*مصباح : ....طبق اخلاص ارادت یک پیر مرد عراقی در تکه کارتنی برای باد زدن زائرین ابا عبد الله!....*
*....حسین ملت ها را بیدار می سازد ، آنها را هویت می بخشد و برای آرمانی مشترک جمع می کند! آفتاب حسین بذرهای مستعد رشد و کمال را می پروراند و علف های هرز آفت را می سوزاند! ...*
*بسم الله الرحمن الرحیم*
*حماسه حسینی*
.. خود اباعبدالله بهتر می دانست. فرمود: برادرم! حالا که می خواهی هی بروی، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. این را هم عرض کنم لقب "سقا" (آب آور) قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود. چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشکافد و برای اطفال اباعبدالله آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ خیر، سه شبانه روز بود که از آب ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار آب تهیه کنند. از جمله در شب عاشورا تهیه کردند، حتی غسل کردند، بدن های خودشان را شستشو دادند. فرمود: چشم.
حالا ببینید چه منظره باشکوهی است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت است، چقدر فداکاری است! یک تنه خودش را به این جمعیت می زند. مجموع کسانی را که دور این آب را گرفته بودند ۴۰۰۰ نفر نوشتهاند. خودش را وارد شریعه فرات می کند. اسب خودش را داخل آب می برد. این را هم نوشتهاند: اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب می کند و به دوش می گیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است، همین طوری که سوار است تا زیر شکم اسب را آب گرفته است، دست می برد زیر آب ، مقداری آب با دو مشت خودش تا نزدیک لبهای مقدس می آورد. آنهایی که از دور ناظر بودهاند گفته اند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آب ها را روی آب ریخت. آنجا کسی ندانست که چرا ابوالفضل آب نیاشامید، اما وقتی بیرون آمد یک رجزی خواند که در این رجز مخاطب خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید. دیدند در رجزش دارد خودش را خطاب می کند، می گوید: ای نفس ابوالفضل! می خواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ می نوشد، حسین با لب تشنه در کنار خیمه ها ایستاده است و تو می خواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو ماموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟ هرگز دین من به من اجازه نمی دهد، هرگز وفای من به من اجازه نمی دهد. ابوالفضل در برگشتن مسیر خودش را عوض کرد، خواست از داخل نخلستان برگردد (قبلا از راه مستقیم آمده بود) چون میدانست همراه خودش یک امانت گرانبها دارد. تمام همتش این است که این آب را به سلامت برساند، برای اینکه مبادا تیری بیاید و به این مشک بخورد و آبها بریزد و نتواند به هدف خودش نائل شود. در همین حال بود که یک مرتبه دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. معلوم شد حادثه تازهای پیش آمده است. فریاد کرد: به خدا قسم اگر دست راست مرا هم قطع کنید، من دست از دامن حسین بر نمی دارم. طولی نکشید که رجز عوض شد: در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. این گونه نوشته اند: با آن فروسیتی که [در او] وجود داشته است، به هر زحمتی بود این مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. دیگر من نمیگویم چه حادثه ای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است. ولی اشعاری است از مادرش ام البنین، چون شب تاسوعا معمول است که ذکر مصیبت این مرد بزرگ می شود، آن را هم عرض می کنم....
ادامه دارد....
*مصباح : رویکرد بی بی سی فارسی به راه پیمایی عظیم اربعین، بایکوت فلسفه حرکت اربعینی است ولی در راستای دشمنی، دنبال نقطه سیاهی در صفحه عظمت اربعینی هستند تا نیش بزنند! غافل از اینکه همیشه شیطونک ها با یکدیگر هماهنگ نیستند مثل عدم هماهنگی جمال و نفیسه!!*
*پرونده ایران به شورای حکام رفت.*
اولیانوف نماینده روسیه در مذاکرات وین از ارسال پرونده اتمی ایران به شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی هستهای خبر داد.
*مصباح: سناریو بازی برجامی غربیها در ایستگاه دوم!.....بعد از بیانیه تروئیکای اروپایی، حالا نوبت بازی ارسال به شورای حکام است.!!...محکومیت شدیدتر نسبت به حکم اول و.....سپس تهدید به استفاده از مکانیسم ماشه و در نهایت ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت!....اینها حرکات بعدی بازی شطرنجی غربی ها با ایران خواهد بود.تا عوض اعطای امتیازات مشروع و طبیعی ایران، با فشارهای تحریمی و محکومیت های جهانی، در کنار بازیهای امنیتی در مرزهای کشور، ما را مجبور به تسلیم کنند!.....اما کور خوانده اند!....ایران در تغییر بازی هوشمند است!*