فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محاسباتش بی نظیر بود😂
@MER30TV 👈💯
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با اسپایدرمن(مرد عنکبوتی) واقعی آشنا بشید😎
@MER30TV 👈💯
خاله اردی - @mer30tv.mp3
3.62M
#قصه_کودکانه
هر شب ساعت 20:30
یک قصه جذاب و آموزنده
برای کودکان دلبند شما🥰
در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃
@MER30TV 👈💯
#داستان_شب
يکي از دوستان صميمي ام در تعطيلات پيش من آمد و چند روزي را در خانه ام مهمان بود. همزمان شوهرم به ماموريت رفت و متاسفانه پسر پنج ساله ام هم به شدت سرما خورده بود.اين روزها، از صبح تا شب مشغول کار و مواظب بچه ام بودم و فوق العاده گرفتار شدم.
دوستم با ديدن چهره استخواني من، شوخي کرد و گفت: «عزيزم، زندگي تو رو که مي بينم ديگه جرئت نمي کنم بچه دار بشم.» از حرف هاي دوستم بسيار تعجب کردم و پرسيدم: «عزيزم، چرا چنين احساسي داري؟»
دوستم با همدردي به من گفت: «چون اين روزها ديدم که هر روز از صبح تا شب مثل يه روبات کار مي کني. غذا مي پزي، لباس مي شوري، بچه را به مدرسه و بيمارستان مي بري، چه روز باروني چه آفتابي ، کار يه مادر هيچ وقت تعطيل نمي شه. از قبل خيلي لاغرتر شدي و توي صورتت چين وچروک پيدا شده.»
دوستم آهي کشيد و باز گفت: «بهترين روزها براي يک زن در همين روزمرگي ها و کارهاي فرعي به هدر ميره. عزيزم، منو نگاه کن. چه براي کار چه براي مسافرت هيچ بار خاطري ندارم و زندگي آساني دارم.»
از حرف هاي دوستم بسيار خنديدم و گفتم: «درسته عزيزم اما همه چيز رو ديدي به جز خوشحالي من.» دوستم خندید و گفت: «خوشحالي؟ داري خودتو فريب مي دهي؟»
جواب دادم: نه و چند خاطره کوچک درباره ي پسرم براش تعريف کردم. گفتم: چند سال پيش که پسرم تازه وارد کودکستان شد، در ناهارخوري براي اولين بار بال مرغ سرخ کرده مي خورد. خيلي خوشمزه بود و پسرم ازش خيلي خوشش اومد. اما فقط نصفش رو خورد و نصف ديگه رو در آستينش پنهان کرد. چون مي خواست اونو به خونه بياره تا منم مزه اش رو امتحان کنم. هنوز صحنه اي که او نصف بال مرغ رو از آستينش درآورد و با هيجان منو صدا کرد، تو ذهنم باقي مانده و هر بار با ديدن لکه زرد روغن روي آستينش دلم گرم مي شه.»
دوستم از حرف هاي من کمي سکوت کرد و انگار به خاطراتي دور فرو رفت. من ادامه دادم:
پريروز، براي معالجه ،پسرم را به بيمارستان بردم. دکتر بهش گفت: پسرم گروه خوني تو با مادرت يکيه. پسرم پرسيد: دکتر، پس اگر مادرم مريض بشه مي تونه از خون من استفاده کنه، درسته؟ دکتر جواب داد: آره پسر باهوش. پسرم بي درنگ به من گفت: مامان خيالت راحت باشه اگه مريض بشي از خون من استفاده مي کني و زود خوب مي شي.
با شنيدن حرف هاي پسرم، آدم هاي اطرافم با غبطه به من نگاه کردند و گفتند: با همين بچه دوست داشتني چه زندگي خوبي داريد. حرف هايم که تمام شد، ديدم صورت دوستم از اشک خيس شده است. به او گفتم: «نديدي که در خستگي هم از سعادت و خوشحالي زندگي لذت مي برم. تو نمي تواني عميق ترين دلگرمي منو در روزهاي عادي درک کني. اما عزيزم باور کن که زندگي با بچه ها زندگي با بهترين عشق در دنياست...❤️
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تسلیم خدا بودن
درتمام شرایط زندگی
قدرتمندانه ترین و
مقتدرانه ترین اقدام
زندگی ات درمورد تمام اهدافت
و راه رسیدن به اهدافت است
به آن خالق مهربان اعتمادکن❤️
لحظه هاتون سرشار از آرامش🌷
@MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چشم بگشا
تا طلوع آسمان پیدا شود
🌸اطلسی های زمان
در هر نفس شیدا شود
🌸عطر یاس چشمهایت
نور می بخشد به صبح
🌸از شمیم دیدگانت،
در دلم غوغا شود
سلام صبحتون بخیر🍃🌼
@MER30TV 👈💯