🌸🍃🌸🍃 میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند اثر انگشت تو، امضای خداوند است... که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی... وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬ دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود... @MER30TV 👈💯

از زیاد حرف زدن برای فرزندتان جداً خودداری کنید. اگرچه حرف زدن با بچه ها لازم و مفید است اما زیاد حرف زدن تاثیر سازنده ای ندارد. آنچه را قبلا گفته اید تکرار نکنید! چیزی را که فرزندتان خود می داند، به او نگویید. بیشتر مواقع او از اشتباهش آگاه است، پیامد طبیعی رفتار، خود بهترین آموزگار است! تکرار موجب اختلال در ارتباط سالم، اوقات تلخی، بگو مگو و استیصال می شود! گاهی هنگام خطای فرزندتان سکوت کنید! « زیاده گویی » مقدمه نشنیدن است. #تربیت_فرزند @MER30TV 👈💯

#قصه_کودکانه هر شب ساعت 20:30 یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯

#داستان_شب نوکر بادنجان به کسانی اطلاق می شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می برند و در زندگی روزمره خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند . عضو حزب باد هستند، از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می کنند. #ضرب_المثل اما ریشه این ضرب المثل: نادر شاه افشار پیشخدمت شوخ طبعی داشت که هنگام فراغت نادر از کار های روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیه اش می زدود. نظر به علاقه و اعتمادی که نادرشاه به این پیشخدمت داشت دستور داد غذای شام و ناهارش با نظارت پیشخدمت نامبرده تهیه و طبخ شود و حتی به وسیله همین پیشخدمت به حضورش آوردند تا ضمن صرف غذا از خوشمزگی ها و شیرین زبانی هایش روحاً استفاده کند. روزی برنامه غذای نادرشاه خورشت بادنجان بود و چون بادنجان به خوبی پخته و مأکول شده بود . نادر ضمن صرف غذا از فواید و مزایای بادنجان تفصیلاً بحث کرد.پیشخدمت زیرک و کهنه کار نه تنها اظهارات نادرشاه را با اشارت سر و گردن و زیر و بالا کردن چشم و ابرو تصدیق و تأیید کرد بلکه خود نیز در پیرامون مقوی و مغذی و مشهی و مأکول بودن بادنجان داد سخن داد و حتی پا را فراتر نهاده ارزش بهداشتی آن را به آب حیات رسانید!! چند روزی از این مقدمه گذشت و مجدداً خورشت بادنجان برای نادر آوردند. اتفاقاً در این برنامه غذایی بادنجان به خوبی پخته نشده بود و به طعم و ذائقه نادرشاه مطبوع و مأکول نیامد لذا به خلاف گذشته و شاید برای آنکه پیشخدمت را در معرض امتحان قرار دهد از بادنجان به سختی انتقاد کرد و با قیافه برافروخته گفت: "اینکه می گویند بادنجان باد داردفع نفاخ است، ثقیل الهضم و ناگوار است دروغ نگفته اند. "خلاصه بادنجان بیچاره را از هر جهت به باد طعن و لعن گرفت و از هیچ دشنامی در مذمت آن فروگذار نکرد. پیشخدمت موقع شناس که درسش را روان بود بدون آنکه ماجرای چند روز قبل را به روی خود بیاورد با نادرشاه همصدا شد و هر چه از ضرر و زیان بعضی از گیاهان و نباتات در حافظه داشت همه را بی دریغ نثار بادنجان کرد و گفت: "اصولاً بادنجان با سایر گیاهان خوراکی قابل مقایسه نیست زیرا به همان اندازه که مثلاً کدو از جهت تغذیه و تقویت مفید و سودمند است خوراک بادنجان به حال معده و امعا و احشا بدن مضر و زیان بخش می باشد! بادنجان نفاخ است بله قربان! بادنجان باد دارد بله قربان! "نادرشاه که با گوشه چشمش ناظر ادا و اطوار مضحک پیشخدمت و بیانات پر طمطراق او در مذمت بادنجان بود سر بلند کرد و گفت: "مرتکه احمق، بگو ببینم اگر بادنجان تا این اندازه زیان آور است پس چرا روز قبل آن همه تعریف و تمجید کردی و از نظر مغذی و مقوی بودن، آن را آب حیات خواندی؟ اینکه گفته اند دروغگو را حافظه نیست بیهوده نگفته اند." پیشخدمت بدون تأمل جواب داد: "قربان، من نوکر بادنجان نیستم من نوکر قبله عالم هستم. هر چه را که قبله عالم بپسندد مورد پسند من است. پریروز اگر طرفدار بادنجان بودم از آن جهت بود که قبله عالم را از آن خوش آمده بود. امروز به پیروی از عقیده و سلیقه سلطان وظیفه دارم که دشمن آن باشم!" @MER30TV 👈💯

