eitaa logo
پایگاهِ مسجد جامع سیدالشهداء
358 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
40 فایل
⚘﷽⚘ 🔶کانال اطلاع‌رسانی پایگاه مقاومت بسیج مسجد جامع حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام🕌 #حوزه_173_امام‌خامنه‌ای #ناحیه_حضرت_امیرالمومنین_علیه‌السلام 🌷 @mesleshohadaa 🌷 جهت ارتباط انتقادات و پیشنهادات: ✍ @nojavoon110 .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شالله این هفته سعی کنیم اینطوری باشیم #مثل_شهدا ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💠استاد پناهیان: 🌷زِندگیاتونو وقفِ (عج) کنین ، وقفِ ، وقفِ ... وقتی زندگیاتون این شِکلی بشه ،مجبور میشین نکنین! وَ وقتی که کمُ کمتر شد؛ دریچه ای از به روتون باز میشه...! اونوقته که میشین شبیهِ ... 🌷اول شبیه بشین بعد بشین.. @mesleshohadaaa ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄‌
هدایت شده از کانال
🕊 آنان را که از مرگ می ترسند؛ از کربلا می رانند .       👤آقا مرتضی آوینی {مترسانیدمان از مرگ ما پیغمبر مرگیم؛ خدا با ما که دلتنگیم؛ سرسنگین نخواهد شد...!} 🍂
هدایت شده از | مَـہْـدَوٖیَّت |
#امام_خامنه_ای [❤️] ▫️سلامتی و تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
شهدا دلتنگ داتنگ دلتنگم ..............   ای شهید بزرگوار اهل قلم ،سید مرتضی آوینی ! می دانم قلمم شکسته است وبا ناپختگی ونقصان قلم می زنم ، به بزرگواریت بپذیر وبرایمان دعا کن . اول بانیت آغاز می کنم قدم های ناپاک وگنه کارم را به سوی آب روانه می کنم ، طهارت می گیرم چرا که بدون طهارت جایز نیست دست به قلم شوم و در مورد مردان خدایی بنگارم .نمی دانم چرا چند وقتی بود دلم حال وهوای کربلای ایران را کرده بود با خود کلنجار می رفتم که چه گونه یکسال صبر کنم تا فصل کاروان راهیان نور به جنوب اعزام شود مگر به من صبر ایوب عطا شده یا عمر نوح . نمی دانم نسیم وصالت یاران ندای دل بیتابم را چگونه به شهدای غرب رساندن وآن بزرگواران من رو سیه را پذیرفتن. من لایق وصلشان نبود م ولی لطفشان برایم معجزه آسابود که با دلتنگی ام دعوت شدم .با خود نجوا می کردم که بر سر مزار شهدای گمنام بروم شاید آتش فواره کش درونم کمی آرام گیرد ،رفتم ودیدم آتش زبانه کش درونم شعله ور تر ومن ............چه بگویم ؟ راهی دیار غرب شدیم .راه پر پیچ وخم کردستان وتپه ها وکوه های بلند وسخت نماد خود شهدایی است که با هزاران سختی ومشقت نگذاردن ذره ای از غبار خاک میهنشان به دست دشمن اسیر شود. وقتی به تپه های الله اکبر نظاره می کردم یاد پیروزی کربلا ،یادپیروزشدن سر بالای نیزه برایم تداعی می شد . وقتی به ارتفاعات دالانی ودیزلی رسیدیم ،به وضوح نشانگر آن بود که کربلا آنها را به سوی خود فراخوانده ،وارواح مشتاق شهدا بی تابانه ،همچون کبوتران حرم ،به سوی کربلات بال گشاده اند.آری آنها بار دیگر صدای ((هل من ناصر ))امام عشقشان که دوباره در دل تاریخ بلند شده بود لبیک گفتند وکربلای شدند کربلا آغوشش را گشاده بود وحزب اللهیان را به اتمام شوق می پذیرفت .  آری آنجا سخن از من وما نیست ،سخن از حضور است ، حضور امتی که عاشورا را باز یافته ودعایشان که ((یا لیتنا کنا معکم ))،به استجابت رسیده است . مردان شهید سخن از کربلا می گویند وزنان شهیده ای چون ناهید فاتح کرجو که سمیه وار تلخی شکسته شدن حریم های احترام به زنان را به کام جان خریدو هرگز دست از آرمان ها واعتقاداتش بر نداشت تا سایرین یتوانند شیرینی زندگی در زیر سایه سار پرچم قدرتمند اسلام را تجربه کنند. آری او فاتح کرجو بود. دختری که همچو اسمش ستاره آسمان شهدای انقلاب اسلامی شد وتا همیشه تاریخ خواهد درخشید . ستاره ای که در کهکشان فداییان ولایت ،نور هدایت را از مقتدای خود وخون شهدای کربلا وام گرفت تا بادر آمیختن به عنصر شهامت واستادگی زیر بار حرف زور نرود وبا زنده به گور شدن خود درختان سروی  را آبیاری  نمودن که نشانه شیر زن بودنش است .