1_10757972.mp3
12.96M
#مولودے_امامحسنے
💞مــاهاومــد شــاه اومــد
🎤 #بنیفاطمه
✨میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد...🍃🌸🍃✨
✅ @seyedebrahim69
یک شب جمعه حرم بودم و مشغول "حسین"...
یک نفر گفت "حسن" کل حرم ریخت بهم...
✨ میلاد امام حسن مجتبی (ع)، کریم اهل بیت، بر اعضای محترم کانال #صدر_عشق مبارک باد...🌹
✅ @seyedebrahim69
سحرگه است و شود باز نطق من به سخن...
حسن (ع) امام من است و منم غلام حسن (ع)...
✨ میلاد امام حسن (ع) مبارک...🍃🌸🍃
✅ @seyedebrahim69
7992050_115.mp3
4.16M
✨ فایل صوتی قرائت #جزء_پانزدهم قرآن کریم
#استاد_معتز_آقایی
#روز_پانزدهم_ماه_مبارک_رمضان
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#التماس_دعا
✅ @seyedebrahim69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم سلیمانی: اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود؛ هیچکس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) نبود.
✅ @seyedebrahim69
🔸تنها از آفریدگارت شرم بدار نه از آفریده هایش.
🔸بگذار تا دیگران از تو رنگ بگیرند نه تو از آنان.
📔نامه ها و برنامه ها
🌿علامه حسن زاده املی
@seyedebrahim69
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_پانزدهم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⭕️ یک بار قبل از آمدنش خواب دیدم سینهاش ترکش خورده.😔
⭕️ چند شب بعد از خوابم آمد.
⭕️ مطمئن بودم که مجروح شده.
⭕️ برای اینکه من نگران نشوم، آن شب به بیمارستان نرفت.💕
⭕️ حدود ساعت دو نیمهشب که به خانه رسید، میخواست به دیدنم بیاید که به او گفتم: «ما خودمون داریم میایم اونجا!»
⭕️ خانمش بعدها گفت: «به محض اینکه متوجه شد شما دارید میایید، سریع پای باندپیچی شدهش رو باز کرد!»😄
⭕️ ما که رسیدیم، جلویم قدری قدم زد که مثلا حالش خوب است.❣
⭕️ کنارم که روی مبل نشست، گفتم: «مصطفی مطمئنم مجروح شدی!»😔
⭕️ گفت: «نه مامان خیالت تخت! من خوبه خوبم!»😊
⭕️بعد هم شروع کرد به شیطنت کردن و سربهسرگذاشتن و قربان صدقهام رفتن،💓اما دلم قرار نگرفت.
⭕️ خوابم را برایش تعریف کردم و گفتم: «خوابم آنقدر واضح و شفاف بود که شک ندارک مجروح شدی!»😔
⭕️ پیراهنش را بالا زدم. وقتی دیدم روی بدنش جای ترکشهای زیادی است، بدنم سست شد و یخ کردم.😱
⭕️ البته جای زخمهایش خوب شده بود.
مصطفی سریع لباسش را پایین کشید و گفت: «دیدید خوبم؟»😉
⭕️ حدود ساعت چهار صبح برگشتیم خانه.
⭕️ مصطفی صبح با سمیه خانم رفت بیمارستان بقیةالله.🏨
⭕️ به سمیه خانم زنگ زدم و پرسیدم: «کجایید؟»⁉️
⭕️ گفت: «آقا مصطفی کمی سرماخورده اومدیم دکتر!»
⭕️ وقتی برگشتند پایش باندپیچی شده بود. تازه آنموقع فهمیدم که تیر به پایش خورده است.😔🌹
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
✅ @seyedebrahim69