امشب... قبل از خواب به برنامه های فردات فکر کن ... به نتایج خوبش... از دست هرکسی هم امروز ناراحت شدی همین الان ببخش اونو چون فردا... برای شروع یک هفته نو و روزی نو باید آرام و سبک باشی. بار سنگین اشتباهات اطرافیان را بر دوش نگیر بگذار برای خودشان بماند تا حمل کنند. ببخش و بگذر. شب خوش عزیزانم💐 @MER30TV 👈💯

صبح بخیر😍 #رادیو_مرسی @MER30TV 👈💯

یک جوانه کوچک در ذهنت کافی است تا درختی تنومند با ریشه‌هایِ جاودانه در زندگی‌ات خلق کند؛ به ندایِ درونت گوش کن و امروز قاصدکِ رویاهایت را به پرواز در بیاور... سلام صبح‌ بخیر☀️ @MER30TV 👈💯

دختر عنکبوتی @MER30TV 👈💯

کفش چراغدار بهش هدیه دادن چه ذوقی میکنه😂 میگه رویا به حقیقت پیوست😄 @MER30TV 👈💯

انگار یه ماشین درب و داغون داره استارت میزنه😂 @MER30TV 👈💯

اینه پاییز! @MER30TV 👈💯

ایران همه چیزه، من بدون ایران می‌میرم این جملاتی نفر سوم مسابقات مستر المپیاست که برنده جایزه 100 هزار دلاری این مسابقات شده. با وجود پیشنهاد ها برای دوری از وطن اشک میریزه ناخودآگاه در ذهن آدم مقایسه بین این قهرمان شکل میگیره با بعضی از چهره ها که به خاطر کمترین ها حاضر شدن وطن رو کنار بگذارن... دمت گرم آقای هادی چوپان❤️ @MER30TV 👈💯

🔹بغض مادر اهل اندیکا؛ همه چیزم زیر آواز مونده حتی لباس‌هایم، هیچکس سراغ‌مان نیامده 🔹محل سکونت این مادر، روستای زلزله‌زده «مازر آب اناری» در انديكا استان خوزستان است./ عصرجنوب @MER30TV 👈💯

ذهن ما باغچه است گل در آن باید کاشت گر نکاری علف هرز در آن می روید زحمت کاشتن یک گل سرخ کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است . @MER30TV 👈💯

کسی میدونه اسم این گل زیبا چیه؟ #ارسالی از همراهان عزیزمون🌷 @MER30TV 👈💯

یه مشت فامیل جمع شدن تیم ملی کره 😁 @MER30TV 👈💯

#لرستان🇮🇷 جنگل های نای انگیز🌲 ‌ ‌بدون شک، نای انگیز یکی از چشم‌نوازترین مناطق گردشگری هست. نای انگیز، تمام انتظارات یک طبیعتگرد رو براورده میکنه. طبیعت بکری که همزمان میتونید در اون، کوه، جنگل، آبشار، هوای تازه و مناظر شگفت انگیز و چشم نوازی رو تجربه کنید. ‌ #ایرانگردی مجازی @MER30TV 👈💯

گل اول ایران به کره جنوبی توسط جهانبخش در دقیقه 76 ایران 1 - کره جنوبی 1 @MER30TV 👈💯

#قصه_کودکانه هر شب ساعت 20:30 یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 در کانال مرسی تی وی😊🌸🍃 @MER30TV 👈💯

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما #حافظ مشاعره کنیم🌷 @MER30TV 👈💯

