eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
185.6هزار عکس
167.7هزار ویدیو
1.9هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ببینید آلمان که بعد از جنگ جهانی دوم ویرانه شده بود چطور شروع به رشد کرد؟ 👈در توافق پوتسدام با محوریت آمریکا تلاش بر این بود که آلمان را به یک ملت شبانی و کشاورزی تبدیل کنند. بسیاری از کارخانه‌ها به عنوان غرامت برداشته شد یا به سادگی از بین برده شود ولی... سال ۱۹۴۷ اروپا و متحدان برای بهبود وضع اروپا تصمیم به بهبود اقتصاد آلمان گرفتند
📛 گوشه‌ای از جنایات گروهک تجزیه‌طلب کومله 🔻سردار رحیم صفوی: در میان گروه‌ها بدترین آن‌ها از نظر جنایتکاری، بود. فقط در یک حمله از پادگان به سمت باشگاه افسران، سی چهل نفر از پاسدارهای ما را شهید کردند. بعد از آزادسازی سنندج، قبر آن‌ها را بیرون از شهر پیدا کردند. وقتی آن‌ها را از زیر خاک بیرون آوردند، دیدند به شکل فجیعی آن‌ها را به شهادت رسانده‌اند. جنازه‌هایشان نشان می‌داد که شکنجه شده‌اند؛ مثلا پوست سرشان را کنده بودند. تعدادی از آن‌ها بچه‌های اصفهان، تعدادی‌شان بچه‌های تهران و تعدادی بچه‌های شیراز بودند. حدود چهل پاسدار و بسیجی را بعد از عملیات بیرون از شهر با شکنجه به شهادت رسانده و زیر خاک کرده بودند. 📚 از کتاب «از سنندج تا خرمشهر»؛ تاریخ شفاهی دفاع مقدس | جلد اول، روایت 📖 صفحات ۱۰۵ و ۱۰۶ #⃣
هدایت شده از mesaghمیثاق
🥘 گرسنگی ایرانیها و لت و پار کردن یکدیگر بخاطر چند دانه لوبیای پس مانده از غذای آمریکایی ها وقتی با کامیون هامون وارد شهر قصر شیرین شدیم نزدیکای ظهر بود، برای ناهار من روی کامیون نشستم و کنسرو لوبیا مو باز کردم ، با قاشق روی کنسرو رو که یکم سفت شده بود برداشتم و ریختم کف جاده ی خاکی که قرار بود ازش رد بشیم! اصلا نفهمیدم چی شد. یهو دیدم کلی آدم دارن همدیگه رو میزنن که برسن به دونه های لوبیایی که دور انداخته بودم، هر کس می تونست چنگ می انداخت و خاک کف جاده رو مشت و مشت می کرد توی دهنش تا شاید یه دونه از اون لوبیا ها رو بتونه بخوره! همه شون دور ماشین های ما ایستاده بودند و منتظر بودن ظرف های خالی کنسرو مون بندازیم سمت شون، واسه این قوطی های خالی همدیگه را لت و پار می کردن، هرکی که دستش به این قوطی ها می رسید انگشت و زبونش رو می کرد تو اون، بدون اینکه براش اهمیتی داشته باشه لبه ی این قوطی ها زبان و دهانش رو پاره کنه! این بخشی از خاطرات بود موقع ورود به ایران تو سال ۱۹۱۸ (۱۰۵ سال پیش)