دو شب پیش با یکی از دوستان رفتیم پارک شهدای گمنام یا پیامبر اعظم کهنز
بعد از زیارت شهدای گمنام رفتم که کانکس و سوله ای که آقا مصطفی درست کرده بود رو نشون دوستم بدم
دیدم هیچ آثاری از آن کانکس و سوله نیست.خیلی حالم بد شده بود.
شب که برگشتم کلی به آقا مصطفی گله کردم
همین طور گریه میکردم که این همه تلاش کردی این همه خون دل خوردی
الان مردم میخوان بیان ببینن شما چطور با دست خالی تمام سرمایه زندگیت گذاشتی بیان ازتلاش تو الهام بگیرن که اونجا با خاک یکسان بشه ...؟
میگفتم و گریه میکردم.
گفتم:میدونم الان اینجایی میخوای اشک منو پاک کنی ولی نمیخوام
تو باید جلوی اونهایی که این کار رو کردن میگرفتی
نمیخوام اشکمو پاک کنی
همینطوری میگفتم دیدم فاطمه اومد داخل اتاق نشست اشکم پاک کرد
گفتم:به خودش گفتم نیاد تو رو فرستاده اشکم پاک کنی ؟
فاطمه با تعجب منو نگاه میکرد
چی میگین مامان...؟
گفتم:به بابات گفتم نمیخوام اشکمو پاک کنی هنوز حرفم تموم نشده بود تو اومدی نشستی اشکم پاک کردی
بابات تو رو فرستاد.....
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
35.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« زندگی ما باید شهیدانه باشه.... »
با مدّاحی: حاج مهدی رسولی
🗓 پنجشنبه ۱۱ آبانماه ۱۴۰۲
مراسم یادبود #شهید_مصطفی_صدرزاده
📍هیئت ثارالله زنجان
@mesle_mostafa
💐خادم الشهدا
🔻یکی از کارهایش این بود که میگفت بهعنوان خادمالشهید به خدمت خانوادۀ شهدا برویم و اگر نیازی داشتند یا وسیلهای میخواستند، برای آنها تهیه کنیم.
🟢 اسامی شهدای شهرک پاسداران و کُهنز را جمعآوری کرده بود. وقتی به خانوادههایشان سر میزد، داستان شهید را از زبان آنها ضبط میکرد و مینوشت.
🔵 آن موقع مصطفی پایگاه نوجوانان را تازه راه انداخته بود. با نیروهایش این کار را انجام میداد. در مناسبتهایی مثل روز جانباز، به خانۀ جانبازان میرفت. روز پاسدار هم بچهها را جمع میکرد و با گل و شیرینی به خانۀ شهدا و پاسداران میرفت.
🔺️این در حالی بود که در مساجدی که ما سراغ داشتیم، هیچکس اجازۀ فعالیت به بچهها نمیداد. در مسجد کهنز هم موقع حضور بچهها داد همه درمیآمد، اما مصطفی بچهها را به مسجد میبرد.
🖋خاطره از سجاد ابراهیمپور
📘کتاب #سرباز_روز_نهم ؛ روایت زندگی و زمانه #شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #رهبر_معظم_انقلاب : گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفیٰ صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیٰهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است. ۱۴۰۲/۰۳/۱۴
🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارادت آقا مصطفی به اهل بیت علیهم السلام و حضرت زینب سلام الله علیها وصف ناپذیره
احترام نظامی شهید مصطفی صدرزاده به عمه ی سادات سلام الله علیها...
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
💐بهخاطر حضرت زینب سلام الله علیها
🔹به ظاهر آقامصطفی خیلی حساس بودم و برایم مهم بود محاسن داشته باشد. حتی برای عروسیمان هم که میگفتند محاسنش را کوتاه کند. گفتم: «نه من دوست ندارم؛ من از محاسن خوشم میاد. مرد باید محاسنش بلند باشه.» برای هرچیزی حدیث و روایت هم به مصطفی میگفتم.
🔸مشهد که بودیم، صبح بلند شد رفت بیرون. ظهر برگشت، دیدم ریشش را زده و عکس قیافۀ جدیدش را هم آورده است. گفتم: «این چه وضعیه؟» گفت: «قشنگه؟» گفتم: «اصلاً! چرا اینجوری کردی مصطفی؟» گفت: «حالا بعداً متوجه میشی.» گفتم: «خب برو سبیلهات رو هم بزن. اینجوری بهتره.» عکس را داد دستم و گفت: «اینو میخوام برای اینکه شناسایی نشم.» گفتم: «مثلاً اینطوری کنی شناسایی نمیشی؟» همان جا هم برای اینکه شناسایی نشود، خودش را به فاطمیون با نام احمدی معرفی کرده بود. دوباره رفت بیرون، آمد دیدم رفته آرایشگاه سبیلش را زده و موهایش را هم کوتاه کرده است.
