eitaa logo
♥مشکات♥
178 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
147 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 🚨پاسخ معلم به سه سوال دانش آموز با یک ..☺️☺️ 1⃣ سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟ 2⃣ سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟ 3⃣ سؤال سوم: اگر از خلقت شده است، پس چرا در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت! 🔹معلم پس از شنیدن سوالانت بلافاصله کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد😳 🔹پسربچه گفت: برای چه زدید؟ چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوید؟ 🔹معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم هر سه سوال شماست. 🔹پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم. ➕معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟ ➖پسربچه: حس بر صورتم دارم. ➕معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟ ➖ پسربچه: بله. ➕معلم: پس آن را به من نشان بده. ➖پسربچه: نمیتوانم. ✅ معلم: این جواب اول من بود. همگی به وجود اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم(با چشم مادی) او را ببینیم. ➕سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟ ➖پسربچه: نه! ➕معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟ ➖پسربچه: نه! ✅ معلم: این بود. ➕ باز اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟ ➖پسربچه: از گِل. ➕معلم: و صورت تو از چی؟ ➖پسربچه: آن هم از گل ➕معلم: چه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟ ➖پسربچه: حس درد داشتم ✅ معلم: آفرین، پس دیدی چطور گِل بر گِل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود، پس با اینکه از خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود. 🍓🍃| @adrenaline110
هدایت شده از 🕋 کشکول معنوی 🕋
⭕️حل يك معادله ریاضی توسط امیر المومنین علی(ع) 👈گویند شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد: 🔻من 17 شتر و 3 فرزند دارم شتران مرا طوری تقسیم کنید که بزرگترین فرزندم نصف آنها را و فرزند دومم یک سوم آنها را و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند. 🔻وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟ 🔻و بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک مرد در جزیرة العرب می تواند به آنها کمک کند؛ بنابراین آنها به نزد امام علی رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند حضرت علی ((ع))فرمود: رضایت می دهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم. 🔻گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد، به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود شش شتر داد و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود دو شتر داد و در آخر یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود. 👈یعنی چی شد؟هر کس به سهم خودش رسید و شتر حضرت دوباره به خودش،جل الخالق😳😳😳 ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
شڪـم پرسـتے ممـنوع ✘✘ باز هم قرمـه سبزی؟ دیروز سحــر قرمه سـبزی خوردیم.. ✘ چقدر از ایـن یڪـ نوع غــذا بخوریم؟ ------------------------------ و چنین آمده است که وقتی قوم بنی اسرائیل در طول مسیر به سوی سرزمین وعده داده شده احساس گرسنگی کردند، نزد موسی(ع) آمدند و طلب غذا کردند. موسی(ع) دعایی کرد و از آن پس در هنگام گرسنگی، به اذن خدا از آسمان بلدرچین بریان برایشان فرود می آمد و از زیر بوته ها شیره ی عسل جاری گردید. وقتی تشنه شدند عصای موسی(ع) سنگی را نشانه رفت و از زیر آن دوازده چشمه جوشیدن گرفت تا همه اسباط از آن بنوشند. این سنگ را با خود حمل می کردند و هر زمان نیاز بود به همین روش از آن سیراب می شدند. برای در امان ماندن از گرمای روز بالای سر ایشان ابری ظاهر گردید و نسیم خنکی در مسیر به سویشان می وزید. همین ابر شب ها پایین می آمد و نقش پتو را برایشان ایفا می کرد. ولی مدتی نگذشته بود که بزرگی از بنی اسرائیل به نمایندگی از ایشان نزد پیامبر آمد و گلایه کرد که ای موسی(ع)، تا به کی فقط این غذای تکراری را بخوریم. تحمل ما تمام شده است. ما سبزی و عدس و خیار و هویچ و چغندر و... می خواهیم! و اگر این ها را به ما ندهی از همین راهی که آمده ایم بر می گردیم. موسی(ع) حیرت زده به ایشان گفت که ما به سرزمین موعود می رویم، این مدت را تحمل کنید تا در آن جا از نعمات گوناگون بهره ببرید. (ولی مرغ ایشان یک پا بیشتر نداشت.) موسی(ع) به آن ها خطاب کرد: «اهبطوا مصرا» (برگردید مصر!). بنی اسرائیل هم مغرور و حق به جانب بار و بندیل جمع کردند و راه مصر در پیش گرفتند. چند قدمی نرفته بودند که ابر بالای سرشان محو شد. گفتند عیبی ندارد کمی تحمل می کنیم تا به مصر برسیم. مدتی بعد گرسنه شدند ولی هر چه منتظر ماندند از غذای آسمانی خبری نبود. تشنه که شدند سنگ کلمن را زمین گذاشتند و منتظر جاری شدن آب بودند ولی آن سنگ دیگر فقط سنگ بود. ناچار با حال نزار و پریشان نزد موسی(ع) بازگشتند که ما اشتباه کردیم. موسی(ع) به ایشان فرمود که خدا توبه شما را می پذیرد ولی به خاطر این نافرمانی، باقی مسیر تا سرزمین موعود را بدون نعمات قبلی باید طی کنید. این شد که بنی اسرائیل دوباره به راه افتادند و این بار با فلاکت و سختی روزها را شب می کردند. شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند ___ بااستناد به(سوره بقره / 61) 🍃 🌺🍃 @takgda
اللّه فاطمی نیا (ره) 🔹وقتی دعا می کنیم گاهی به دامان‌مان ریخته‌ می‌شود گاهی به حسابمان؛ خیلی از بلاهایی که دفع می‌شوند به خاطر دعاهایی ست که شما فکر می کنید مستجاب نشده. ✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤 💎 زنی زیبا که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش می بیند. با تعجب از خدا می پرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد او که بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... اين نوشته رو خيلی دوست دارم ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد. ايکاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا... رحمت خدا ممکن است کمی تاخیر داشته باشد اما حتمی است. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت