه بود به عللی مداومت نیافت و با فشار و ارعاب و ترفندهای مختلف تحت عناوین تساوی مرد و زن، نیل به تمدن و پرهیز از ارتجاع در طول سالیان متمادی، جلوه یافت. انتشار چنین مقاله ای در توجیه منع حجاب نیز، در سالهای پیشین اتفاق افتاده بود. این اعمال با مخالفت و اعتراضهایی از جانب روحانیون و مردم روبرو شد. امّا نتیجۀ ثمربخشی نداشت و تحوّلی در جامعه پدید نیاورد. مثلا در سال 1338 محمد جواد فومنی ضمن انتقاد از مقاله ای در روزنامۀ اطلاعات در جلسات روحانیون و در منابر، به این مسئله اشاره می کند که بی حجابی و حادثۀ 17 دی جنبۀ قانونی ندارد و نبایستی احساسات مردم شیعه را جریحه دار کرد. ذیل این گزارش مسئولین ساواک دستور می دهند که: «مصلحت است که فعلا اهمیتی بر گفتار آنان نداد زیرا ایجاد تشنج بیشتری با پیش آمدن ماه رمضان خواهد نمود»[1] لذا اصل حمله به حجاب و اتهام ارتجاعی بودن به تنهایی، عامل این جریان نبود. در سال 56 با روی کارآمدن کارتر و سیاست مسالمت آمیز وی سیستم داخلی ایران تأثیر پذیرفت. صدارت آموزگار و ندای دروغین آزادی با مسافرت شاه و کارتر به کشورهای خود، مقارت بود. ارتباط تسلیحاتی و سیاسی ویژه ای که در این ملاقاتها و مذاکرات ایجاد شد تنفّر و انزجار مردم را شدت بخشید.
در این مذاکرات، دستگاه پهلوی مورد حمایت شدید امریکا قرار گرفت. لذا جسورانه وارد عمل شد. مقابله با نفوذ امام که به دنبال شهادت حاج آقا مصطفی، ذکر نام و عملکرد امام و مجاهدتهای ایشان در محافل عزاداری گسترده شده بود، در دستور کار قرار گرفت، آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران می گوید:
«در اوایل ژانویه تصمیم گرفته شد که برای بی اعتبار کردن حمینی مطالبی علیه او منتشر شود.»[2]
در گزارشی از برداشتهای مختلف پیرامون حادثۀ 19 دی تهیه و به ساواک ارسال شده است زمینه فکری این قیام را شرح می دهد:
«پیش از حوادث قم در مجالس ترحیمی که بخاطر درگذشت سید مصطفی پسر خمینی در قم و تهران برپاشد، وعاظ و منبری ها مطالب تندی را ابراز کرده اند. و تقریبا می توان گفت که زمینۀ فکری شورش قم را همین وعاظ چیده و نطفۀ شورش در همین مجالس ترحیم پسر خمینی بسته شده است و در مجالس ترحیم قم، خلخالی، عبدوس، ربانی و در تهران در مسجد ارک روحانی به منبر رفته اند و مردم را علیه حکومت تحریک کرده اند. عبدوس که یک طلبه است در قم بسیار با حرارت سخنرانی کرده و سخت مستمعین را تحت تأثیر قرار داده است. روحانی در مسجد ارک تهران گفته است:از تمام کشورهای اسلامی و حتی اروپا و امریکا صدها و بلکه هزاران تلگرام تسلیت به روح الله خمینی مخابره شده امّا از ایران فقط سه تلگراف مخابره شده و پس از تحلیل موضوع نتیجه گرفته است که در ایران یا مردم به علت ترس از دولت تلگرام تسلیت برای خمینی نفرستاده اند و یا تلگرامهای آنها را مخابره نکرده اند. شایع است که بعد از پایان مجالس ترحیم پسر خمینی، خلخالی، ربانی، عبدوس، ناصر مکارم شیرازی، از قم و روحانی از تهران دستگیر و تبعید شده اند»[3].
جهت مقابله با رهبریت اسلام، مناسبت 17 دی انتخاب شد تا ضمن یادآوری اتهام دیرینۀ مخالفت علما با آزادی زنان، توصیۀ اسلام به حجاب عمل ارتجاعی تلقی شود کمااینکه مطبوعات خارجی و داخلی در دست رژیم در اوّلین تحلیلهای خود از واقعه، اعتراض عمومی مردم را نوعی عمل ارتجاعی معرفی کردند.[4]
ادامه 👇
تحلیل سیاستمداران رژیم از جایگاه اسلام و امام در جامعه سبب شد تا رژیم پهلوی اعتراضات و اغتشاشات مردمی و دانشجویی را که به علت مسافرت وی به امریکا انجام گرفت نبیند[5] و سرمست از غرور اتصال به کانون غرب، سیستهای از پیش تعیین شده را پی گیرد. همین جهالت و نادانی باعث شده بود تا اندیشۀ مخالفت با حوزه و روحانیت را بارها در قالب دانشگاه اسلامی بیان کند و در اندیشۀ تسلط سازمان اوقاف بر روحانیت بر هر مستمسکی دست یازد.
