هدایت شده از mesaghمیثاق
🔴#داستانک_کرونا// امید؛ خانه نشین ثابت قلبم است
✔️مثل همیشه زودتر از من از خواب بیدار شده بود؛ روی نرده لب بالکن منتظر صبحانه امروزش بود، انگار حسابی از اینکه این روزها دیرتر از گذشته بیدار می شوم شاکی بود این را از صدای بق بقویش که انگاری این روزها بلندتر شده بود تشخیص دادم؛ کبوترها از همه سحرخیز تر هستند.
🔹آفتاب خودش را از لابه لای پرده اتاقم رد کرد و صورتم را نوازش داد؛ بازی نورش با چشمانم، اجازه نمی داد تا یکدفعه آنها برای بار دیگر و در آغاز روزی تازه باز کنم.
من به همراه پتو و تشک با خورشید و صدای کبوترها کلنجار رفتیم تا شاید لحظاتی بیشتر پیش آنها بمانم..اما خورشید و کبوتر بر تشک و پتو و من پیروز شدند...
پرده را کنار زدم... خورشید با خیال راحت اتاقم را از آن خود کرد
🔹 پنجره را باز کردم... شاخه های شکوفه زده درختهای توت کنار خیابان، با نسیم خنکی که لای آنها جریان داشت به رقص در آمده بودند..
🔹آسمان این روزها آبی تر از همیشه شده بود، گوشه ای از آسمان را ابری سفید و روشن از آن خود کرده بود و زیبایش را به رخ من می کشید
🔹زمین هنوز میزبان قطرات بارانی بود که دیشب از آسمان مهمانش شده بودند
🔹خیابان ساکت و آرام؛ و ماشین ها به جای دور دور کردن همدیگر را با بوق صدا کردن، کنار آن ، آرام و بی صدا به استراحت مشغول بودند.
🔸چراغ چشمک زن سر چهارراه، بیکار شده بود؛ سبز، قرمز، نارنجی اش دیگر به کسی فرمان عبور و ایست و احتیاط نمی دهد؛ چند روزیست سرشان خلوت شده.
🔹همه اینها را نوشتم؛ اما نه خورشید و نه آن آسمان آبی و آن ابر سفید روشن و نه رقص شاخه های درخت و نه آن کبوترهای سحر خیز؛ هیچ کدام حالم را خوب نمی کند...
🔹خوب نمی کند چون دلم می سوزد برای آن پیرزن دست فروشِ کنار میدان، که خلوتی خیابان او را نگران سفره خالیش و کرایه منزلش کرده است
خوب نمی کند چون که دلم تنگ شده برای هم نشینی های گرم خانوادگی و دوستانه ، برای شلوغی و جاری بودن زندگی در خیابان های شهرمان؛ برای روزهایی که محبتمان را با فاصله گرفتن و دوری از هم نشان نمی دادیم؛ برای روزهایی که دست بوسی پدر و مادر از فضایلی مهم بود و امروز نه دست بوسی، که از دیدارشان هم محرومیم که نکند عامل انتقال ویروسی باشیم که آنها را به رنج، و یا زبانم لال برای همیشه از آنها دور شویم.
🌹دلم بی تاب حرم و هیئت شده است که این روزها بیشتر به آنها نیاز دارم.
🔹به واسطه حضور مهمان نا خوانده که تورش را در و همه دنیا و کشور ما پهن کرده اسیر خانه شدم و همه زیبایی های بهار را از قاب پنجره و بالکن منزل می بینم.
🔹گوشی موبایلم بهم چشمک می زنه تا به من از پیام های جدید خبردار کند... هیچ وقت فکر نمی کردم تا این حد مجازی شویم...حتی نثار محبتمان را به دوست داشتنی ترین چیزهای که تا الان در زندگی داشتم، زیارت مجازی، هیئت مجازی، دیدارهای مجازی .....
🔸کبوتر همچنان منتظر دانه های برنجی است که دیشب از سفره شام بجا مانده است... آنها سر جای همیشگیشان ریختم..
کبوتر با احتیاط کنارشان نشست و چند دانه ای را برداشت، دوستان دیگرش که کمی آنطرف تر منتظر بودند یکی یکی آمدند و سهم خود را برداشتن و رفتند ...
کبوترها به سمت آسمان و به طرف آن ابر سفید روشن پرواز کردند...
🔹و من با امیدی، که همچنان خانه نشین ثابت قلبم هست به پرواز آزادانه آنها نگاه می کنم.
🙏🏻این روزهای #کرونایی تمام می شود و باز زندگی جاری و محبتها روان خواهد شد.... به امید آنروز
یاعلی...
✍️#علی_صالح زاده
#کرونا_را_شکست_خواهیم_داد
#مجلس_قوی
#مجلس_انقلابی
#مرگ_بر_آمریکا
🔰#درکانال میثاق همه چیز را #شفاف ببینید👇
#میثاق_در_نرم_افزار_eitaa 🇮🇷
🆔https://eitaa.com/mesagh
🛑📢شماهم این پست راحداقل برای یک نفرارسال فرمائید باتشکر