🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#شهدای_اربعه
#شهید__احمد_اعطایی
🍃🌹 خداحافظی و آخرین وداع🌹🍃
خیلی سخت بود از کسی که دوستش داری، دل بکنی و او را راهی کنی.
دفعه آخر به احمد آقا گفتم: «من هر دفعه شما را راهی میکنم و گریه میکنم، نمیروید». هنگام بدرقه، ایشان را از زیر قرآن رد کردم و وقتی میخواستم پشت سرش، آب بریزم، گفت: «نمیخواهد پشت سرم، آب بریزی».
همانطور که گریه میکردم، احمدآقا دستش را روی سرم گذاشت و گفت:
«این کارها را نکن و آرام باش». بعد از آن سریع سوار موتور شد و رفت. من همان لحظه احساس کردم که #پرواز میکند. عاشق رفتن بود و رفت.
محمد حسین بعد از رفتن پدرش، «بابا» گفتن را گرفت
❤️بچهها را چگونه در نبود پدر آرام میکنید؟
محمد حسین که خیلی کوچک است و کمتر درک میکند. محمد علی مواقعی خیلی بی قراری میکند و میپرسد: «بابا کجاست و کی بر میگردد؟»
ما به او میگوییم که بابا به کربلا و سوریه رفته است ولی خودش میگوید:
«بابا سوریه است. »
ما بزرگترها وقتی دلمان تنگ میشود، با بازگویی خاطرات برای همدیگر، آرام میشویم ولی این بچه نمیداند چه کار کند.
قبل از شهادت، احمد آقا فیلمهای شهدا را میدید که الان، وقتی پسرم همانها را میبیند، آرام میشود. ما هر روز سر مزار همسرم میرویم.
یک عکس بالای مزار است که محمد علی آن را میبوسد و میگوید:« بابا شهید است.»هر تابوتی را هم میبیند، فکر میکند شهید آوردهاند.
#ادامه_دارد
@ebrahimdelha 🌍
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 #درادامــــہ.. چندين تيربار بدون وقفه كار ميکرد و اجازه هر تحرکي رو از ما گرفته بود. شهي
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
#قـسمـت_صدوســےونھم
#پـرواز
#به روایت:محمد_ترکمن،حسیـن_نورے،مجتبی
🍂🍁🍂🍁🍂
يه مقدار آتيش دشمن کم شد. خواستيم بريم جلو،روبرومون در آهني يک باغ
بود. سيد در رو باز کرد و رفت داخل. يكباره درگير شديم. تيراندازي شديد شد.
همينطور از اطراف به سمت ما شليك ميشد.
تا سيدميلاد خواست سنگري براي خودش پيدا کند، يكباره ديدم از پشت افتاد
روي زمين!! سريع دويدم به طرفش! توي اون حجم آتيش و دود نفهميدم چي شد.
بالاي سر سيد ميلاد نشستم. آنچه ميديدم باوركردني نبود. سيد آرام در كنارمن
خوابيده بود. گلوله تك تيرانداز خورده بود زير چانه اش وازپشت سرش بيرون زده
بود. سرش را بلند کردم، ازپشت ً کاملا شکاف خورده بود.
درهمين چند ثانيه خون زيادي ازش رفت. چند بارصداش کردم، تکونش دادم،
اما ... هميشه صداي گرم سيد آرامش بخش ما بود، اما الان پيکر بي جان و غرق
خونش در كنارم بودوهيچ عکس العملي نداشت. سيد در دم شهيد شده بود.
چشمهاش هنوز باز بود.آنها را بستم. دنيا دور سرم چرخيد. خيلي برام سخت بود.
تمام خاطراتش رو تو ذهنم مرور کردم. بيتابي هايي که براي رفتن به عمليات داشت
و... ياد اولين ملاقاتم با سيد افتادم.زماني که براي تست آمادگي جسماني آمده بود و
مدام ازمن ميخواست که قبولش کنم. تو دوره هميشه بهم ميگفت: فرمانده، من رو
جا نگذاري، من خودم رو براي روزهاي سخت آماده کردم.
پيکرش رو نتونستم تکون بدم، تروريست ها همينطور نزديكتر ميشدند. سريع
تيربارش رو برداشتم وشليک کردم. اومدم يك گوشه و سنگر گرفتم. اوضاع روحي
من خيلي بهم ريخته بودم. تمام تمرکزم از بين رفته بود. قدير سرلک گفت: نبايد اجازه بديم پيکر سيد دست اون نامردها بيفته، حتي اگربه قيمت جون ما تموم بشه.
من هم ً کاملا با نظرش موافق بودم. اما شرايط خيلي سخت بود. از طرفي ما فقط
سه نفر بوديم!هم بايد ميجنگيديم، هم پيکر رو جا به جا ميکرديم! اون هم درمقابل
ده ها نفر که ً کاملا از روي بلندي برمامسلط بودند.
#ادامـــہ_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
27.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیک یا فاطمه زهرا(س)
🌸🍀🌺🌸
🍀
🌺
🌸
🌻رفاقت با شهدا
🌼 مرا بـالی است
از #پـرواز مانـده
🌼 قدمهایی اسـت
در آغاز مانده
🌼 شهیدان دستهایم
را بگیریـد
🌼 منـم همراه از
ره بازمانـده
#روزتون_مزین_به_نگاه_شهدا
#اللهم_الرزقنا_شهادت
پیشنهاد دانلود عاشقی👆
یه کم نا خوشم حالمو خوب کن
بیا زخمای 🕊بالمو خوب کن
☆☆☆☆☆☆☆
@ebrahimdelha
☆☆☆☆☆☆☆
•
🕊💚
•
پرواز ڪردن سخت نیست...
