مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
قرار شده بود زندگی مشترڪمان را در خانہ پدرِ علیآقا شرو؏ ڪنیم.
مادرِ علیآقا اصــرار بر مراسم عـروسی داشت؛ اما ما تصمیم گرفتہ بودیم برویم قــم و برگردیم و زندگیمان را شرو؏ ڪنیم. خیلی ســاده و انقــلابی.
خــرید ازدواج ما یڪ گــردنبند ظریف بود ڪہ رویش نوشتہ شده بود "علی". حولہ و ساڪ و پیــراهن سفید و یڪ جفت ڪیف و ڪفش قهــوها؎.
مادرِ علی ڪہ وســایل ما را دید،
خـودش رفت آینــہ و شمعــدان و برخی لــوازم دیگر را گــرفت.
مادرم اصــرار بر خرید سرویس خواب داشت و من زیر بار نمیرفتم. علیآقا با اینڪہ در قید و بند دنیا نبود، هر چہ میآوردند فقط بہبہ و چہچہ میڪرد و یکبار هم نگفت اینها چیست؟
خرید ڪہ ڪردیم میخواستیم برویم قم. فقط هــزار تومان پول برایمان مانده بود. رفتیم قم دو روز ماندیم. نهار ڪہ خوردیم، پولمان تہ ڪشید و برا؎ شــام دیگر پولی نمانده بود.
علی میگفت: واقعا ازدواج نصف دین است. از وقتی ازدواج ڪردم، رفتارم با بچہها؎ جبهہ هم نــرمتر شده. وقتی توجہ میڪنم ڪہ در خانہ زن دارم، سنگینتر و محڪمتر راه میروم.
همسر#شهیدعلیتجلائی🕊
22.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادت_باشد♥️
•
•
ساعات آخر ٍ بدرقه، همسرم گفت «دوری از تو
برایم سخت است، من آنجا در کـــنار دوستانم
و پشت تلفن نمی توانم بگویم دوســـتت دارم،
نمی توانم بگویم دلــــم برایت تـــنگ شده، چه
کنم؟». یاد هـــــمسر یکی از شـــهدا افتادم، به
حـــمید گفتم: «هر زمان دلــــت تــــنگ شد بگو
یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست…»
#عاشقانه_شهدا💍
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🌷