هدایت شده از mesaghمیثاق
بسم الله النور علی نور
#ره_توشه_حریم_رضوی
#جلوه_کرامت_رضوی
#ادب_شاه_کلید_فتح_ابواب_زمین_و_آسمان
#معرفت_به_نورانیت_کلید_باب_ادب
🌺حال خوب چهارشنبه های امام رضایی🌺
🕌حضرت امام رضا علیهالسلام با جمعی نشسته بودند مستمند و فقير و درماندهای از راه رسيد و گفت: آقا بيچاره شدهام درمانده شدهام نه پول دارم نه آبرو، قرض دارم، بيچارهام و… از من دستگيری كنيد! حضرت جوابش را ندادند.
🍇فصل انگور بود و خادم، سينی بزرگی از انگور آورد و انگورها را برای پذيرايی جلوی حاضران گذاشت حضرت دست بردند و يك خوشه انگور به او دادند مستمند گفت: آقا انگور میخواهم چه كنم؟ من دارم از گرسنگی مینالم، زن و بچّههای من چيزی ندارند، انگور به من میدهيد؟! مگر انگور درد ما را دوا میكند؟! حضرت انگور را گذاشتند زمين.
🍇 شخص ديگری وارد شد و آمد مؤدب در مجلس نشست، سلام كرد و سرش را پايين انداخت، حضرت جوابش را دادند و بعد يك دانه، يك حبّه از آن انگورها را به او دادند، او بلند شد و دو دستی گرفت و آن را بر روی چشمانش گذاشت و بعد گريه كرد و گفت: آقا اين حبّة انگور را میبرم آن را طوری تقسيم میكنم كه به همه برسد آن را در آب میچكانم و به زن و بچّههايم و تمام فاميل میدهم كه وجودشان در دنيا و آخرت بيمه شود. حضرت خوشهای به او مرحمت نمودند. او گفت: آقا اين را در خانه حفظ میكنم كه اعقاب و بچّههايم تا آخر عمر از آن استفاده كنند، من و اين بیلياقتی! آنگاه شما خوشه انگور به من میدهيد؟! حضرت سينی را بلند كرده و به او دادند و فرمودند: همه را با خود ببر، عرض كرد: آقا من و اين سينی انگور؟ به خادم فرمودند: قلم و كاغذ بياور و نوشتند كه باغی كه اين انگورها را از آن آوردهاند، همه را به اين مرد بخشيدم مرد شروع كرد به گريه كردن و گفت: يابن رسول الله! شما خانوادهای كريم هستيد و كرم داريد؛ امّا من آمدم فقط شما را ببينم. ديدن شما برايم بس بود، به من دانه انگور داديد كه برای خود و خانوادهام كافی بود، خوشه انگور داديد كه اعقابم را تا روز قيامت كفايت میكرد، سينی انگور مرحمت فرموديد، ديگر عاجزم از وصفتان، حال باغ انگوری عنايت فرموديد، حضرت فرمودند:يك نامه ديگر بياور و در آن نوشتند: قناتی كه اين باغ و باغهای ديگر از آن سيراب میشوند با بقيه اراضی را به تو بخشيدم.
گفت: ديگر من حرفی ندارم، زبان ندارم و قادر نيستم كه تشكّر كنم، چه بگويم؟
🍇حضرت فرمودند:يك نامه ديگر بياوريد، نشست، زانوهايش را بغل كرد، چنان حالتی در شادی داشت كه هيچ متوجّه نبود. بهت زده بود عرض كرد: آقا ديگر حرفی نمیتوانم بزنم ديگر جای حرف نيست حضرت اين آيه را تلاوت كردند: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛ اگر واقعاً سپاسگزاری كنيد شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسی نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود»
🍇 آن فرد اوّلی برخاست و گفت: آقا شما اماميد، ما درِ خانه چه كسی آمدهايم؟ اينكه میگويد، نمیخواهم، شما میريزيد داخل دامنش، منی كه از فقر دارم میميرم، آنطور سرم آورديد. فرمودند: اوّل به تو خوشه انگور داديم، ديدی چه كار كردی؟ مگر خوشه محبّت در دامنت نريختيم؟! اگر آن شخص به شکرگزاری اش پایان نمیداد، ما هم بر حسب جود و کرممان ادامه میدادیم...