دیگر آنکه با نمایش دمکراسی، فرصت حمله به روحانیت و امام برای رژیم مهیا می شود و آزادی قلم حربۀ نوین رژیم محسوب می گردد.[6]
این عمل رژیم در اوج غفلت از اعتقادات مردمی بیش از آنکه لطمه ای بر حریم امام و نهضت اسلامی وارد سازد پایه های خود را لرزان کرد.
انتشار مقاله ای در 17 دی 1356 آغازگر این واقعه بود. روزنامۀ شمارۀ 15506 اطلاعات، مقاله ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق انتشار داد. اهانت به امام خمینی، ارتباط بین واقعۀ 15 خرداد و عوامل خارجی، مخالفت روحانیون با اصلاحات ارضی، انقلاب سفید، تساوی حقوق زن و مرد، نقش عوامل توده ای و... از مطالب عمدۀ مقاله بود. با مطالعۀ روزنامه توسط طلاب و پخش خبر، تجمعهای کوچک اعتراض آمیزی در شهر قم، ایجاد شد. طلاب پس از تعطیلی دروس خود در 18 دی، بسوی منازل آیات عظام حرکت کردند، با سخنرانی مراجع حول حمایت از ولایت و همدردی با طلاب، حرکت طلاب آغاز شد، تظاهراتی گسترده علیه رژیم شکل گرفت و شعار درود بر خمینی، مرگ بر این حکومت یزیدی سکوت چند ساله را شکست. گزارش از وقایع 18/ 10/ 56 این واقعه را چنین شرح می دهد:
«ساعت 9 صبح روز 18/ 10/ 36[1356]در مدرسۀ خان قم یک بریدۀ روزنامۀ اطلاعات را که بقلم احمد رشیدی مطلق تحت عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه و راجع به خمینی مطالبی نوشته بود به دیوار الصاق کرده بودند و طلبه ها دور بریده روزنامه جمع شده و چون جمعیت زیاد بود و همه نمی توانستند بخوانند لذا یکنفر که جلو بود شروع کرد با صدای بلند به خواندن تا رسید به نام روح الله خمینی طلبه ها بصدای بلند صلوات فرستادند و از همانجا شعار و تظاهرات شروع شد، جمعیت که حدود پانصد نفر بودند از مدرسۀ خان بیرون آمدند و قصد داشتند به صحن وارد شوند که فراشها فورا دربهای صحن را بستند و طلبه ها مقداری شعار جلوی صحن داده و گفتند بروید منزل آیت الله گلپایگانی، طلاب همگی به منزل گلپایگانی رفتند بطوریکه منزل مذکور پر از طلبه و افراد شخصی شد آیت الله گلپایگانی پشت میکروفون رفتند و 5 دقیقه سخنرانی کرده و گفت دیشب روزنامه را برایم خواندند خیلی ناراحت شدم مدتی است که به دین و روحانیت جسارت می کنند دستگاهها می گویند روحانیت با ما بودند در صورتیکه همۀ مراجع با برنامه آنها مخالف هستند و اینرا همه می دانند و حالا هم مخالف هستیم بعدا هم مخالف خواهیم بود و تلگرافاتی که ما برای آنها کردیم الآن هم رونوشتش در تلگرافخانه موجود است. بعد طلبه ها را نصیحت کرد که باید متحد باشید اختلاف را کنار بگذارند اختلاف بین ما از آمدن کارتر به ایران بدتر و زیان آورتر است، آنها از اختلافات ما استفاده می کنند. قبل از اینکه شما بیائید من داشتم نامه می نوشتم برای آیت الله خوانساری که جلو اینکارها را بگیرد چون من شخصا با دستگاه رابطه ندارم. درسها را تعطیل کردیم ولی نباید که بهمین جا اکتفا کنیم ما باید با آقایان دیگر هم صحبت کنیم تا آنها هم با ما اقدام کنند.
