هدایت شده از mesaghمیثاق
🕌🏴بسم ربِّ الحسین🏴🕌
#سِرُّالقدر_هل_من_ناصر_ینصرنی
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#رفیقی_حسین_و_نهم_الارفیق
دوباره محرم ما را میخواند، دوباره ندای هل
من ناصرینصرنیِ امام عشق در عالم امکان،
طنین انداز میشود! دوباره رستاخیر حسینی
و محشر علی اکبر و علی اوسط و علی اصغر
#هل_من_ناصر_ینصرنی، تجلّی آیه نصرت است! ظهور لایه های باطنی آیه ۷ سوره محمد صلی الله علیه و آله است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[۱]
هل من ناصر ینصرنی امام علیه السلام یعنی طلبِ نصرت! به معنی حقیقی کلمه چه شخصیتی طلبِ نصرت دارد؟!
امیر و امامِ عشق که به وجودش! ابواب خزینه ی حقیقت فاطمی، حقیقت مرتضوی، حقیقت محمّدیه، حقیقت مجتبوی، حقیقت توحیدی احدی و صمدی به روی قلوب شیعیان آخرالزمان گشوده شد!
وجودی که شفاعت کبری از مقام کُنِ مطلق حسینی از عرش اسماء الله تجلّی آن به آن بر ماسوی الله دارد! امامی که قوامُ بقاءُ حول و قوّه موجودات از جنّ و ملک و انس و قدسیان به اراده او تکیه دارد.
امامی که نظام آفرینش با همه عظمتش در ید قدرتُ اراده و ولایت تصرّفی حسینی مخصوص شده!
امامی که از شدّت جذبه ی تجلّیات توحید ذاتی، وحدت و کثرت را در مقام جمع الجمعی میدید! امامی که در رستاخیرِ ارضِ کربلا و یوم القیامه عاشورا، اوّل را با آخر و آخر را با اوّل، ظاهر را با باطن و باطن با ظاهر، ازل تا ابد را نزد خویش یکجا حاضر میدید!
روز عاشورا چنان رستاخیز و محشری بپا شد که همه را صف در صف! پشت به پشت از جنود جنّیان! قدسیان! انبیاء! ملائکه الله! روانه کربلا کرد!
همه از امیر و امام عشق، اذن خواستند اما حضرت از باب شَفِقَّت فرمود: اینجا جای شما نیست! اینجا مقام بلندی است! برویدُ راه را برای کاروان مصارع العشاق باز کنید! اینجا علی اکبر باید بیاید! اینجا علی اصغر باید بیاید! اینجا جایی است که قاسم توان آمدن را دارد! اینجا جائی است که عبّاس ابن علی میتواند بیاید! اینجا رقیّه و زینب قلب الصبور باید قدم بگذارد! کربلا موقف رهایی است!...
اکثریت ندانستند! به ادراک باطن، برایشان کشف نشد اگرچه پاهای مقیّد به جسمانیّتِ امام علیه السلام بر روی خاک کربلا بود اما سر و سینه و قلب حضرت بر طاق عرش اسماء الله بود! صاحب مقام پادشاهیِ مطلق خلیفه الله هست! تکیه بر طاق سدره المنتهی زده! بر کرسی مستقرِّ در ممسوس فی ذات الله(اسم مستاثره ذات احدی= حقیقت فاطمی) مقیم هست!
حالا این شخصیت بی بدیل! سِرُّالقدر حقیقت محمّدیه! سِرُّالاسرار علویه حسنی! سِّرالمستودع فاطمی! و گنج العرش احدی مرتضوی! اکسیر پنهانِ عالم قدس! ندای هل من ناصر ینصرنی اش طنین انداز شده است!
آری!...روز عاشورا، حسین ابن علی علیه السلام قائِم شد و قیامتی برپا کردُ رستاخیزی به وقوع پیوست تا در طلبِ نصرت امام و امیر عشق، دستهای خیلِ فرزندان آدم را بگیردُ آنها را تا جنّتُ الحسین بالاببرد!
اگر چه خیییلی ها قصد کردن به خیل کاروان مصارع العشاق ملحق شوند! اما کمتر کسی در طول تاریخ توانست به خیل ۷۲ نفر ملحق شوند! آری ۷۲ نفر! اگر چه در کثرت عدد ۷۲ نمود دارد اما در عالم معنا! ۷۲ عاشورا! ۷۲ کربلا! ۷۲ ذبح عظیم! ۷۲ علی اکبر! ۷۲ علی اصغر! ۷۲ قاسم! ۷۲ علی اصغر! ۷۲ رقیّه! ۷۲ عبّاس! ۷۲ زینب! در یک حقیقت به مقام حلّت بفنائک نائل آمدند و به مقام جمع الجمعی نور واحد و احد حسینی راه یافتند و همه خود را در شعاع نور شمس مطلق حسینی محو و فنا و بقاء دیدند....
چه راه افسانه باطلُ شیطانی زدن آنها که فکر کردن دشمن بود که عبّاس ابن علی را در کربلا زمینگیر کرد! چه کسی میتوانست پشت عبّاس ابن علی را بر خاک کربلا بزند! چه کسی توان این را داشت که عمود بر فرق جناب عباس ابن علی بزند! عشق به حسین امیری و نعم الامیر بود که پشت عبّاس ابن علی علیه السلام را به خاک رساند! عشقِ به امیر عشق بود که به عمود آهنُ تیرهاُ نیزهاُ شمشیرها و خنجرها اذن فرود داد!
بماندُ بماندُ بماند بقیه اش! سِرِّ عشق برای وقت خودش....
-----------------------------❀○❀--------------------------
هدایت شده از mesaghمیثاق
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کردهام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته بهسمت تو است. وقتی آنها را بهسمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرندهتر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذاردهام دورِ خانهات چرخیدهام و در حرم اولیائت در بینالحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.
"بخشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی"
#قاداة_النصر
#مشاية_ألاربعين
#أميري_حسين_و_نعم_الأمير