هدایت شده از mesaghمیثاق
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 فریاد ابوذرها، حوزویان و سپاهیان را به یک درس اخلاق بینظیر دعوت میِکند.
هر عمل صالح یا گناه معممین و سپاهیان، دو ثواب یا دو عذاب دارد.
#پاسداری__از_خود
هدایت شده از mesaghمیثاق
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سران سپاه این چه ترسی است که به جان شما افتاده است؟
پانوشت:
سپاهیان عزیز بجای اینکه منتقدین دلسوز خود را خوارج و ضد ولایت فقیه بنامند، عیوب خود را برطرف کنند و مثل جنبهی نظامی، در زمینهی مبارزه با بیحجابی، گرانفروشی، قاچاق کالا و ارز و ...هم فعال شوند.
بیش از پنجاه هزار نیروی بسیج را به صحنه بیاورند و بساط اباحهگری و گناهان علنی را برچینند.
#گناهان_علنی_در_جامعه
#محافظهکاری_سپاه
هدایت شده از mesaghمیثاق
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی از سبزی پاک کردن مستقیم در پخش زنده حاضر بشی؛ سه دقیقه درگیری خندهدار از کارشناسان شبکه لسآنجلسی😂
🔺 از دعوا و درگیری بین رکسانا و فیروزه تا سیگار کشیدن در آنتن زنده
خدایا این شادی ها رو از مردم ما نگیر. ببینید این احمق ها لیدر برعندازا و تئوریسین هاشون هستند😂😂
هدایت شده از mesaghمیثاق
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جزئیات و تصاویر جدیدی از پرتاب ماهواره #نور۳
هدایت شده از mesaghمیثاق
18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از mesaghمیثاق
❇️ ماجرای خواندنی شهید مطهری و راننده تاکسی؛ آخوند سوار کنم ماشینم چپ میکند!!!
🔹حاج حسن مطهری برادر استاد میگوید: تابستان سال ۱۳۳۹ بود. شهید مطهری یک هفته در فریمان بودند و می خواستند به مشهد بروند. من با یکی دیگر از اقوام رفتیم ببینیم ماشین هست یا نه. یک تاکسی برای مشهد ایستاده بود که راننده اش یک پایش میلنگید و به «محمد لنگ» معروف بود. گفتم یک نفر جا دارید؟ گفت: بله. زود بیایید میخواهیم حرکت کنیم. دو زن و یک مرد هم عقب نشسته بودند.
🔹من آمدم منزل و با شهید مطهری به آنجا رفتیم. به آقای مطهری اشاره کردم و به راننده گفتم: مسافر مشهد ایشان است. تا این جمله را گفتم، با لهجه غلیظ فریمانی و با تعجب گفت: «اوه! آخوند برای ما آوردی؟! آخوند آمد و نیامد دارد! اگر آخوند سوار کنم یا ماشینم چپ میکند یا موتورش میسوزد!». بلافاصله پشت ماشین نشست و رفت.
🔹من و فرد همراهم که خیلی عصبانی شده بودیم، سریع سوار جیپمان شدیم و تعقیبش کردیم. وقتی به پمپ بنزین رسید، تا از ماشین پیاده شد من از پشت سر او را گرفتم و فرد همراه من به او ضربهای زد. راننده بنزین نزد و از همانجا به شهربانی رفت تا از ما شکایت کند.
🔹ما هم برگشتیم و رفتیم جای اول که آقای مطهری در آنجا منتظرمان مانده بود. ایشان تا ما را دید گفت: کجا رفتید؟ دعوا کردید؟ گفتیم: دیدید که چه گفت. آقای مطهری گفت: ما اینقدر در تهران از این حرفها میشنویم ولی هیچ اعتنایی نمیکنیم.
🔹ما درباره اتفاقاتی که افتاده بود چیزی به ایشان نگفتیم. بعد که به منزل رفتیم از شهربانی دنبال ما آمدند. یک افسر آنجا بود که از شانس ما فردی مذهبی بود. با عصبانیت به ما گفت: چرا او را زدید؟ جریان را گفتیم. افسر شهربانی به راننده گفت: این حرفها چیست که ماشینم با سوار کردن آخوند چپ میکند؟ تو باید هر مسافری را با هر تیپ و مرامی سوار کنی. آخوند باشد یا ارمنی! چرا این حرف را زدی؟
🔹در این بین مرحوم مطهری که از جریان باخبر شده بود، آمد و از راننده عذرخواهی کرد. افسر نگهبان به راننده گفت: برو صورتت را بشوی و رضایت بده. افسر نگهبان از ما هم پرسید: شما هم شکایت دارید؟ گفتیم: بله. وقتی راننده دید که مأمور شهربانی خیلی طرف او را نمیگیرد، از شکایت منصرف شد. مرحوم مطهری صورتش را بوسید و عذرخواهی کرد و بعد راننده رضایت داد. ما هم رضایت دادیم.
