eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
825 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
34 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ... سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می‌تراود... سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می‌شوی! 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحب‌الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰. @meslemostafaa
Page250.mp3
945.3K
[تلاوت ترتیل قرآن کریم به همراه ترجمه صفحه : ۲۵۰ @rafiq_shahidam96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح‌بخیراےنفست،شرح‌پریشانےمن مـ🌙ـاه‌پیشانےمن،رفیق‌بــ🌧ـارانےمن..♡(: @meslemostafaa
خاطـــره📚 آقا وقتی به خواستگاری رفت و در توافقات اولیه که صحبت می کردند گفت که به جز همسر یک همسنگر می خواهد..🙂💍 پس از خطبه همسرش پرسید که مگر جنگ است که همسنگر خواستی! مصطفی گفت که بله جنگ است، جنگ است و دشمن دنبال نفوذ و تغییر فرهنگ است..✋🏻 @meslemostafaa
19.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ | به سمت دریا تو میکشونی... 🔸در سکوت نیزارها، هنوز زمزمه‌های ایثارشان شنیده می‌شود. 🔻 گلزاری به وسعت اروند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @meslemostafaa
🔴قسمت ششم پیش از این بخش اول گفت‌وگو درباره زندگی و سلوک رفتاری شهید صدرزاده با خانواده‌اش منتشر شده بود و حالا بخش دوم این گفت‌وگو منتشر می‌شود. این گفت‌وگو درباره اعزام شهید صدرزاده به سوریه و مبارزه با جریان تکفیری است. تسنیم: چندین دهه قبل پدران ما و جوان‌های آن‌زمان به جنگ رفتند و عده‌ای از آنها هم از این معرکه برنگشتند. بعد از آن فقط حسرت سال‌های دهه 60 برای نسل ما ماند. هرجا می‌رفتیم از همت و باکری و همرزمانش می‌گفتیم و اینکه ایکاش ماهم آنموقع را درک می‌‎کردیم. امروز دوباره ماجرا عوض شده است. دوباره معراج الشهدای تهران پر شده از شهدای جبهه حق. انگار که در سال‌های دهه 60 هستیم که کرور کرور شهید به معراج شهدای تهران می آوردند. حالا دوباره این مسیر هموار شده است، ولی برای همه نیست. مصطفی باب شهادت را برای خودش باز دید و نمی‌خواست که فقط حسرت سال‌های دهه 60 را بخورد. چه شد که او وارد فضای مدافعان حرم شد؟ از چه زمانی بحث رفتن به سوریه را در خانه مطرح کرد؟ دهم رمضان سال 92 حرفهایش برای رفتن به سوریه شروع شد و دیگر تا 15 رمضان به اوج رسید. حتی یکبار تا فرودگاه رفت و برگشت. گذرنامه‌اش مشکل داشت و نتوانست به سوریه برود. تسنیم: این مسئله را چطور با شما مطرح کرد؟ گفت که می‌خواهد برود در آشپزخانه کار کند و هیچ خطری نیست. گفت فقط در حد پخت و پز برای رزمنده‌ها است و خطری نیست. تا همین حد را رضایت دادم. تا فرودگاه رفت و همانطور که گفتم نتوانست برود و برگشت. خودمان به دنبالش رفتیم و مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه می‌کرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت می‌خواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش می‌رفت و لفظش در مقابل دوستانش «فدات شم» بود. تعجب کردم. مصطفی ای که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود می‌خواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش می‌آیم، طبق روال همیشه زندگی. «اگر کار اعزامم را جور نکنید به همه می‌گویم که "عند ربهم یرزقون" بودنتان دروغ است» آن زمان ماشین نداشتیم. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز 3 اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله می‌خورد و آن بالا 5 شهید گمنام دفن بودند. من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید. هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید». دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه می‌کردم.گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا می‌کرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد. تسنیم: به آشپزخانه رفت؟ بله. فقط یک بار به آشپزخانه رفت و همان اولین ماموریتش 45 روز طول کشید. تسنیم: بعد چه شد؟ آشپزخانه دیگر نتوانست خواسته‌های مصطفی را برآورده کند. مصطفی اصلا برای آشپزخانه نبود. بدون اینکه کسی خبر داشته باشد از آشپزخانه رفت. غذا پختن کار مصطفی نبود. او اصلا آشپزی بلد نبود. ممکن است اگر آقایان در خانه تنها باشند برای خودشان یک نیمرو درست کنند، مصطفی حتی نیمرو هم درست نمی‌کرد. آشپزخانه بهانه‌ای برای رسیدن به چیز دیگری بود. همه افرادی که برای ماموریت آشپزخانه رفته بودند 20 یا 25 روزه برگشتند. از آنها پیگیر بودم که مصطفی کی بر می‌گردد؟ آنها به من نمی‌گفتند که هیچ خبری از مصطفی ندارند اما می‌گفتند که رفته و با کاروان بعد می‌آید. او با رزمندگان عراقی آشنا شده و همراه آنها شده بود. مصطفی بالاخره بعد از 45 روز برگشت. تسنیم: چطور از مصطفی خبر نداشتید؟ به شما هم چیزی نگفته بود؟ نه. چیزی به من نگفته بود. بعد از 45 روز که آمد برایم تعریف کرد از آشپزخانه رفته و ده روزی را با رزمندگان عراقی بوده است. تسنیم: یعنی با رزمندگان عراقی به عملیات رفته بود؟ بله. ... 👇 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
🔴قسمت هفتم تسنیم: یعنی با رزمندگان عراقی به عملیات رفته بود؟ بله. تسنیم: شما که راضی نبودید. خواست خودش بود. برخی از ماجراهایی که در این 8 سال زندگی مشترکمان رخ داد، باب میلم نبود ولی آدم اگر کسی را دوست داشته باشد به خاطر او همه کاری می‌کند. اوایل درباره خطرهایی که داشت به من چیزی نمی‌گفت. حدود سه ماه کنارمان بود و بعد به عراق رفت تا سری دوم با رزمندگان عراقی اعزام شود. رزمندگان عراقی 24ساعت عملیات می‌کردند و بعد بر میگشتند و 48 ساعت استراحت می‌کردند. مصطفی می‌گفت در این 48 ساعتی که عقب از میدان جنگ هست اذیت می‌شود. می‌گفت که چرا باید 48 ساعت بیکار باشد؟ بار دومی هم که با عراقی‌ها رفت بخاطر آن 48 ساعتی که استراحت داشتند از آنها جدا می‌شود و در حرم حضرت زینب (س) با رزمندگان فاطمیون آشنا می‌شود. دومین ماموریتش 75روز طول کشید. تسنیم: خب اینجا یک چیزی ناقص می ماند؛ اینکه این وابستگی شدید شما به مصطفی قطعا دوطرفه بوده است. نه.مصطفی به هیچ چیزی در دنیا وابسته نبود؛ بهمینخاطر خیلی راحت توانست برود. پای فیلم‌های دفاع مقدس ضجه میزد تسنیم: چرا به مصطفی نگفتید که نرود؟ مصطفی اصلا برای ماندن نبود. نمی توانست بماند. آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود. گمشده خودش را پیدا کرده بود. وقتی فیلم‌های دفاع مقدس را می‌دید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم. کنترل تلویزیون کلا دست او بود. از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس می‌گشت. از دیدن فیلم‌های دوران دفاع مقدس لذت می‌برد. هفته بسیج هم همینطور بود. اگر فیلمی پخش نمیشد شروع می‌کرد به اعتراض و گفتن این حرف‌ها که: «الان وقت نمایش این چیزهاست. بچه‌ها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است». تسنیم: ماموریت‌های مصطفی معمولا چند روزه بود؟ ندیدن‌های ما از 45 روز شروع میشد، 75 روز هم داشتیم. این سری آخر قرار بود خیلی طولانی شود که دیگر سر 73 روز به شهادت رسید. تسنیم: مصطفی برای سومین اعزام می‌خواست همراه فاطمیون باشد. گفته ‌می‌شود که او به مشهد رفته و خودش را افغانستانی معرفی کرده است، درست است؟ پای مصطفی که به سوریه باز شده بود دیگر چه; نیازی به این کار بود؟ بله منم همراه او به مشهد رفتم. فاطمیون رزمنده ایرانی راه نمی‌دادند. مصطفی برای همراهی با فاطمیون لهجه افغانستانی را بسرعت یاد گرفت. ... ﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
اهـل‌دنیــارا خیــالِ‌مــرگ‌خواهــدکشت... عاشقــان‌بــامــرگ‌ امــا‌زنــده‌تـــرخــواهنـدشــد..❤️‍🩹🌿 @meslemostafaa