🌷شهید روز٫ احمد فرجی
🏪امروز ۱۳ دی ماه٫ سالروز ولادت ۳۳ نفر از شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران میباشد. در چنین روزی ۵۳ نفر به شهادت رسیدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد!🌷
🇮🇷
🌼به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 فیلم کوتاه از چیزی نمیترسیدم
🔹روایتی کوتاه از شجاعت حاج قاسم از دوران جوانی تا فرماندهی میدان نبرد
🌼به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
چگونه کاربر عادی هوشمصنوعی نباشیم
#سواد_رسانه
#هوش_مصنوعی
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
#اطلاعیه_مراسم
「بسم الله الرحمن الرحیم」
مراسم میلاد باسعادت حضرت باقرالعلوم(ع)؛ امام محمّد باقر علیهالسّلام
🎤سخنران:
خطیب حاضر در مجلس
🎙با نوای ذاکرین اهل بیت علیهمالسّلام
⏰️ زمان:
پنجشنبه ۱۳ دیماه
همزمان با نماز مغرب و عشا
📍مکان:
حسینیه حضرت ولیعصر
عج الله تعالی فرجه الشریف
#ولادت
#میلاد_نور
https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌸🌺
آیا می دونستی نباید به هیچ عنوان برنج پخته شده که در یخچال نگهداری کردید را «سرد» بخورید!
در این برنج باکتری باسیلوس رشد کرده است که درصورت گرم نکردن موجب اسهال و استفراغ در بدنهای ضعیف و آسیب میشود.
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
نه با کسی بحث کن،
نه از کسی انتقاد کن.
هرکی هرچی گفت،
بگو حق با شماست
و خودت را خلاص کن.
آدمها عقیده ات را که می پرسند،
نظرت را نمی خواهند.
می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی.
بحث کردن با آدمها، بی فایده است
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
67.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 #نماهنگ «سردارما» پیش روی مخاطبان قرار گرفت
در آستانه پنجمین سالگرد شهادت سردار دلها، مهمانید به تماشای نماهنگ «سردار ما».
«سردار ما» به کارگردانی مهدی حسینی منش و آهنگسازی امید روشن بین، با همکاری مشترک مرکز هنری رسانهای نهضت و خانه تولیدات جوان سیمرغ تولید شده است. متن این اثر توسط یک گروه شش نفره از شاعران گردآوری شده و در آن، شش گروه سرود با گویشهای مختلف به اجرای قطعاتی پرداختهاند.
تصویربرداری آن در شش شهر مختلف ایران از جمله تهران، زنجان، اهواز، خرم آباد، بابل و چابهار بوده است. همچنین، گروههای سرود هر استان با اجرای قطعاتی به گویش محلی خود، در این نماهنگ حضور دارند.
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
#اطلاعیه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم
🔸️مراسم پرفیض دعای ندبه؛
قرارِ منتظران
🎙با نوای ذاکرین اهل بیت(ع)
زمان: جمعه ۱۴ دیماه ۱۴۰۳
از ساعت ۰۶:۳۰ صبح
مکان: مسجد امام حسن مجتبی(ع)
#توسل
#توکل
#جمعهها ی_انتظار
https://eitaa.com/mesbah_family124🌸🌺🌸🌺
⚠️ در صورت پریدن غذا در گلو (زمانی که تنهاییم) چگونه خودمان را از خفگی نجات دهیم؟🤔
✍🏻 این سه روش را حتما ببینید و به یاد داشته باشید، شاید روزی جان شما را نجات دهند ☝️🏻
#پزشکی_سلامتی
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
#معرفی_کتاب
کتاب:از چیزی نمی ترسیدم
«از چیزی نمیترسیدم؛ زندگینامه خود نوشت قاسم سلیمانی ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷» نخستین اثر چاپ شده توسط انتشارات «مکتب حاج قاسم»است. این کتاب که به یادداشت مقام معظم رهبری مزین شده است، شامل دستنوشتههای شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانه مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است.
به #مصباح_خانواده_۱۲۴ بپیوندید:👇
https://eitaa.com/mesbah_family124
✨🌼
#اطلاعیه_مراسم
「بسم الله الرحمن الرحیم」
مراسم شهادت مظلومانه نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام علی نقی(هادی) علیه السلام
🎤سخنران:
خطیب حاضر در مجلس
🎙با نوای ذاکرین اهل بیت علیهمالسّلام
⏰️ زمان:
جمعه 14دیماه
همزمان با نماز مغرب و عشا
📍مکان:
مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام
#شهادت
#مراسم
https://eitaa.com/mesbah_family124🖤🖤🖤🖤
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل_ششم🎬:
جمع کاهنان در تالار بزرگی که بالای برج بابل وجود داشت، جمع بود، از همه سنی در انجا به چشم می خورد
آزر طبق اطلاعیه ای کاهنان نخبه را از سرتاسر بابل به اینجا فراخوانده بود و هیچ کس نمی دانست دلیل این جلسه که آزر تاکید کرده بود هیچ کس خبری از آن به بیرون درز نکند چه می باشد.