ادامه 👇
سخنرانی گلپایگانی که تمام شد جمعیت بطرف منزل شریعتمداری حرکت کردند و در مسیر خیابان شعار می دادند و مأمورین با اتومبیل به تظاهرکنندگان حمله کردند آنها هم به مأمورین سنگ پرتاب می کردند تا بمنزل شریعتمداری رسیدند در منزل ایشان طلبه ای بنام سید کاظم رضوی کشمیری بلند شد و گفت حضرت آیت الله الآن که ما از منزل آیت الله گلپایگانی به منزل شما می آمدیم سرهنگ جوادی دستور شلیک داد و با تراکتور بما حمله کردند شما بدرد دل طلبه ها برسید، بعد شریعتمداری سخنرانی کرد و گفت چون من مریض هستم نمی توانم صحبت کنم ولی امروز صبح روزنامه را خواندم خیلی متأثر شدم و باید این شخص که توهین کرده مجازات شود ما اقدام می کنیم حرف ما را گوش نمی دهند ولی اینرا بدانید اینها همه بضرر خودشان است چون همه مردم ایشان(خمینی)را می شناسند ولی شما آرام باشید و متحد باشید معلوم میشود شما ما را قبول دارید که به اینجا آمدید پس بگذارید ما با آقایان مشورت کنیم تا ببینیم چه باید کرد، سخنرانی شریعتمداری که تمام شد چون مقارن با ظهر بود لذا اعلام کردند عصر ساعت 3 قدیم منزل آقای نجفی جمع شوید ساعت 5/ 3 طلبه ها در منزل آیت الله نجفی جمع شدند، آیت الله نجفی سخنرانی کرده و گفت من ایشان را(خمینی را)خوب می شناسم ما هشتاد سال است با همه رفیق هستیم ایشان با ان حرفها کوچک نمی شود من اقداماتی کرده ام و نامه برای آقای نوری در تهران نوشته ام که ایشان هم اقدام کند.
بعد از اتمام سخنان نجفی طلاب بمنزل سید صادق روحانی و آقا مرتضی حائری رفتند که من دیگر در این دو منزل نبودم. شب بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعظم گفته شد که آقای حائری سخنرانی می کند ولی حائری بطور ایستاده پای منبر چند کلمه صحبت کرده اظهار داشت صلاح نیست ما در مسجد اعظم سخنرانی کنیم چون اینجا را هم مثل مدرسۀ فیضیه می گیرند اگربنا باشد صحبت کنیم در جای دیگر صحبت خواهیم کرد و السلام. به محض اتمام سخنرانی حائری شعار درود برخمینی، مرگ بر این حکومت یزیدی، شروع شد و از مسجد بطرف خیابان موزه بیرون آمدند جلوی در مسجد مأمورین آماده بودند طلبه ها بمحض مشاهده مأمورین با دست بطرف آنها اشاره کرده و فریاد می زدند مزدور برو گمشو، در تظاهرات امشب به عنوان اعتراض حدود 100 عدد روزنامه اطلاعات را پاره کردند ضمنا به عنوان اعتراض نسبت به توهین که در روزنامه اطلاعات به خمینی شده بود کلیه درسهای حوزه تعطیل بود.[7]
زمینۀ تظاهرات گسترده در فردای آن روز، فراهم شد. نوزدهم دیماه حرکت جمعی بیش از 10 هزار نفر از طلاب و روحانیون سامان گرفت و طلاب بسوی منزل آیت الله حاج میرزا حسین نوری همدانی حرکت کردند و پس از سخنرانی ایشان در ضرورت حمایت از مرجعیت و روحانیت به سمت چهارراه صفائیه(شهدا)حرکت کرده و ضمن شعارهای خود علیه رژیم و در حمایت از امام خمینی، با مأمورین شهربانی قم که از پیش آماده شده بودند، مواجه شدند.[8] مأمورین رژیم که از قبل خود را جهت ایجاد صحنه های آشوب و بی نظمی آماده کرده بودند به خردکردن شیشه های بانک ملی در کنار کلانتری پرداختند و سنگ اندازی را آغاز کردند.[9] رگبار مسلسل، پاسخ مأموران رژیم به مردم بی دفاع بود. مدرسه های خان و حجتیه صحنۀ خونین این تظاهرات شد و به شهادت صدها تن از طلاب و روحانیون منجر شد، شهرهای مشهد، آبادان، تهران، خرمشهر، اصفهان، کاشان، قزوین و... که به حالت تعطیل درآمده بودند، هماهنگ با این قیام فعالانه شرکت داشتند. شهربانی از تحویل پیکرهای شهدا به مردم ممانعت کرد و اعلام شد که به بهای هر گلوله مبلغ 700 تومان دریافت می کند[10] این اعمال که تنفر مردم را شدت می بخشید با حادثه ممانعت از عیادت آیات و مراجع از بیمارستان، صفوف تظاهرات را مستحکمتر کرد. پیام خونین واقعه بسرعت در میان شهرهای کشور پخش شد. با شهادت مظلومانۀ مردم، خیابانهای کشور مملو از جمعیت معترض به سیاست های رژیم شد، این مخالفت ها تا چهلم شهدا ادامه یافت، بیش از دیگران، مراجع و روحانیون موضع صریح خود را اعلام کردند، امام خمینی در نجف به دقت اوضاع را بررسی می کردند