🔹در آن سفرِ مشهد، کارهای پاسپورت را آماده میکردند. گفت بیا میخواهم با چندتا از دوستانم آشنا شوی. از بچههای افغانستان و جزء فاطمیون هستند. رفتیم دیدیم یکیشان با خانمش توی رواق امام نشسته است. من پیش خانمشان نشستم، خودش هم پیش آن آقا نشست و شروع کرد به صبحت. خانمش گفت همسرش هم به سوریه رفتوآمد میکند. گفتم: «اذیت نمیشی؟» گفت: «نه، بهخاطر حضرت زینبه.»
🔸من حالا هی داشتم خودم را میخوردم. گفتم: «خب درسته بهخاطر حضرت زینبه، ولی اگر اتفاقی براشون بیفته چی؟» گفت: «دیگه خدا خواسته.» وقتیکه آمدم خانه، به خودم نهیب میزدم میگفتم آنها اعتقاداتشان از تو بیشتر است. یعنی بهخاطر حضرت زینب سلام الله علیها حاضر است همۀ هستیاش نابود شود.
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
واقعا این خدای مهربان سرپرست فرزندان شهدا چقدر توان و صبر به این بچه ها میده؟؟؟یه بچه ی ۱۳ ساله مگه چقدر توان داره ؟استخوان های پدر رو به سر و صورت بکشه 😭😭😭
خدایا
این بچه ها به همین استخوان ها هم راضی اند 😭😭😭😭
بابا باشه حتی فقط استخوان باشه😭😭😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده :
⚠️ امتحان خدا جلو رومونه
⬅️ اونی بعدا سرش بالاست و سینه ش جلو، که اینجا نمره منفی نگیره.
▫️حواسمون باشه؛شرمنده آقا نشیم...
@mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
اولین ایام فاطمیه بعد از ازدواج مان روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دیدم آقا مصطفی مشغول تمرین مداحی برای دسته عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها هستند با تعجب گفتم مگه شما مداح هم هستید؟
گفت:تا امسال که مجرد بودم برای روضه ها گریه میکردم و برای زخم ها و دردهای مادر گریه میکردم اما امسال جور دیگه ای این روضه ها رو میفهمم.
امسال بیشتر میسوزم
حتی نمیتونم تصور کنم زنی رو جلوی شوهرش بزنند و مرد فقط بخاطر خدا سکوت کنه و کاری نکنه😭😭😭😭بخاطر همین احساس میکنم باید هر کاری که میتونم انجام بدم برای غربت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام و مادر سادات
باید از جان و مال برای اهل بیت علیهم السلام کار کنیم .
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
سردار معینی ( فرمانده آقا مصطفی) تعریف می کردند:
سید ابراهیم میگفت:
بعد از شهادت از خدا میخوام که اول برم جهنم با قاتلین حضرت زهرا {سلام الله علیها} رو برو بشم
انتقام اون سیلی و لگد و تازیانه ها رو بگیرم
بعد وارد بهشت بشم...
سردار معینی بعد از سالها مجاهدت در جنگ تحمیلی
و دفاع از حریم حرم ال الله
چند ماه پیش به دوستان شهیدش پیوست
برای شادی روح شان صلواتی هدیه کنیم
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
شبی که خبر شهادت رو میخواستم به فاطمه خانم بگم
خداوند کمک کرد وبه زبانم جاری کرد
که مامان میخوام خبر خوب بهت بگم
دیگه نیاز نیست خبرها و اتفاقات روبه بابا بگی ،یا تلفنی یا وقتی که اومد.از الان هر اتفاقی که برای شما پیش بیاد بابا میدونه ،
این بچه ۶ ساله یه لبخند تلخی روی لبش نشست و گفت بابا شهید شده؟😭 گفتم بله
و جالب اینجاست که براش ملکه شده بود که بابا از همه اتفاقات خبر داره .گاهی تلنگری برای من بزرگتر هم لازمه ،من واقعا فکر میکردم اتفاقاتی که می افته آقا مصطفی مطلع میشه
ولی چند روز پیش به این رسیدم حتی از آینده و ناراحتی آینده ما هم مطلع که هست هیچ یه کاری میکنه ما ناراحت نشیم 😭
حدودا ۴ یا ۵ ماه پیش یکی از دوستان آمدن منزل ما و گفتند نمیدونم چرا آقا مصطفی رفته به خواب خواهرم و گفته که از من ناراحته؟به خنده هم گفتن که اگر از من ناراحت بیاد تو خواب خودم
تا اینکه ما بعد از ۴ ماه از ماجرایی با خبر شدیم که فاطمه خانم چند روز بخاطرش گریه کرد و شب با گریه میخوابید
وقتی فکر میکردم دیدم آقا مصطفی اشک ها و ناراحتی فاطمه ش رو میدیده و وقتی رفته و ابراز ناراحتی کرده که جلوی این اشکها رو بگیره 😭
یعنی پدری انقدر مراقب بچه هاشه؟😭انقدر نگرانه؟😭
فاطمه جان دخترم
من حرفی که شب عاشورا به شما گفتم حرف من نبود آیه قرآن بود که بابات همیشه زنده ست ....
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa