🔅پنجم اسفند روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی و روز مهندس
عطاملک جوینی که یکی از وزیران دربارهلاکو میباشد و کتاب تاریخ جهانگشای او معروف است به #خواجه_نصیرالدین_طوسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست تا از برای رشد و حفظ جان به آن جا در آییم؟
خواجه خنده ایی کرد و گفت بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس. شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید. عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازههای باشکوهتری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ی باشد!
چرا که فرار اهل خرد، نفع شخصی عایدشان می کند و در این حال دیار مادری هم چنان خواهد سوخت امروز مهم ترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم.
عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خواجه نصیر الدین طوسی گفت برای من بزرگترین نعمت همین است که در کنار آزاده مردی هم چون شما هستم.
آن که به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد.
@MER30TV 👈💯
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨#داستان_شب ✨
سه داستان زیبا از «#خواجه_نصیرالدین_طوسی»
🔸خواجه نصیرالدین و مرگ مادر هلاکوخان
وقتی مادر هلاکوخان از دنیا رفت، بعضی از دانشمندان که مخالف حضور خواجه نصیر در دربار هلاکوخان بودند به هلاکوخان گفتند:
تو میدانی که سؤال قبر هست و نکیر ومنکر در قبر از هر مردهای سؤالاتی میکنند و مادر تو بیسواد میباشد و از پاسخگویی به آنها عاجز است.
بهتر است خواجه نصیر که عالمی دانشمند است را با مادرت دفن کنی که از پاسخ سؤالها بر آید و مادرت عذاب نکشد!
هلاکو، خواجه نصیر را خواست و مطلب را با او در میان گذاشت. خواجه فهمید که توطئه در کار است و در حق او بدگویی شده است. لذا با زیرکی خاصی جواب داد که: سؤال نکیر و منکر در قبر برای هر کس ثابت است، و برای شما پادشاهان نیز هست، پس بهتر است بنده را برای خودتان نگهدارید چون از شما سؤالهای بیشتری میکنند، پس کسی که چنین پیشنهادی را کرده است با مادرتان دفن کنید که او نیز از عهده سؤال و جواب خوب بر میآید.
پس هولاکو حکم کرد که یکی از آن دانشمندان را در قبر مادرش گذاشتند و خاک مذلّت بر سرش ریختند.
🔶خواجه نصیرالدین و آسیابان
مشهور است که خواجه طوسی در یکی از مسافرتهای خود به آسیابی رسید. از آسیابان درخواست کرد که شب را در آنجا بیاساید و صبح حرکت کند. آسیابان با ماندن خواجه در آنجا موافقت کرد. خواجه میخواست که بر بالای بام آسیاب رود و در آنجا استراحت کند. آسیابان به خواجه اظهار کرد که امشب باران خواهد آمد، خوبست شب را در داخل آسیاب بسر برید و در این امر اصرار ورزید.
خواجه هر چه آسمان را نگاه کرد، چیزی که دلیل بر آمدن باران باشد ندید و قبول نکرد و شب را پشت بام خوابید. ناگهان نیمههای شب باران شدیدی بارید که خواجه نصیر بالاجبار به درون آسیاب آمد. از آسیابان پرسید از کجا دانستی که امشب باران خواهد آمد؟ آسیابان گفت هر وقت هوا تغییر میکند، سگم در درون آسیاب میخوابد و بیرون نمیرود. خواجه فرمود: افسوس عمر بسیاری فانی ساختیم و بقدر إدراک و فهم سگی تحصیل نکردیم.
🔶خواجه نصیرالدین طوسی و نجات جان «عطا ملک جوینی»
«عطاملک جوینی» که یکی از وزیران دربار هلاکو میباشد و کتاب «تاریخ جهانگشای» او معروف است، روزی گرفتار غضب پادشاه میشود برادرش به خدمت خواجه نصیر رسید و او را از مسئله آگاه کرد و گفت اگر هلاکو امری را صادر کند دوباره نقض کردن آن خیلی مشکل است. باید چارهای اندیشید.
خواجه برخاست و در حالی که عصا و تسبیحی در دست داشت و در دست دیگرش اسطرلاب و پشت سرش شخصی با منقلی پر آتش که دائما بخور میریخت، بطرف دربار رفت. خواجه از ملازمین پادشاه پرسید که حالش چطور است؟ آنها گفتند خوب است.
خواجه گفت میخواهم پادشاه را به چشم خود ببینم. اجازه ورود داده شد. خواجه بمحض اینکه چشمش به پادشاه افتاد، فیالحال به سجده طولانی رفت.
وقتی سر از سجده برداشت هلاکو پرسید چه اتفاقی رخ داده است؟ خواجه گفت: در این موقع در طالع شاه سانحه بدی دیده میشود، بنده ادعیه خوانده و بُخور سوزاندهام و از خداوند مسئلت کردهام که این بلیه را از شاه دور کند. بر پادشاه لازم است که هر چه زودتر امروز زندانیان را آزاد کند و کسانی که فرمان قتلشان صادر شده عفو نمائید، تا شاید خداوند این بلیه بزرگ را دفع نماید.
هلاکوخان بفرموده خواجه عمل کرد و فرمان آزادی زندانیان و کسانی که قرار بود کشته شوند را صادر کرد، که در این ضمن؛ «عطاملکجوینی» نیز از مرگ نجات یافت.
منابع: زندگی خواجه نصیرالدین طوسی - قصص العلماء.
@MER30TV👈💯
🌸🍃🌼🌸🍃🌼