🔹بعد افسر شهربانی به راننده گفت: برو و این آقا را به مشهد ببر. گفت: نه، نمیبرم. اینها این بلا را سر من آوردهاند حالا من این آقا را سوار ماشینم کنم؟! افسر گفت: نمیبری؟ گفت: نه. گفت: پس دیگر حق نداری در این خط کار کنی. راننده وقتی این را شنید مجبور شد که آقای مطهری را سوار ماشینش کند و به مشهد ببرد.
🔹ما به برادرمان گفتیم حالا که این جریانات پیش آمده شما با این ماشین نرو. ممکن است اتفاقی بیفتد یا دوباره اهانتی به شما بشود که ایشان قبول نکرد و گفت: نه، میروم. مشکلی پیش نمیآید.
🔹ده، پانزده روز بعد میخواستم به مشهد بروم. دیدم همان راننده آنجا نشسته است. تا چشمش به من افتاد من را صدا زد و گفت: بیا کارَت دارم. با خودم گفتم: حتما میخواهد تلافی کند. راننده گفت: آن آقایی که آن روز آوردی و سوار ماشین ما کردی، که بود؟ گفتم: برادرم بود. گفت: باز هم به فریمان میآید؟ گفتم: تابستانها میآید.
🔹گفت: میخواهم دهانش را ببوسم، پایش را ببوسم. من بچه مسلمان هستم ولی از مسلمانی هیچ سرم نمیشود. ۴۵ سال از عمرم گذشته، نه نماز خواندهام، نه روزه گرفتهام و همه نوع عیاشی هم کردهام. ولی نمیدانم این آقا در راه مشهد با من چه کار کرد که مرا از این رو به آن رو کرد. گفتم: چطور؟ گفت: تا مشهد برای من صحبت کرد و مرا از این رو به آن رو کرد.
🔹بعد از چند روز زنگ زدم به برادرم و جریان را پرسیدم. شهید مطهری گفتند: ما که سوار تاکسی شدیم سر صحبت را با راننده باز کردم. اول که رویش را آن طرف کرده بود و اعتنا نمیکرد. کمکم که صحبت میکردم به حرفهایم توجه میکرد و نرمتر شد و به من نگاه میکرد. مدتی که گذشت به حرفهایم گوش میکرد.
🔹به مشهد که رسیدیم، میخواستم با بقیه مسافرها پیاده شوم ولی او نگذاشت و گفت: حاج آقا بشین با شما کار دارم. نمیدانم چه اتفاقی افتاده، من حالت دیگری پیدا کردهام. صحبتهای شما اینقدر در من اثر کرده که نمیدانم چه کار کنم. حالا میخواهم بروم حرم امام رضا(ع) توبه کنم اما بلد نیستم. چه کار کنم؟ به او گفتم: برو به امام رضا(ع) بگو از این تاریخ من همه گناهانم را کنار گذاشتم و میخواهم روزه بگیرم و نماز بخوانم.
🔹بعد آقای مطهری پشت تلفن گفتند: شرش را شما به پا کردید، خیرش برای این بنده خدا بود!
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔰 خطر برخی خواص مجلس خبرگان
❇️ مجلس خبرگان رهبری یکی از مهمترین و حساسترین مجموعههای نظام اسلامی است که به تعبیر مقام معظم رهبری « هم تعیین کنندۀ رهبری است، هم تضمینکنندۀ رهبری است ... یعنی حدوثاً و بقائاً رهبری را در واقع این مجلس است که تشخیص میدهد و تعیین میکند و تأیید میکند و این خیلی مهم است» (۱۴۰۱/۱۲/۰۴)
🔹 با توجه به حساست خاص این مجلس، خواص چنین مجلسی نیز باید در تراز انقلاب و آرمانهای انقلابی باشند تا بتوانند بر اساس خطوط قرمز نظام اسلامی به وظیفه خود در قبال رهبری و آن جایگاه رفیع عمل کنند.
📌 اگر چه اکثر قریب به اتفاق چهرههای موجود در این مجلس وزین انقلابی هستند، اما نباید از خطر برخی معممینی که بارها ثابت کردهاند عملکردشان همگام و همسو با مقام معظم رهبری نیست، غفلت شود.