💌 #یه_داستان_قشنگ
علی بن عبدلله هاشمی میگفت:
به همراه شصت نفر از
دوستان و شیعیان
در کنار حرمِ
رسول خدا(ص) ایستاده بودیم
🔆 امام کاظم(ع)
کنارمان آمدند درحالیکه
دست فرزندشان در
دستشان بود و
💚 فرمودند: میدانید من کیستم؟
💜 گفتیم: شما امام هفتم ما هستید
💚 فرمودند: این کودک که با من است کیست؟
💜 گفتیم: ایشان #علی پسر شماست
💚 فرمودند:
گواهی بدهید که
این فرزند من، تا زندهام،
وکیل من، و
وقتی از دنیا رفتم
جانشین من خواهد بود
. . . هشتمین امام، هشتمین نور . . . 💛💚
📷 سعیده عرب باصری
📗 عیون اخبار الرضا(ع). ج ۱. ص ۵۰
واحد بسیج دبیرستان دوره دوم مشکوه 🇮🇷
💌 #یه_داستان_قشنگ #حتما_بخونین
دیگر تحمل حرفهای همسرش را نداشت؛
رنگ و روی بچهها
داشت زرد میشد و
🍃 غذای کافی در خانه نبود؛
درآمدش، کفاف زندگی را نمیداد...
بلند شد از خانه بیرون آمد
نمیدانست کجا برود؟ از چه کسی
🍁 پولی قرض بگیرد؟
توی شهر، مردد راه میرفت که
به خانهی امام هادی(ع) رسید؛
با خودش گفت
حالا میروم از همهچیز
به امام(ع) شکایت میکنم!
⛅ آخر، این هم شد زندگی...؟!
چرا خدا درِ نعمتش را به رویم بسته؟!!
🔆 آرام در زد و وارد خانه شد،
اما خجالت کشید از اینکه
حرفی بگوید؛
امام هادی(ع)
که از حال و هوای مرد،
خبر داشتند با مهربانی فرمودند:
💚 + ای اباهاشم، چه میخواستی بگویی...؟
🌿 _ مولای من، راستش... [سکوت کرد]
💚 + اباهاشم،
خدا کدام نعمت را از تو دریغ کرده...؟
به تو #سلامتی داده تا عبادتش کنی
#قناعت داده تا آبرویت حفظ شود
نعمت #ولایت داده تا اهل بهشت باشی
💕 دیدم، قصد شکایت داری،
خواستم نعمتهایت را
به تو یاداوری کنم...
حالا
این صد دینار بگیر و
اهل خانهات را با آن سیر کن . . . 💚💜
📗 امالی الصدوق. ص ۴۱۲
واحد بسیج دبیرستان دوره دوم مشکوه
💌 #یه_داستان_قشنگ
در میان عربها رسم بود
که برای احترام،
یکدیگر را
با #کنیه صدا کنند
مثلا ابو علی، اُم زهرا و...🌱
🔆 امام رضا(ع)
هیچگاه، فرزند خود را
به اسم صدا نمیزدند و همیشه
ایشان خود را
که هنوز کودک بودند
«ابوجعفر» صدا میکردند
امام(ع)
حتی با غلامان هم
همینگونه سخن میگفتند
و آنها را با احترام صدا میکردند . . . 💚💜
🌸 کنیه، نامیست که با أب، یا ام شروع شود
واحد بسیج دبیرستان دوره دوم مشکوه