#فازمتر
#جنگ_هیبریدی و ترکیبی علیه ایران عزیز ، بقدری شدت یافته است که شایعه شده بود، نظام برای پایان دادن اغتشاشات، با هواپیما ویروس آنفلوانزا را پخش می کند تا مردم در خیابان حضور پیدا نکنند!!😳...
به این میگن «محاصره شدید تبلیغاتی»!.... اما باید به قاطبه مردم غیور ایران تبریک گفت که خودشان دست به کار شده اند تا اندک آتش باقی مانده در «خیابان» را خاموش کنند!...
از برکات فتنه ها، رشد مردم است!...
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدواریم بانوان ایرانی این ویدیو را ببینند!...
مصباح ؛....جنگ رسانه ها،جنگ روایت هاست!....در این نبرد، روایت اول بسیار مهم است!دشمن با ترفندهای رسانه ای مثل «رویداد سازی»و «حداکثر سازی» تلاش می کند جماعت اقلیت را با «القا»، «شایعه»، «تکرار» و «دروغ» اذهان را فتح کرده، حداکثر سازی کند!....
کسانی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» همراهی کرده آن را تائید می کنند، آیا می دانند این شعار ازکجا ریشه گرفته غایت و هدفش چیست؟!.... ایران عزیز به لطف اسلام محمدی، به زن کرامت و عزت داده و در کنار حجاب و عفاف خود نقش اجتماعی و بی بدیل خود را ایفا می کند! ....
راه مقابله با محاصره تبلیغاتی و موفقیت در جنگ روایت ها. #سواد_رسانه ای است!....دولت باید در یک اقدام جهادی، پویش گسترش و عمق بخشی به سواد مجازی را پیگیری کند!......
.... در کلیپ بالا، دختری اشک تمساح می ریزد و احساسات مردم را جریحهدار می کند تا روایت غلط خود را به کرسی اذهان بنشاند!اما سمت راست، مختصری از موفقیت توام با عزت بانوان ایرانی را نشان میدهد!!...
مردمی که آشنا به تاریخ ، هویت و اقتدار خود باشند اسیر جنگ های تبلیغاتی دشمن نمی شوند؟!!
#امروز سواد رسانه ای از نان شب واجب تر است
برشی از بیانیه مشترک سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات(۷)
#فاطمه_حقیقت_جو عضو فراکسیون اصلاحات در مجلس ششم، مأمور آمریکاییها برای برگزاری دورههای «جنگ ترکیبی و براندازی نرم»
شعر عرفانپور درباره «#آرتین»
آرتین! خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
یادت میآید آرتین؟ در آن حرم در آن شب
مثل ستارههای دنبالهدار بودیم
آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت
ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم
آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش
پای قرار هستیم، پای قرار بودیم
آرشام، در بهشت است اما هنوز با تو
همبازیاست و همراه، ما ماندگار بودیم
ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا
ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم
بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند
دیدیم بغض کردی، ما آن کنار بودیم
آرتین! ببین برایت باران شدهست ایران
ما نیز گریههای بیاختیار بودیم
آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی
محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم
آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش
ما عاشقانه یکعمر با این دیار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟
آرتین خوشآمدی، ماچشم انتظار بودیم
مصباح ؛ تقدیر شهادت، اقتدار توام با مظلومیت است!....«أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ، فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ»....تکذیب کنندگان دین ، یتیم را از در خود می رانند!
بسم الله الرحمن الرحیم
...همچنین خداي را حمد و سپاس می گفتم که مرا تا این مکان آورد و از او می خواستم که مرا از بديها و مردم بد حمایت کند و از هر خطا و لغزشی نگه دارد. و کم کم افکارم مرا بدانجا رساند که فیلمی از تمام حوادثی که بر من گذشته است، و خوشبختی هائی که از دوران طفولیتم تا آن روز چشیده ام و آینده بهتري که به آن چشم دوخته ام، در برابر چشمانم بگذرد و احساس می کردم که گویا خداوند و پیامبرش، مرا با عنایت خاص خود احاطه کرده اند و روي خود را به طرف مصر برگرداندم و براي آخرین بار در حالی که برخی کرانه هایش هنوز بچشم می خورد آن سرزمین را با عزیزترین یادگارهایش، وداع گفتم و دگر بار سخنان تازه این شخص شیعی را با خود بازگو کردم و به هر حال، مرا بسیار خرسند می نمود زیرا از کودکی در فکرم بود روزي به زیارت عراق بروم، آن کشوري که در ذهنم، چیزهای زیادی برای آن ترسیم کرده بودم از بارگاه هارون الرشید گرفته تا «دار الحکمه» مامون که در دوران پیشرفت تمدن اسلامی، شیفتگان علوم گوناگون از غرب به آنجا روي می آوردند. و از اینها که بگذریم، عراق سرزمین قطب ربانی و شیخ صمدانی، سرورم عبدالقادر گیلانی است که آوازه اش دنیا را فراگرفته و طریقه اش، روستاها را نیز در برگرفته و همتش همت ها را بالاتر رفته، و اینک عنایتی دیگر از خداي بزرگ است که این آرزو نیز تحّقق یابد. و شروع به خیال پردازي و شنا کردن در دریاي اوهام و آرزوها کردم که ناگهان صداي بلندگوي کشتی، مرا به خود آورد که مسافران را براي صرف شام به رستوران دعوت می کرد. به آن سوي رفتم در حالیکه مردم را می دیدم که مانند همیشه و در هرگردهمائی، ازدحام می کنند و هر کس مایل است پیش از دیگري وارد شود و سر و صدا و داد و قال زیاد است که ناگهان آن شخص شیعی پیراهنم را گرفت و با مهربانی مرا به عقب کشاند و گفت: بیا، برادر! خودت را به زحمت نیانداز، پس از این بدون زحمت شام می خوریم، و من بسیار دنبال تو گشتم که تو را پیدا کنم. آنگاه پرسید: آیا نمازخوانده اي؟
گفتم: هنوز نخوانده ام.
