🎀🍃
🍃
#عشقینه
#او_را♥️
#قسمت_چهل_وهفتم
♡﷽♡
گوشی از دستم افتاد...
احساس میکردم بدبخت تر از من اصلا وجود نداره...
تا چنددقیقه ماتم برده بود...
بلند شدم و رفتم سمت تراس
گند بزنه به این زندگی...
آسمونو نگاه کردم...
من اینجا خدایی نمیبینم!!
اگر هم هست،هممونو گذاشته سرکار...
زمینو نگاه کردم...
چرا اینقدر با من لجی
میخوای دقم بدی؟؟
بسه دیگه
اینهمه بدبختی دارم...
این چی بود این وسط اخه
حتی اگر بمیرم
نمیذارم یه بی شرف دستش به بدنم برسه....
دستمو از دیوار گرفتم و رفتم بالای نرده ها.....
چشمامو بستم
بسه دیگه...
این زندگی لجن باید تموم شه...
تو دلم از مامان و بابا و مرجان معذرت خواهی میکردم....
دیگه وقت خلاص شدنه....
دیگه تحمل بدبختیا رو ندارم...
چشمامو باز کردم
و پایینو نگاه کردم....
همیشه از ارتفاع میترسیدم
سرم داشت گیج میرفت
قلبم تند تند میزد
کافی بود دستمو از دیوار بردارم تا همه چی تموم شه...
اما هرکاری میکردم
دستم کنده نمیشد
کم کم داشتم میترسیدم...
من جرات این کارو نداشتم
تو دلم به خودم فحش دادم و اومدم پایین...
دلم میخواست خودمو خفه کنم...
-اخه تو که عرضشو نداری غلط میکنی میری سمتش
به جهنم...
زنده بمون و بازم عذاب بکش...
اصلا تو باید زجرکش بشی...
حقته هر بلایی سرت بیاد
دیوونه شده بودم
داد میزدم
گریه میکردم
خودمو میزدم
چرا این زندگی تموم نمیشه....
بہ قلم🖊
" #محدثہ_افشارے"✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد🤓
هرروز از ڪانال😌👇
@mesbahehedayat