✅✅👇دم تیم فوتبال آرژانتین گرم👌
تیم فوتبال آرژانتین دیدار دوستانه ی خود با اسرائیل راکه قرار بود شنبه انجام شود ،لغو کرد
تیم فوتبال آرژانتین با فشارها و ناراحتیهای ملت فلسطین و حامیان انسانیت بالاخره تصمیم درست را گرفت و دیدار دوستانه اش با رژیم صهیونیستی رالغو کرد
فلسطینیها اعلام کرده بودن در صورت برگزاری این بازی لباس لیونل مسی را آتش خواهند زد
چراکه چند صد متر آنطرف تر از مکان این بازی مردم بیگناه وغیر مصلح باهدف گلوله صهیونیستها به شهادت میرسند!
نتانیابو نخست وزیر اسرائیل هنوز واکنشی از خود نشان نداده است...
#شمارش_معکوس_نابودی_اسرائیل✌️✌️✌️
@seyedebrahim69
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_بیست_و_یکم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰خانهی مصطفی از جمعیت پروخالی میشد. ما هم از صبح تا آخر شب آنجا بودیم. خبری هم از آمدن پیکرش نبود.😔
🔰حضرت عباس (ع) را قسم دادم که پیکر بچهام برسد.🙏🏻 دیگر طاقت اینکه جنازه و قبر نداشته باشد را نداشتم.😔
🔰هر روزمان پر بود از اخبار ضدونقیض. با این خبرها، دل من بود که هزار تکه میشد.😔
🔰با مصطفی طی کردم: نخواه جنازهت بمونه!🙏🏻
🔰بالاخره روز چهارشنبه صبح زود، بعد از پنج روز او را آوردند.
🔰در معراج مراسم گرفتند. آنجا کفنش را برایمان باز کردند. صورتش قرمز بود. انگار همین الان خون تازه از صورتش آمده باشد. آرام صورتش را بوسیدم و قربان صدقهی قدوبالایش رفتم.💕
🔰مراسم معراج که تمام شد، پیکر را بردند دانشگاه خودش (دانشگاه آزاد تهران مرکز). آنجا هم مراسم مفصلی گرفتند.
🔰پنجشنبه او را به مسجد امیرالمومنین (ع) آوردند و در حضورش دعای کمیل خواندند.
🔰بالاخره صبح شد و پیکر را آوردند حسینهای که پایین خانه مصطفی بود.
🔰صبح زود یکی از اقوام خیلی دورمان که رفتوآمدی با هم نداشتیم آمده بود برای تشییع. برایم عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده و سر از اینجا درآورده.🤔
برایمان گفت: «از حضرت عباس حاجتی داشتم. قبل از شهادتِ مصطفی خواب حضرت عباس رو دیدم. توی خواب به من گفتند: «نمایندهی من روز تاسوعا داره میاد پیشم. برید پیش اون.»❣ وقتی بیدار شدم متوجه منظور حضرت عباس نشدم. تا اینکه قضیه مصطفی پیش اومد و عکسش توی گروهها پخش شد. این بار خواب مادر مرحومم رو دیدم که گفت: «پس چرا نرفتی پیش نماینده حضرت عباس؟» بعد مادرم عکس مصطفی رو نشونم داد. نمیدونستم این شهید کیه. بالاخره از این و اون پرسیدم و متوجه شدم از فامیلای خودمونه. این بود که راهی شدم تا به تشییع برسم!»
🔰مراسم تشییع ظهر بود. میان جمعیت گم شده بودم. مدام پشت بلندگو صدایم میکردند. نگران نرسیدن به وداع آخر بودم.
🔰بالاخره دختر خواهرم توانست راهی برایم باز کند تا بتوانم در گلزار شهدا برای بار آخر مصطفای عزیزم را ببینم.💕
🔰رویش را که باز کردند، فقط به اندازهی یک قربان صدقه رفتن فرصت داشتم.💕 آنقدر به نظرم زیبا بود که دوست داشتم ثانیهها تا ابد کش بیایند و من فقط به مصطفی زل بزنم. داغ بوسهی آخر به دلم ماند، در آغوش کشیدنش که بماند!😔
🔰آنقدر بهشت رضوان و گلزار شهدای کهنز شلوغ بود و خبرنگاران به دنبال مصاحبه بودند که حتی آرزوی مویه و وداع هم به دلم ماند.😔
🔰کمی که خلوت شد، باران بود و من و چند فامیل نزدیک. کنار قبری که حالا عزیزترینم در آن بود نشستم.
🔰دیگر هر روز تنوبدنم نمیلرزید که نکند بچهام دست داعشیها بیفتد. دیگر جگرگوشهام کنارم بود و هر وقت اراده میکردم فقط به اندازهی یک چادر سرکردن و کمی قدم زدن با او فاصله داشتم.🌹💕
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
✅ @seyedebrahim69
1_11912370.mp3
2.85M
🎤مهدی رسولی
#شام_شهادت_امیرالمومنین
درد دل با چاه
✅ @seyedebrahim69
1_3635041.mp3
4.06M
✨ فایل صوتی قرائت #جزء_بیست_و_دوم قرآن کریم
#استاد_معتز_آقایی
#روز_بیست_و_دوم_ماه_مبارک_رمضان
#شهید_محمدرضا_دهقانامیری
#التماس_دعا
✅ @seyedebrahim69
حاج حسین یکتا:
امشب گریۀ اِنقطاع بکن؛
[بگو:] خدایا بسه دیگه؛
نگاه کن سَرِ زانوهام زخم شده!
از بس که شیطون منو زده زمین...
@seyedebrahim69