🛑📢 با_انتشار_مطالب_از_ما_حمایت_کنید
🆔 @mesagh
هدایت شده از mesaghمیثاق
🕌🌸بسم الله النّور علی نور🌸🕌
#ره_توشه_حریم_رضوی
#جلوه_کرامت_رضوی
حضرت امام رضا علیهالسلام با جمعی نشسته بودند مستمند و فقير و درماندهای از راه رسيد و گفت: آقا بيچاره شدهام درمانده شدهام نه پول دارم نه آبرو، قرض دارم، بيچارهام و… از من دستگيری كنيد! حضرت جوابش را ندادند.
🍇فصل انگور بود و خادم، سينی بزرگی از انگور آورد و انگورها را برای پذيرايی جلوی حاضران گذاشت حضرت دست بردند و يك خوشه انگور به او دادند مستمند گفت: آقا انگور میخواهم چه كنم؟ من دارم از گرسنگی مینالم، زن و بچّههای من چيزی ندارند، انگور به من میدهيد؟! مگر انگور درد ما را دوا میكند؟! حضرت انگور را گذاشتند زمين.
🍇 شخص ديگری وارد شد و آمد مؤدب در مجلس نشست، سلام كرد و سرش را پايين انداخت، حضرت جوابش را دادند و بعد يك دانه، يك حبّه از آن انگورها را به او دادند، او بلند شد و دو دستی گرفت و آن را بر روی چشمانش گذاشت و بعد گريه كرد و گفت: آقا اين حبّة انگور را میبرم آن را طوری تقسيم میكنم كه به همه برسد آن را در آب میچكانم و به زن و بچّههايم و تمام فاميل میدهم كه وجودشان در دنيا و آخرت بيمه شود. حضرت خوشهای به او مرحمت نمودند. او گفت: آقا اين را در خانه حفظ میكنم كه اعقاب و بچّههايم تا آخر عمر از آن استفاده كنند، من و اين بیلياقتی! آنگاه شما خوشه انگور به من میدهيد؟! حضرت سينی را بلند كرده و به او دادند و فرمودند: همه را با خود ببر، عرض كرد: آقا من و اين سينی انگور؟ به خادم فرمودند: قلم و كاغذ بياور و نوشتند كه باغی كه اين انگورها را از آن آوردهاند، همه را به اين مرد بخشيدم مرد شروع كرد به گريه كردن و گفت: يابن رسول الله! شما خانوادهای كريم هستيد و كرم داريد؛ امّا من آمدم فقط شما را ببينم. ديدن شما برايم بس بود، به من دانه انگور داديد كه برای خود و خانوادهام كافی بود، خوشه انگور داديد كه اعقابم را تا روز قيامت كفايت میكرد، سينی انگور مرحمت فرموديد، ديگر عاجزم از وصفتان، حال باغ انگوری عنايت فرموديد، حضرت فرمودند: يك نامه ديگر بياور و در آن نوشتند:ََ قناتی كه اين باغ و باغهای ديگر از آن سيراب میشوند با بقيه اراضی را به تو بخشيدم.
گفت: ديگر من حرفی ندارم، زبان ندارم و قادر نيستم كه تشكّر كنم، چه بگويم؟ حضرت فرمودند: يك نامه ديگر بياوريد نشست، زانوهايش را بغل كرد، چنان حالتی در شادی داشت كه هيچ متوجّه نبود. بهت زده بود عرض كرد: آقا ديگر حرفی نمیتوانم بزنم ديگر جای حرف نيست حضرت اين آيه را تلاوت كردند: لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ؛ اگر واقعاً سپاسگزاری كنيد شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسی نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود
🍇 آن فرد اوّلی برخاست و گفت: آقا شما اماميد، ما درِ خانه چه كسی آمدهايم؟ اينكه میگويد، نمیخواهم، شما میريزيد داخل دامنش، منی كه از فقر دارم میميرم، آنطور سرم آورديد. فرمودند: اوّل به تو خوشه انگور داديم، ديدی چه كار كردی؟ مگر خوشه محبّت در دامنت نريختيم؟! اگر آن شخص به شکرگزاری اش پایان نمیداد، ما هم بر حسب جود و کرم مان ادامه میدادیم...🔸️#بخش_اوّل🔸️
-----------------------------❀○❀-------------------------