#دلنوشته_های_این_کمترین #علف_های_هرز_هسته_دلم به نام خدای هستی بخش! کاش من هم می توانستم علف های هرز سرزمین دلم را بگیرم... سرزمینی که روزگاری گل های رنگارنگ در آن رشد یافته بود و هر دم نوید پاکی و صفا می داد، اما کنون بایر گشته و بوی تعفن گناه و هوای نفس، گویا چونان بیابان کثیفش ساخته است...! کاش می توانستم "علف های هرز هسته دلم" را بچینم و بوی گندش را بزدایم و دلم را، این سرزمین آلوده را بازیافت کنم... و برای کاشت ایمان و عمل صالح، برای داشت محبت و عشق، برای برداشت رحمت و مغفرت خداوندی آماده سازم.. کاش هم چون شهید هسته ای عزیز که امروز، زیر تابوتش را در حرم پاک فاطمی، گرفتم...، می توانستم با شیطان و نفس سرکش لانه کرده در وجودم، مبارزه کنم و به زیر آورم اش. کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد کاش وسوسه افسونگران، اینقدر گران گران، قدرم را نمی کاست... کاش در جبهه جهاد اکبر، "یازهرا" سلام الله علیها مرا بر باد می داد... کاش هماره دست چینش علف های هرز دلم را از آستین همتم، بیرون می آوردم و سرزمین دلم را برای "ابدیت" پاکسازی می کردم... پاکسازی برای رویش، رویش انسانیت رویش گلهای محمدی برای رویش عشق برای شهادت برای قرب الهی خدایا! مرا در هرزچینی این دل وامانده، درمانده نکن و تنها وامگذار. خدایا! ای خدای "گل های محمدی" هنوز، امیدم به باران رحمت توست که به جای علف های هرزه سرزمین دلم، گل های محبت خودت را برویانی...و مرا باغبان قبلم کنی که قبلم برای توست... خدایا! به شهید هسته ای ات قسمت می دهم، کمکم کن هسته هسته های وجودم را تقدیم خودت کنم.... آمین یارب الشهدای و الصدیقین. ۹۹/۹/۹ پس از نماز مغرب. حرم مطهر فاطمی. در حال و هوای دانشمند شهید فخری زاده.. کمترین خادم بانوی کرامت @chelcheragh