گفت: پس بیا با هم نماز بخوانیم، سپس براي غذا خوردن برویم و در آن وقت حتماً ازدحام جمعیت هم تمام شده است. نظرش را پسندیدم و در جاي خلوتی رفتیم که من وضو بگیرم و او را براي نماز خواندن جلو انداختم که آزمایشش کنم، چگونه نماز می خواند، و آنگاه خودم نماز را اعاده کنم، ولی تا او بلند شد و نماز مغرب را شروع کرد و به قرائت و دعا پرداخت، نظرم تغییر کرد، تا آنجا که خیال کردم پشت سر یکی از اصحاب بزرگوار پیامبر «ص» - که بسیار درباره ورع و تقوایش سخنها شنیده ام - مشغول نماز خواندنم.
پس از تمام شدن نماز، بسیار دعا و تعقیب نمازخواند که قبل از آن چنین دعاهائی را نه در کشور خودم و نه در سایر کشورها شنیده بودم و هنگامی که بر پیامبر و آلش درود می فرستاد، احساس آرامش و اطمینان خاطر می کردم. پس از نماز آثار گریه در دیدگانش هویدا بود و او را دیدم که دست دعا بسوي خدا دراز کرده، درخواست هدایت براي من می کرد.
با هم بسوي رستوران روانه شدیم که از غذاخوران خالی شده بود و وقتی داخل رستوران شدیم، تا مرا وادار به نشستن نکرد، خود ننشست. دو بشقاب غذا برایمان آوردند که دیدم بشقاب خود را با بشقاب من عوض کرد زیرا گوشتی که در بشقاب من بود کمتر از بشقاب او بود و بسیار اصرار می ورزید که بپذیرم گویا اینکه من مهمانش هستم و با من بسیار با مهربانی و ملاطفت سخن می گفت و حتی در مورد غذاخوردن و آب نوشیدن و آداب سفره، روایتهائی بر من القا کرد که قبلا هرگز نشنیده بودم.اخلاقش مرا به شگفتی واداشته بود، نماز عشا را نیز پشت سرش به جماعت خواندم و اینقدر با دعا این نماز را طولانی کرد که مرا به گریه انداخت و از خدا خواستم نظرم را نسبت به او تغییر دهد چرا که برخی گمانها گناه است، ولی چه کسی می داند؟ و به خواب رفتم در حالیکه عراق و هزار و یک شب آن را در خواب می دیدم و با صدایش براي نماز صبح از خواب برخاستم، با هم نماز خواندیم و نشستیم و از نعمتهاي الهی بر مسلمانان سخن گفتیم.
دوباره بخواب رفتم و هنگامی که بیدار شدم او را در کنار رختخوابم دیدم که تسبیح در دست نشسته و خدا را یاد می کند، از این بابت خیلی نسبت به او مطمئن و خوش بین شدم و احساس آرامش کردم و از خدا طلب آمرزش براي خود نمودم.
هنگامی که در رستوران مشغول غذا خوردن بودیم، ناگهان بلند گو خبر نزدیک شدن به کرانه هاي لبنان را می داد و می گفت که پس از دو ساعت در بندر بیروت لنگر خواهیم انداخت. از من پرسید: آیا خوب اندیشیدي و به نتیجه اي رسیدي؟
گفتم: اگر خدا خواست و توانستیم ویزاي ورود به عراق را بدست بیاوریم، هیچ مانعی نیست و از بابت دعوتش تشکرکردم....
ادامه دارد....
💎آیه برگزیده #مصباح
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۰
إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ
اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ (بنابراين)مؤمنان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند.
#در_محضر_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عزیز_دلها، این روزها بیش از هر زمان دیگری دلتنگت هستیم...!💔😭