eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
198.8هزار عکس
183.7هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
1.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرحوم مدرس افغانی استاد ممتاز ادبیات عرب خاطرات سفر پیاده اش از مشهد مقدس به نجف اشرف برای تحصیل علم
🍃 |بیرون نمی‌روم‏ 🔸شهید آیت‌الله محلاتی روایت می‌کند: [روز قبل از پیروزی انقلاب]، ‌‏فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و چند جمله مرقوم فرمودند: بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابان‌ها باشند و باید استقامت نمایند. 🔹آخرین جنگ شروع شد. احتمال حمله به جایگاه امام می‌رفت. مکانی در پشت برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، [اما ایشان] فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی‌روم. شماها اگر می‌ترسید مرا بگذارید و بروید. ‌‎ 📝نشریه پیام انقلاب، شماره۱۰۴، صفحه ۶۰
هدایت شده از mesaghمیثاق
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍حاج‌قــاســم‌ مردم را با محبت جذب کرد. حتی می‌خواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما می‌شوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمی‌کرد و با همه مشغله‌هایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال می‌کرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید 10 ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما می‌شد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخ‌های او را بدهد. به خانواده شهدا سر می‌زد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقت‌ها که اولین بار به خانه شهیدی می‌رفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. تحویل‌شان می‌گرفت و درد دل بچه‌ها را می‌شنید. به آنها هدیه می‌داد و با آنها عکس می‌گرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحت‌شان می‌کرد. از کوچک‌ترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسه‌ای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ می‌نوشت و به او می‌داد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچه‌های خود و بچه‌های شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود. 📚خاطرات «حجت‌الاسلام علی شیرازی» از حاج‌ قاسـم‌ سلیمانی ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
ادامه پست قبلی 👇👇 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. 🔺️خاطره ای از نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره)
هدایت شده از mesaghمیثاق
💢این داستان: یک شیشه وُدکا و فحش به مادر هویدا شاید تا به امروز نام را نشنیده باشید. وکیل دادگستری و نماینده مجلس در دوره پهلوی، در این قسمت سه مهم او را مورد بررسی و بازنگری قرار میدهم به این دلیل که ارزش تاریخی دارند. اما علت رجوع به او رفاقت صمیمی و طولانی با اگر بخواهیم پنج نزدیک به هویدا را چه در ایام تحصیل در و یا در ایام نخست وزریری نام ببریم قطعا یکی از آنهاست. آقایان می‌گوید: "حتی در دوره نخست وزیری هر هفته دو نوبت با هویدا منظما ملاقات داشتم و همیشه با او صحبت می‌کردم. دو سه سال آخر نخست وزیری که اوضاع اقتصادی بهم خورده بود از هویدا خواستم دهد. هویدا گفت: در مملکت ما استعفا مقابل شاه ندارد مگر اینکه مرا اخراج کند! هرچند شاه دوست دارد خودش باشد. منظور هویدا این بود که شاه شخصا می‌خواهد همه امورات کشور را پیش ببرد و ما کاره ای نیستیم. اما دو بخش خاطرات اهمیت خاصی دارند. در سال ۵۷ پیش از انقلاب وقتی قرار شد و سایر وزرا دستگیر شوند تا به این بهانه خشم مردم فروکش کند را در هواپیما دیدم. به او گفتم اوضاع چطور خواهد شد؟ اردشیر زاهدی فحشی به مادر داد و گفت دیشب تا نیمه شب پیش شاه بودم و بالاخره او را راضی کردم تا هویدا و سایر وزرا و افرادی که در این سالها در ناراضیتی مردم نقش داشتند را بازداشت کنند، شاه هم بعد از اصرار زیاد قبول کرد چون شاه معتقد بود هویدا یعنی بازداشت خودش! شاهین آقایان می‌گوید: اما گفته بود او را به حبس خانگی ببرید و حتما روزی یک روزانه امیرعباس را بدهند. بررسی خاطرات سیاسی ما را با شخصیت و عملکرد افراد آشنا می‌سازد. هویدا مخالفان زیادی در لایه های سیاسی داشت و اصرار به کردن و اعدام او پیش از انقلاب داشتند. در خاطرات مفصلا به این روابط پرداخته شده است. مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد آمریکا.
هدایت شده از mesaghمیثاق
. 🟢 خاطره جالب یک آمر به معروف از کنار دریا 🌊 امروز توی ساحل همچنان که گشت گذار میکردم از افراد فاقد حجاب هم عکس و فیلم تهیه میکردم.😊 یهو یک نفر رو دیدم که همين طور ریلکس بسوی دریا می‌رفت، گوشیم رو روی فیلم تنظیم کردم یکم روبروش وایسادم و رو کردم سمت دریا که دیدم داره بهم نزدیک میشه🫣 سریع فیلم رو قطع کردم. اون خانم با صدای بلند گفت: با چه حقی از من فیلم می گیری ...⁉️🤔 من گفتم: کجا فیلم گرفتم خواب میبینی🙄 گفت: خودم دیدم 🤨 کم کم توجه مردم اطراف مون رو جلب شد و چند نفری اومدن طرف اون بی‌حجاب رو گرفتن... حدود ده تا خانم چادری وقتی دیدن دارن منو فحش میدن و اصرار به شکستن گوشی من دارن، اومدن سمتمون و خیلی محکم و قاطع از من دفاع کردن👌 نمی‌دونید چه جو متشنجی بود، نزدیک بود دعوای فیزیکی کنیم.😞 صداها رفته بود بالا که یهو نیروی انتظامی سر رسید و گفت چه اتفاقی افتاده⁉️ اون خانم بی‌حجاب صداشو بلند کرد و گفت: این آقای بی‌شرف داره از ما فیلم می‌گیره با چه حقی اینکار رو می‌کنه؟؟ 🔴 پلیس گفت با همون حقی که شما کشف حجاب کردید‼️❌ شما چطور کشف حجاب کردین⁉️ ولی توقع دارین کسی بهتون هیچی نگه⁉️ و وقتی این آقا فیلم میگیره بهتون بر میخوره! الان هم برید شالاتون رو سر کنید، وگرنه به نیروی‌های امنیت اخلاقی دستور میدم بازداشتتون کنن⚠️ اون خانمه سرشو تکون داد و رفت اون ورتر شالشو سرش کرد، تموم افراد شل حجاب و کشف حجابی که اونجا بودن هم شالشونو درست کردن و موهاشون رو پوشوندن ... ما هم حدود ۱۸ نفر بودیم که با صدای بلند شعار دادیم: «نیروی انتظامی تشکر، تشکر» کلی تشکر کردیم، پلیس رفت اونورتر ایستاد و گفت: شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و ما محکم و مقتدر، ازتون حمایت خواهیم کرد✋ ما هم ساعتها با خانم های چادری تذکر لسانی دادیم و نیروی انتظامی مقتدر ازمون حمایت کرد☺️ ما تذکر می‌دادیم و فرد مکشفه می آمد که فحاشی کنه، پلیس بهش چشم غره می رفت و می گفت: خانم محترم درست میگه! قانون رو رعایت بفرمائید و به هنجار جامعه احترام بگذارید!! خیلی از رفتار نیروی انتظامی هرمزگان خوشحال شدم 👏👏 خدا خیرشون بده خدا بهشون اجر بده انشاءالله 🤲 همسنگران نگران نباشید، انشاءالله سواحل بزودی پاکسازی میشن😍😍✊ .
هدایت شده از mesaghمیثاق
🟢 خاطره جالب یک آمر به معروف از کنار دریا 🌊 امروز توی ساحل همچنان که گشت گذار میکردم از افراد فاقد حجاب هم عکس و فیلم تهیه میکردم.😊 یهو یک نفر رو دیدم که همين طور ریلکس بسوی دریا می‌رفت، گوشیم رو روی فیلم تنظیم کردم یکم روبروش وایسادم و رو کردم سمت دریا که دیدم داره بهم نزدیک میشه🫣 سریع فیلم رو قطع کردم. اون خانم با صدای بلند گفت: با چه حقی از من فیلم می گیری ...⁉️🤔 من گفتم: کجا فیلم گرفتم خواب میبینی🙄 گفت: خودم دیدم 🤨 کم کم توجه مردم اطراف مون رو جلب شد و چند نفری اومدن طرف اون بی‌حجاب رو گرفتن... حدود ده تا خانم چادری وقتی دیدن دارن منو فحش میدن و اصرار به شکستن گوشی من دارن، اومدن سمتمون و خیلی محکم و قاطع از من دفاع کردن👌 نمی‌دونید چه جو متشنجی بود، نزدیک بود دعوای فیزیکی کنیم.😞 صداها رفته بود بالا که یهو نیروی انتظامی سر رسید و گفت چه اتفاقی افتاده⁉️ اون خانم بی‌حجاب صداشو بلند کرد و گفت: این آقای بی‌شرف داره از ما فیلم می‌گیره با چه حقی اینکار رو می‌کنه؟؟ 