عاشق ڪہ باشے بالت مےدهند؛❤🕊
و یادت مےدهند تا #پرواز کنے...
آن هم عاشقانہ:)🌸🌿
#شہیدنویدصفرے•♥️•
#صبحتونشہدایے😊✋
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌸🍃
.
پرواز کردن سخت نیست...
عاشق که باشی بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا #پرواز کنی...
آن هم عاشقانه... :)♥️
.
#رفیق_شهیدم🌸🍃
#شهید_علی_موسوے🌱
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
🌸🍃
پرواز ڪردن سخت نیست...
عاشق ڪہ باشۍ بالت مےدهند؛
و یادت مۍدهند تا #پرواز کنے...
آن هم عاشقانہ:)♥️
.
#رفیق_شهیدم🌸🍃
#شهید_عباس_صابرے🌱
.
@ebrahim_navid_delha
@pelak_shohadaa
@shohadaa_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_هشتادوپنجم🌸/#آخرینشب🌓 برای قبر هم
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هشتادوششم🌸/#پرواز🕊
شکست های پی در پی باعث شده بود که توان نظامی داعش کم شود. آنها در چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته و یا اینکه خود را در میان زنان و کودکان مخفی می کنند. آن روز هم نیروهای مردمی بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده و با پشتیبانی سلاح های سنگین مشغول پیش روی و پاکسازی مناطق مختلف بودند. نزدیک ظهر روز یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ بود که هادی به همراه دیگر دوستان و فرماندهان عملیاتی پس از ساعتی جنگ و گریز به روستای مکیشفیه در بیست کیلومتری سامرا وارد شدند. ساختمان کوچکی وجود داشته که بیست نفر از نیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تا هم استراحت کنند و هم برای ادامه کار تصمیم بگیرند. بقیه ی نیروها نیز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرایط دشمن را تحت نظر داشتند. درگیری ها نیز به طور پراکنده ادامه داشت. هنوز چند دقیقه ای نگذشت که یک بولدوزر از سمت بیرون روستا به سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه ی این بولدوزر با ورق های آهن پوشیده شده و حالت ضد گلوله پیدا کرده بود. به محض اینکه از اولین سنگر عبور کرد نیروها فریاد زدند: انتحاری انتحاری، مواظب باشید.....
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
🌸|@ebrahim_babak_navid_delha
.
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_هشتادوششم🌸/#پرواز🕊 شکست های پی در پ
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هشتادوهفتم🌸/#پرواز🕊
درست حدس زده بودند. این خودرو برای عملیات انتحاری آماده شده بود. چند نفر از نیروهای مردمی با شلیک آرپی جی قصد انفجار بولدوزر را داشتند. برخی می خواستند راننده را بزنند اما هیچ کدام ممکن نشد! حتی گلوله ی آرپی جی روی بدنه ی آن اثر نداشت. یکی از رزمندگان که مجروح شده و در مسیر بولدوزر قرار داشت می گوید: این خودرو به سمت ما آمد و ما از مسیرش فاصله گرفتیم، بلافاصله فهمیدیم که این بولدوزر انتحاری است هر چه تیراندازی کردیم بی فایده بود. فاصله ی ما با هادی ذوالفقاری و دیگر دوستان زیاد بود. یک باره حدس زدیم که خودرو به سمت آنها می رود. هر چه که داد و فریاد کردیم صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلوله ها مانع از رسیدن صدای ما می شد. هادی و دوستان رزمنده ای که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند صدها کیلو مواد منفجره برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد. وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم با یک مخروبه ی کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود. خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم جنگ است دیگر، روزی شهادت دارد و روزی پیروزی البته برای انسان مؤمن، شهادت هم پیروزی است. روز بعد خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و پیکری از او به جا نمانده!
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
🌸|@ebrahim_babak_navid_delha
.
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_هشتادوهفتم🌸/#پرواز🕊 درست حدس زده بو
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هشتادوهشتم🌸/#پرواز🕊
همه ناراحت بودند. نمی دانستیم چه کنیم لذا به دوستان ایرانی هادی هم خبر رسید که هادی مفقود الجسد شده. خبر به ایران رسید برخی از دوستان گفتند از نمونه ی خون مادر هادی برای آزمایش DNA استفاده شود تا بلکه قسمتی از پیکر هادی مشخص گردد. نیروهای عراقی بسیار ناراحت بودند. لب خندان و چهره ی دوست داشتنی این طلبه ی رزمنده هیچ گاه از ذهن ما پاک نمی شد. پس از مدتی اعلام شد که با شناسایی برخی پیکرها فقط شش نفر از جمله هادی مفقود شده اند. از هادی هم فقط لاشه ی دوربین عکاسی اش باقی مانده بود. تا اینکه خبر دادند پیکر شهیدی با چنین مشخصات از اطراف روستا کشف و به بغداد منتقل شده. سید کاظم که مشخصات را شنید بلافاصله گفت احتمالاً هادی است خودش به بغداد رفت و او را شناسایی کرد. در اصل پیکر هادی ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. یک نفر در حال عبور از معرکه پیکر او را می بیند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت بر می دارد. بدن شهید بی پلاک آنجا می ماند تا اینکه او را به بغداد انتقال می دهند.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
🌸|@ebrahim_babak_navid_delha
.