کاهنان دور میز بزرگ چوبی که در اطرافش تعداد زیادی صندلی با پشتی بلند قرار داشت جمع شده بودند، هر کسی روی یک صندلی نشست و همهمه ای در تالار پیچیده بود، هر کس حرفی میزد و سوالی می پرسید اما تمام سوال ها، حول همین جلسه سرّی بود و هیچ کس نمی دانست در ذهن آزر چه می گذرد.
بالاخره بعد از گذشت دقایقی آزر به آن جمع نخبگان که عموما از کاهنانی که نسبت قرابت و خویشاوندی با آزر داشتند انتخاب شده بودند، وارد شد.
با ورود آزر همه ساکت شدند، آزر بر صدر میز قرار گرفت و بی آنکه بر جای خود بنشیند، همانجا ایستاد، نگاهی از زیر چشم به جمع پیش رو انداخت و بعد از اینکه گلویی صاف کرد گفت: سپاس بر خدایگان نمرود و سپاس و ستایش به مردوک بزرگ و دیگر خدایان بابل، از اینکه دعوتم را قبول کردید و به اینجا آمدید از شما سپاسگزارم، حقیقتا موضوع مهمی رخ داده که من به کمک شما نیازمندم و روی یاری شما حساب ویژه ای باز کردم.
در این هنگام مردی میانسال از آخر میز گفت: درود بر آزر، کاهن بزرگ معبد بابل، برای ما جای بسی شگفتی ست که این کاهن بزرگ و این منجم حاذق در کاری دربماند و از ما کمک بخواهد، بفرمایید این امر که احتمالا امری مهم است چیست و ما چه کمکی می توانیم بکنیم؟!
آزر سری تکان داد وگفت: من با یکی از پسرانم در مورد اعتقاد به مردوک بزرگ و دیگر خدایان به مشکل برخورده ام، او سخنان کفر آمیزی میزند و من می خواهم در یک جلسه که شما نخبگان حضور دارید، هر کدام با روش خودتان با او سخن گویید و دلایل خودتان را مبنی بر خدایی خدایان بابل برای او بر شمارید تا او از ابهام و انحراف خارج شود و دوباره به آغوش معبد بازگردد، آخر در وجود او چیزیست که در دیگر فرزندانم نیست و من نمی خواهم این فرزند باهوش و با استعداد را از دست دهم و در پی اش اعتقادات او باعث انحراف مردم بابل شود، البته باید به این امر واقف باشید که او بسیار زیرک است و انگار در عرصهٔ گفتگو و سخن، او خداوندگار سخن وران است و مغلوب کردن او کاری بس سخت است.
آزر که این سخنان راگفت، یکی دیگر از کاهنان که به نظر می رسید پیرتر از آزر باشد گفت: آیا آن فرزند، همان جوان خوش سیمایی نیست که چند سالی ست همراه خود به معبد می آوردی و حکم دست راست تو را داشت؟ همانکه گفتی در علم نجوم که سرامد علوم در بابل است، مهارت دارد و استادی چیره دست در کارگاه بت سازیست؟!
آزر سری تکان داد وگفت: آری! او همان ابراهیم است، انگار که تنها برای من جذاب نبوده و جذابیتش شما را هم گرفته، پسری جوان که اعتقادات مرا به سخره گرفت و من نتوانستم جواب او را دهم.
همه جمع با گفتن آری آری جواب او را دادند چون همه ازهوش و محبوبیت ابراهیم داستان ها شنیده بودند و بزرگواری و استعداد او را با چشم خویش دیده بودند.
آزر نفسش را محکم بیرون داد و گفت: امروز نهار میهمان معبد هستید و بعد از ظهر، همگی به خانه من بیایید، می خواهم این جلسه پرسش و پاسخ در خانه خودم برگزار شود و از الان تا بعد از ظهر که به مصاف ابراهیم میرویم، با یکدیگر به شور و مشورت بنشینید تا در مجموع سوالاتی از ابراهیم بپرسید که او در همان اول راه از جواب دادن عاجز شود و چنان از مردوک و دیگر خدایان دفاع کنید که حقانیت خدایان در ذهن ابراهیم حک شود تا دیگر به خود اجازه ندهد که درباره خدایان سوالی بپرسد و یا احیانا برای آنها شریک قائل شود.
جمع پیش رو همزمان با هم چشمی گفتند و از همان لحظه بحثی بزرگ در گرفت و هر کس نظریه ای میداد.
ابراهیم طبق حکم پدربزرگش آزر از فروش بت در بازار منع شده بود و می بایست در خانه بماند تا نظر آزر تغییر کند و او را به کاری بگمارد.
دم دمهای ظهر بود که آزر با حالتی مشکوک به خانه آمد و از حضور ابراهیم در خانه مطمئن شد و ساعتی بعد، کاهنانی که عموما از اقوام آزر بودند، دسته دسته درب خانه را می زدند و توسط غلامان خانه به تالار بزرگ پذیرایی خانه آزر راهنمایی می شدند
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