eitaa logo
مرسی تی وی 🌿🌺
30.6هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
19.5هزار ویدیو
242 فایل
جهت ارتباط با ما: @mtvadmin Join : http://eitaa.com/joinchat/2805596162Ce0952111b8
مشاهده در ایتا
دانلود
📍همسرتان را در تربیت فرزندتان دخالت دهید حتی اگر روشش را قبول ندارید تا زمانی که روش همسرتان کودک آزاری نیست، داشتن رابطه با پدر بهتر از تنها تربیت کردن فرزندتان است. 👶 از نوزادی فرزندتان را ساعاتی با پدرش تنها بگذارید تا رابطه ی پدری و فرزندی شکل بگیرد. 👪در بازی همسرتان با فرزندتان دخالت نکنید و مرتب همسرتان را تصحیح نکنید 🔶بچه ها بدون کمک شما راحت تر با پدر خود ارتباط برقرار میکنند و مهارت تطبیق دادن با دیگران را می آموزند. @MER30TV 👈💯
رز کوچولوی صورتی - @mer30tv.mp3
3.87M
هر شب ساعت 20:30 یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯
«مرسوم‌ترین دلیلی که باعث می‌شود ما قله را خیلی زودتر از حد معمول ترک کنیم نخوت است که با نقاب اعتماد به نفس ظاهر می‌شود و رایج‌ترین دلیلی که باعث می‌شود بیش از حد در دره باقی بمانیم ترس است که با نقاب آسودگی ظاهر می‌شود.» @MER30TV 👈💯
کرونا آمد فهمیدم دوست خوب یعنی جلال... از وقتی مجبور شدیم کمتر همدیگر را ببینیم، پیغام‌های جلال بیشتر شد. بیشتر روزها می‌پرسید «همه چی خوبه..؟ رو به راهی؟» و من‌ جواب‌ می‌دادم «مخلصتم، عالی». جلال هم یک علامت پیروزی با دو تا گل می‌فرستاد. بعد از مدتی دیگر پیغام‌های جلال را باز نمی‌کردم چون می‌دانستم می‌خواهد حالم را بپرسد و حالم خوب بود. وقتی جلال زنگ می‌زد و می‌گفت «نگرانت شدم، یه هفته‌ست پیغام‌های من رو باز هم نکردی» از خجالت آب می‌شدم اما خیالم راحت بود که جلال هست. می‌دانستم همیشه هست و همین خیالم را راحت می‌کرد. گاهی برایش می‌نوشتم «جلال یه قراری بذاریم و همو ببینیم» و او جواب میداد «هر وقت بگی، هر جا بگی» و من هیچوقت و هیچ جا را نمی‌گفتم چون جلال همیشه بود. چند روز پیش دیدم بیست و هفت پیغام باز نکرده از جلال دارم. پیغام‌ها را باز کردم. در پیغام‌های اول مثل همیشه حالم را پرسیده بود، بعد گفته بود که نگرانم شده است، بعد همانجا تماس گرفته بود، بعد نوشته بود از بچه‌ها شنیده که حالم خوب است و خیالش راحت شده است. به جلال پیغام دادم «جلال جان نوکرتم و شرمنده‌ام، به خدا خیلی درگیر بودم. خوبی؟» سه روز گذشت و جلال پیغامم را باز نکرد. بعد نوشتم «جلال خواهش می‌کنم جواب بده»... سه ساعت بعد جلال زنگ زد. شیرجه زدم گوشی را برداشتم و گفتم «جلال جانم، خوبی؟» جلال گفت «این دیوانه بازی‌ها چیه در میاری؟ این چی بود تو اینستا گذاشتی؟ کلی آدم فکر کردند من مرده‌ام!» گفتم «جلال کجا بودی؟ الان که زنگ زدی انگار خدا دنیا رو به من داد!» جلال گفت «من هرروز بهت پیغام میدادم حالت رو می‌پرسیدم تو عین خیالت نبود. پیغام‌ها رو باز هم نمیکردی، تا نبودم عزیز شدم؟‌» گفتم «من فکر می‌کردم هرجوری بشه تو همیشه هستی» جلال گفت «اونایی که همیشه هستند هم یه موقع‌هایی دیگه نیستند» گفتم «یعنی چی؟» جلال گفت «ببین... کاکتوس اصلا آب نمی‌خواد ولی کاکتوس هم آب می‌خواد!» به جلال گفتم «تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره.» امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمی‌دانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت «باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی». بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد... ‌ @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ کس جز خدا نمی دونه داری بهش فکر میکنی 💫 پس به کسی فکر کن که میدونه داری بهش فکر میکنی ❤️ شبتون بخیر🌷 @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام در این صبح زیبا آرزومندم دلتون آرام،تنتون سالم و ساز دنیا ڪوڪ خواستہ هاے قلبیتون باشـہ❤️ صبحتون بخیر🌸 آفتاب عمرتون هميشـہ برقرار🌼 @MER30TV 👈💯
هر کی میدونه این چیه ، بیاد باهم بشینیم گریه کنیم ... @MER30TV 👈💯
مرسی تی وی 🌿🌺
#نوستالژی خیلیا از نزدیک ندیدنش😉 @MER30TV 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز استفاده از نوستالژی دیروز رو ببینید تا بعدا طرز استفاده از دینام دوچرخه رو هم براتون بذارم😃😁 @MER30TV 👈💯
همه‌ی ما خود را کمی در برابر چیزهایی که ما را می‌ترسانند، فریب می‌دهیم. از این‌که توسط افراد دیگر در محل کار، در مدرسه یا در توئیتر پذیرفته نشویم، می‌ترسیم. بنابراین خودمان را قانع می‌کنیم که آن‌ها پرافاده، بی‌اعتنا یا بی‌رحمند. درحالی‌که ذره‌ای نمی‌دانیم افراد درباره‌ی چه می‌اندیشند یا چه احساسی دارند یا با چه چیزهایی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، داستان‌هایی درباره‌ی زندگی‌شان سرهم می‌کنیم. این داستان‌ها را برای محافظت از خودمان ابداع می‌کنیم. خیال می‌کنیم انواع چیزهای مختلف درباره‌ی ما یا دنیا حقیقت دارد، نه به این خاطر که شواهدی برای آن دیده‌ایم، بلکه چون این تنها چیزی است که ما را از سقوط و برگشتن به درون ترس‌مان در امان می‌دارد. ما گاهی‌اوقات به‌جای این‎که با نگاهی سرد و سخت دنیا را دقیقاً آن‌گونه که هست بنگریم، خود را به کوری می‌زنیم. مشکل این‌جاست که وهم مانند عسلی زهرآلود عمل می‌کند؛ ابتدا مزه‌ی شیرینی دارد اما درنهایت با بیماری و بدبختی پایان می‌یابد. داستان‌هایی کـه به خود می‌گوییم، همان‌هایی کـه برای محافظت از مـا طراحی شده‌اند، همان داستان‌هایی هستند که دیوار می‌سازند و جلوی همان پیوندهایی را می‌گیرند که ناامیدانه در آرزوی‌شان هستیم. ویل ویل اسمیت و مارک منسن ترجمه‌ی محمدرضا شفایی @MER30TV 👈💯