🔴 پلیس گفت با همون حقی که شما کشف حجاب کردید‼️❌ شما چطور کشف حجاب کردین⁉️ ولی توقع دارین کسی بهتون هیچی نگه⁉️ و وقتی این آقا فیلم میگیره بهتون بر میخوره! الان هم برید شالاتون رو سر کنید، وگرنه به نیروی‌های امنیت اخلاقی دستور میدم بازداشتتون کنن⚠️ اون خانمه سرشو تکون داد و رفت اون ورتر شالشو سرش کرد، تموم افراد شل حجاب و کشف حجابی که اونجا بودن هم شالشونو درست کردن و موهاشون رو پوشوندن ... ما هم حدود ۱۸ نفر بودیم که با صدای بلند شعار دادیم: «نیروی انتظامی تشکر، تشکر» کلی تشکر کردیم، پلیس رفت اونورتر ایستاد و گفت: شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و ما محکم و مقتدر، ازتون حمایت خواهیم کرد✋ ما هم ساعتها با خانم های چادری تذکر لسانی دادیم و نیروی انتظامی مقتدر ازمون حمایت کرد☺️ ما تذکر می‌دادیم و فرد مکشفه می آمد که فحاشی کنه، پلیس بهش چشم غره می رفت و می گفت: خانم محترم درست میگه! قانون رو رعایت بفرمائید و به هنجار جامعه احترام بگذارید!! خیلی از رفتار نیروی انتظامی هرمزگان خوشحال شدم 👏👏 خدا خیرشون بده خدا بهشون اجر بده انشاءالله 🤲 همسنگران نگران نباشید، انشاءالله سواحل بزودی پاکسازی میشن😍😍✊
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴 از دانشگاه تهران! •| محرم بود و استاد مشکی پوشیده بود. استادی که سابقه تحصیل در دانشگاه امام صادق‌ع داشت. داشت کمی فلسفه تاریخ درس می‌داد که هگل چه گفته، نظر مارکس چه بوده و در آخر پرسید کسی نظری غیر از این دارد؟! •| یکی از دوستان ما که پررو بود اما با ادب، بلند شد کمی توضیح داد و در آخر گفت با این مدل چرخشی، پایان تاریخ، امام زمان ظهور می‌کند! نزدیک به هفتاد درصد کلاس از خنده پاره شد و استاد مشکی پوش، هاج و واج مانده بود و رنگش پرید... یکی از هم‌کلاسی‌ها که بلند خندیده بود گفت علمی حرف بزن و قاه قاه... من هم که پررو نبودم اما بی‌ادب در ذهنم فحش دادم که ای سگ‌سیرت علم رو...
هدایت شده از mesaghمیثاق
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک برادرم کمال در شاهرود دانشجو بود میگفت طی دوسال تحصیلم دو بار خیلی سخت تونستم برم مشهد زیارت امام رضا دفعه آخر تو دلم گفتم یعنی میشه یک بار عید اینجا باشم سال ۸۶ درسش تمام شد ولی یک سال توی نوبت سربازی بلاتکلیف مونده بود تا اینکه افتاد نیرو انتظامی، بعد از دوره آموزشی توی تقسیم نیرو فقط اون افتاد مشهد وقتی رسید مشهد فهمید محل خدمتش کیوسک راهنمایی رانندگی فلکه آب کنار حرمه دو تا عید نوروز مهمون امام رضا بود درواقع باید یک عید مشهد می بود اما چون از حق دفاع کرده بود به ناحق دو ماه براش اضافه خدمت بریدند ولی کمال خوشحال بود چون میتونست یه عید نوروز دیگه مهمان امام باشه
هدایت شده از mesaghمیثاق
📜 یکی از هم‌سنگرهایش در سوریه می‌گفت: من بستنِ کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشتِ فرمان کمربندش را می‌بست 💫یکبار به او گفتم:👇🏻 اینجا دیگر چرا می‌بندی..؟! اینجا که پلیس نیست گفت: می‌دانی‌چقدر‌زحمت‌کشیده‌ام با‌تصادف‌نمیرم..؟! رفیق شهیدم
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔹 | دعــٰای شهــادت... | یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم که آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم... شاید بعضی‌ از بچه‌ها معناش رو هم نمی‌دونستند... • یکی از متربی‌های شهید