مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
••
ذکـــــــر الله اکـــــــــــبر🌺
حضور در کنار ابراهیم اخلاق و رفتار ما را کاملا تغییر داد.ما شخصی را به عنوان الگو می دیدیم که دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت. بارها دیده بودم که ابراهیم، تسبیح شاه مقصود گران قیمت خریده. واقعا هم این تسبیح زیبنده دست ابراهیم بود. وقتی یکی از دوستان می گفت چه تسبیح زیبایی داری تسبیح را هدیه می کرد.من هم انگشتر زیبایی داشتم روزی رزمنده ای به انگشترم خیره شد! یکباره انگشترم را در آوردم و به او هدیه دادم.یقین داشتم اگر او بود همین کار را می کرد. این تاثیر غیر مستقیم کارهای او بود.اما یکی از درسهایی که محضر ابراهیم گرفتم و برایم بسیار کاربرد داشت درس الله اکبر بود.این ذکر شریف را بارها و بارها در نماز تکرار کرده بودم اما نه به آن صورتی که ابراهیم به حقیقت الله اکبر توجه می کرد.ابراهیم می گفت می دانی الله اکبر یعنی چه؟! یعنی خدا از هرچه در ذهن داری بزرگتر است خدا از هرچه بخواهی فکر کنی با عظمت تر است.یعنی هیچ کس جز او به من و شما نمی تواند کمک کند.الله اکبر یعنی خدای به این عظمت کنار ماست ما کی هستیم؟اوست که در سخت ترین شرایط ما را کمک می کند.برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر.خودش هم در عملیاتها با همین ذکر حماسه ها آفریده بود.می گفت: با بیان این ذکر توکل شما زیاد می شود.
#بخشیازکتابسلامبرابراهیمجلد۲📚
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
••
شـــخصیت الــــگو🌺
ابراهیم چهره ای ملکوتی و جذابی داشت😎
نگاه به صورت او انسان را جذب می کرد.در مورد ورزش ابراهیم هم که بهتر است حرفی نزنم.اما یادم است در اولین برخورد من با ابراهیم، او مشغول شنا رفتن بود و من شروع به شمارش کردم. یک، دو، سه، بیست، سی، صد، دویست، سیصد.. دیگه خسته شدم.شنا رفتن او مثل این بود که من و شما قدم بزنیم و راه برویم.هیچ کس به قدمهایش افتخار نمی کند ابراهیم در مورد شنا رفتن اینگونه بود. یا والیبال و کشتی و پینگ پنگ و.. در تمام این ورزش ها استاد بود.یادم هست ابراهیم با یک دست تیر اندازی می کرد.یعنی قنداق اسلحه روی کتفش نمی گذاشت یعنی این قدر قوی و مسلط بود که این گونه شلیک می کرد.مطلب بعدی اینکه ابراهیم از آن دسته جوانان خوش صدا بود که خیلی ها عاشق صدایش بودند.بعضی وقت ها به صورت غزل خوانی، اشعاری در مدح اهل بیت می خواند. موقع مداحی هم سنگ تمام می گذاشت.ما در گیلان غرب قاری قرآن داشتیم. بسیاری هم به قواعد وتجوید مسلط بود.اما ابراهیم سوز خاصی در قرائت قرآن داشت. همه عاشق قرآن خواندن ابراهیم بودند.در موقع شوخی و خنده هم بسیار شوخ طبع بود😅
خلاصه اینکه اگر دوساعت هم کنار او می نشستیم احساس خستگی نمی کردیم.نه تنها من که تمام رفقا در مورد او اینگونه بودند همه ابراهیم را به عنوان یک الگو قبول داشتند.فرمانده سپاه وقتی می خواست کاری انجام دهد، دلیل و منطق می آورد تا بقیه نیز او را همراهی کنند.اما ابراهیم برای هیچ کاری لازم نبود دلیل و منطق بیاورد.همین که می گفت: من می خواهم این کار را انجام دهم، به دنبالش می دویدیم. چون او را قبول کرده بودیم از طرفی شخصیت ابراهیم ظرفیت الگو شدن را داشت.او تلاش می کرد تا تمام رفتار و برخوردش مطابق دستورات دین باشد☝️
#بخشیازکتابسلامبرابراهیمجلد۲📚