مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
#کتاب_شهید_نوید📚 #روایت_سوم_همنفس✍ تو را که با آن کت و شلوار پر از خاطره و پیراهن یاسی، سرسفره
#کتاب_شهید_نوید📚
#روایت_سوم_همنفس✍
ما هم خوشبختانه زیاد رفته بودیم همدان و چند جین خاطره برای تعریف کردن داشتیم. حرف توی حرف ،آمد خاطره ی کت و شلوار را می خواستم بگویم. تو که نمیدانی وقتی شانه به شانه ی من توی پاساژ راه میرفتی و کت و شلوارها را برانداز میکردی من توی چه فضایی بودم انگار خدا آن بالا سبدهای گل و نقلهای رنگی داده باشد دست فرشته ها و آنها هم همین طور بی حساب کتاب بریزند روی سرمان زنها حرف عروسی میشود همه بیست ساله می.شوند به سن و سال نیست که مثل تازه عروس ها همه ی دنیا را صورتی می.دیدم کل کلی و صورتی من رفتم توی فکرو خیال خودم و حواسم پرت شد بعد دیدم توی یک مغازه داری با فروشنده حرف میزنی من را که دیدی :گفتی مامان بیا یه دونه روانتخاب کن.»
من بی خبر از حرفهای تو و فروشنده یکی یکی کت و شلورهای روی رگال را زدم کنار و رسیدم به کت و شلوار بادمجانی و پیش خودم تصور کردم که تو توی این لباس با یک پیراهن یاسی چقدر قشنگ میشوی چه میدانستم تو هم از قبل همین راانتخاب کرده ای.
💯~ادامهدارد...همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗/#پارتسیودوم