#داستان_شب حوالی ساعت ۱۰شب دوباره صدای بسته شدن در آسانسور آمد. دقیقا نزدیک به ساعت ۱۰شب! بعد از دو هفته مسافرت نیاز به استراحت داشتم، اما هر شب همین بود. همسایه روبه‌رویی با دختر سه‌ ساله‌اش برای خوش‌گذرانی و گردش بیرون می‌رفتند. انگار روز را گرفته بودند که هر شب یادشان می‌افتاد بروند و چرخی بزنند. صدای پچ‌پچ و ناز‌نوازش مادرانه‌اش به کنار، صدای آسانسور کلافه‌ام می‌کرد. خیلی به این صدا حساس بودم. دقیقا صدای بسته شدنش توی اتاق خوابم که به کابین آسانسور نزدیک بود، می‌پیچید و خوابم را به هم می‌ریخت. تازه فقط این نبود، یک ساعت بعد برمی‌گشتند و باز با صدای موسیقی گوش‌خراش آسانسور و صدای باز و بسته شدن در، بدخواب می‌شدم. همسایه بی‌ملاحظه طاقتم را تمام کرده بود و باید یک جوری حالی‌اش می‌کردم که فرهنگ آپارتمان‌نشینی را یاد بگیرد. از وقتی دوره کرونا را گذرانده بودم نیاز به آرام‌بخش داشتم و با هزار دلهره و اضطراب می‌خوابیدم، این سر و صداها حالم را بدتر می‌کرد. خسته و بی‌حوصله روی کاناپه توی پذیرایی نشستم. آماده‌باش بودم که به محض شنیدن صدای در آسانسور، یقه‌اش را بگیرم و به این بی‌ملاحظه بودنش، اعتراض کنم. همین که صدای موسیقی آسانسور بلند شد، در را باز کردم تا با آن حال آشفته و چهره به هم ریخته، به استقبال‌شان بروم. در باز شد و دو نفربا احتیاط بیرون آمدند. با دیدن من خشکشان زد. دختر بچه با موهای بلند خرمایی توی آغوش مادرش به خواب رفته بود. گفتم: «من با شما یه کاری داشتم، این رفت‌وآمدهاتون دیگه داره...» نگذاشت حرفم تمام شود. کودکش را آرام به خانم همراهش سپرد، در آپارتمان‌شان را باز کرد و خودش برگشت به سمتم. ـ سلام شبتون بخیر! بفرمایید! در خدمتم... ببخشید حرفتونو قطع کردم، دخترم بیدار بشه دیگه بدخواب می‌شه... با عصبانیت گفتم: «منم بدخواب می‌شم...! هر شب نزدیک ساعت ۱۰شب و یک ساعت بعدش من رو بدخواب می‌کنید؛ تا صبح سردرد می‌گیرم. صبح برید گردش، چرا ملاحظه نمی‌کنید!» سرش را بالا آورد. اشک توی چشم‌ها‌یش بود. با لحن آرامی جواب داد: «می‌دونم ببخشید، حلال کنید. ریحانه حول و حوش ساعت ۱۰ که می‌شه بهونه‌گیری می‌کنه، اصلا نمی‌تونم آرومش کنم، همش منتظر پدرشه و بی‌تابی می‌کنه، دکتر گفته تو اون ساعت ببرمش بیرون که کم‌کم فراموش کنه...!» با قیافه حق‌به‌جانب گفتم: «خوب بگید باباش زودتر بیاد؛ نه اون بچه بی‌خواب بشه نه من بدبخت...!» هاج‌وواج نگاهم کرد. لبخندی به لب داشت که معنایش را نمی‌فهمیدم. توی چشم‌هایم خیره شد. ـ همسرم، دو هفته پیش به‌خاطر کرونا فوت شدن... دکتر همین بیمارستان سر خیابون بودن... یک لحظه خشکم زد. باورم نمی‌شد. تمام مراحل درمان و پرستارها و دکترهایی که برای بهبود شرایط تنفسم زحمت کشیدند، از جلوی چشمم عبور کردند. در را بستم و روی زمین نشستم. در این دو هفته که نبودم چه اتفاق‌هایی افتاده بود. یک بسته شکلات و کمی تنقلات خریدم، صدای آسانسور که می‌آمد، در را باز می‌کردم و ریحانه را با لبخند برای گردش شبانه‌اش بدرقه می‌کردم. این بهترین آرام‌بخشی بود که برای خودم پیدا کرده بودم. #نفیسه_محمدی @MER30TV 👈💯

خدایا هر ڪے هر چیز خوبے ڪه واسم آرزو ڪرد... صد برابرشو به خودش بده... 🌷 🙏🏻 @MER30TV 👈💯

صبح ، رخ دادہ که باور کُنـَد این دل شاید پشت ِ تاریکی ِ ما هم ، سحری می آید... #سیما_اسعدی سلام صبحتون بخیر🌷 @MER30TV 👈💯

ما فرزندای جغرافیا هستیم! محصول اتفاق!🍁🌏 #رادیو_مرسی

حرکت انسان دوستانه و مومنانه ماموران کلانتری 12 در خمینی شهر اصفهان ❤️ #ارسالی از عکاس و خبرنگار افتخاری آقای هاشمیان🌷 @MER30TV 👈💯

مرکز شهر فیلادلفیا شبیه یک میدان جنگ! *از شبکه های اجتماعی آمریکا @MER30TV 👈💯

ویو عالی بود البته تا قبل از اینکه بیاد تو 😑 @MER30TV 👈💯