وقتی راوی برایمان از شهداوسختی هایشان برایمان روایتگری می کرد گویی تازه به شهادت رسیده اند وداغشان در دلم زبانه کشان وجودم را می سوزاند . وقتی بر مزار شهدای گمنام می رفتیم ،نبود دیدگانی که ازآنهااشک جاری نشود ،این اشک معنای واقعی همان جمله از عرفاست که می گویند ((بهترین وسیله برای رسیدن به عرفان ومعرفت حق ریختن اشک از اعماق وجود انسان است )). گریه تجلی آن اشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی لقای خداوند پیوند می دهد واشک آب رحمتی است که همه تیرگی ها را از سینه می شوید ودل را به عین صفا ،که فطرت توحیدی عالم باشد ،اتصال می بخشد . من با عجب تمام مانده ام که چگونه یه عده مردم عادی این چنین بر معراجی پا نهده اند که عرفای سینه سوخته سالیان سال را بدان راهی نیست ؟ اما من که از غرور آباد پر تکلف نفس اماره راه گم کرده بودم به یکباره خود را مطیع خدا یافتم وحس می کردم که به برکت این شهدا با همه چیز پیوند خورده ام وبین من و رب العالمین چیزی نمانده .اما هر لحظه که از شهدا دورتر می شدیم حس غریبی وجودم را احاطه می کرد .نیمه شب بود و تاریک ،به مزارشهدای گمنام برای مراسم روضه و تجدید پیمان با شهدا راهی شدیم .سید علی (فرزند شهید بزرگواری بود که برای تفحص شهدای گمنام به منطقه اعزام شده بود )چه زیبا روایتگری توام با روضه را برایمان می خواند .چه زیبا ودلنشین بود گفتار سید علی اما سرشار از غم وداغ جگر سوز . سید علی اینگونه روایت می کرد :روزی دو شهید تفحص شده که برای مشهد بود به من دادن تا به خانواده شان برسانم .آن دو شهید را بعد از زیارت دادن در حرم امام رضا (ع)،قرار شد به خانوادهشان برسانم  به منزل یکی از شهدا رفتیم در زدم دختر جوانی در را باز کرد گفتم برایتان هدیه آوردم ،گفت میشود هدیه را ببرید وفردا برایم بیاورید .هدیه را فردا بردم ، شب عقد دختر بود گفت :گفت سید علی سفره عقدم را جمع کن ، جمع کردم گفت پدرم را به جای سفره عقدم باز کن تا دیگران ببینند و بدانند که من یتیم نیستم ،پدر دارم ...........  در آن نیمه شب ،که حتی کوچکتری روشنایی نبود ، سید روایتگری می کرد و مداح روضه حضرت روقیه را می خواند .چه شب عجیبی بود کاش معنویاتش د
وباره برایم تداعی میشد!بعداز اتمام روضه ،سید علی می گفت :خواهران بلند شوید و آهسته آهسته بروید سفره تمام شد شهدا وحضرت زهرا وحضرت رقیه به کربلا رفتند برخیزید بروید .با خود می اندیشیدم که مگر سید علی چه می بیند که می گوید روضه تمام شد، شهدا رفتند کربلا برخیزید و بروید .مگر به سید چه نشان داده بودند !!  سالهاست که بر من بی نوا صبحی وشامی میگذرد از کوی دلبر با وفایم نه قاصدی پیداست ونه سلامی !نه نامه ای نه نشانی !نمی دانم به این روح وجسم شکست خورده صبر ایوب داده شده یا عمر نوح ،که این چنین در انتظار رب خود عاشقانه می سوزد و نشانی نمی یابد . اما نمی دانم سید علی چه کرده بود که هم پیام داشت وهم نشانه می دید.آری درست است او با کسانی  درارتباط و عمل بود که راه سیرو سلوک عارفانه چندین ساله را یک شبه طی نمودند ودر مکتب جان باختگی نمره بیست اخذشان شد .  ای ارباب سالکین ،حسین بن علی (ع)مگر سر تو بالای نی چه نجوا کرده بود که شهدای ما نجوایت را دستگیری کردند وآن را رمز بین خدا وعشاق کردند وآن را بهاب دیدار قرار دادند؟اما افسوس شهدا !دیدید چگونه حب دنیا دست وپایم را گرفت ورفته رفته دلم را ربود وخدایم را گرفت !چشمه ی اشکم دیگر جوشش ندارد نمی دانم علت ز چیست ؟ نمی دانم چرا خدا حال بکایم را و لذت گوشه نشینی و دعایم را گرفت ؟ آری من هر روز میان قلب خود زایر می شدم ،آه شیطان رخنه کرد و کربلایم را گرفت من بدی کردم ، به زمین گرم افتادم من با سنگ هر گناه بال وپرم را کمرم را شکستم ،شما ارباب من هستید ،خود می دانید این دروغ نیست ، پس فکری به حال این بال وپر و کمر شکست خورده  و بغض شعله ورکنید .و از شیاطین های زمان که با نام فرهنگ های نو ظهور و فرهنگ بیگانه تجلی شده است نجاتمان دهید .دیگر زمان جهاد اصغر که تیغ دو دم وتیر و تفنگ به پایان آمده ،مبارزه جهاد اکبر آغاز شده و ما همه بی سلاح هستیم . جنگ ما نرم است واکبر،وبه مراتب سخت تر از جنگ سخت می باشد جنگی که باید مواظب باشی ایمان ،عقیده ،تمدن وفرهنگ را به یوغ اسارت نبردند وزجر کشش نکنند.آذی جوان با همت ایرانی مسلمان اعم از شیعه و سنی به پا خیزید ،جنگ آغاز شده است ،وارد جنگ شوید ،سلاح تو قلمی است که در کنار دفتر سپید انتظار بر گرفتن به دستان تو را دارد وندامی دهد جوهر درونم بسیار افزون با من بنگار که جوهر درونم همچو تیر هایی است به سوی دشمن . سلاح تو بنا به گفته شهید آیت الله مطهری ،طرز صحبت کردن با بصیرت ومحبت با دیگران است . طوری که چنان زمینه محبت را سازماندهی کنی که سخنان با بصیرت تو در عمق جان دیگر همنوعانت ظهور کند. سلاح تو چادر خاکی حضرت زهرا (س) است که با به سر کردنش سیاهی رنگ آن همچو تیری ،روانه شده به سوی دشمن باشد . سلاح تو دل شکسته امام زمان (عج) ودستان پر محبت ودعا گویش برای توست . سلاح تو زنجیر های پای اسارت حضرت زینب (س) است که با خطبه خوانی علی وارش کربلا و اسلام را حفظ وزنده کرد. سلاح تو سلاح تو بدن تکه تکه شده علی اکبر حسن و دستان قلم شده عباس ،علمدار است . سلاح تو شهدای گمنامی است که هزاران چشم مادران و همسران وفرزندان  به راهشان است واما مجهز ترین سلاح برای جنگ ،سری است که با رفتن بالای نی جهان اسلام را زنده و جاوید نگه داشت اینک تو با این همه سلاح قوی ومعتبر چگونه می توانی شکست را متحمل شوی .پس به پا خیز ،مددجو ،فکری کن بدان از کدامین جهت حمله به دشمن تو را پیروز میدان خواهد کرد    .   این سفر بنده به دو ماه پیش بر می گرده اما دلتنگی شهدا قلمم را وادار به نوشتن کرد امیدوارم خوشتان آمده باش
پایگاهِ مسجد جامع سیدالشهداء
علی هاشمی (زاده ۱۰ دی ۱۳۴۰ اهواز - درگذشته ۴ تیر ۱۳۶۷هویزه) نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، در جنگ ایران و عراق محسوب می‌شد.[۱][۲] علی هاشمی محل تولداهواز، ایرانتاریخ تولد۱۰ دی ۱۳۴۰تاریخ درگذشت۴ تیر ۱۳۶۷ (۲۶ سال)محل دفناهوازلقبسردار هورتابعیتایرانطول خدمت۱۳۵۸ تا ۱۳۶۷درجهسرلشکر پاسدارفرماندهیقرارگاه نصرت سپاه ششمجنگ‌هاجنگ ایران و عراق او به دلیل آشنایی با مناطق عملیاتی، نقش مهمی در میان فرماندهان سپاه پاسداران در خلال جنگ ایران و عراقداشت.[۳] از وی بعنوان طراح اصلی عملیات خیبر و عملیات بدر یاد می‌شود.[۴] هاشمی در سال ۱۳۶۷ پس از انجام مأموریت تخلیه جزیره مجنون، در هنگام ترک مقر فرماندهی، توسط هلی‌کوپترهای ارتش عراق مورد هدف قرار گرفت و کشته شد. پیکر وی ۲۲ سال بعد در سال ۱۳۸۹ شناسایی و در اهواز به خاک سپرده شد.[۵] زندگی‌نامهویرایش علی هاشمی در تاریخ ۱۰ دی‌ماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز، درمحلهٔ عامری، در خانواده ایرانی عرب‌تبار، زاده شد. پدر وی اهل روستای مویلحه هواشم، از توابع شهرستان باوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در محله حصیرآباد، شهر اهوازسپری شد.[۶] پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، وی با همکاری گروهی از دوستانش در دشت آزادگان، اقدام به تشکیل سپاه حمیدیه نمود. با شروع جنگ ایران و عراق، در پی کشته شدن نظرآقایی؛ فرمانده سپاه حمیدیه، علی شمخانی؛ فرمانده وقت سپاه خوزستان، هاشمی را به عنوان فرمانده سپاه حمیدیه منصوب کرد.[۷] با گسترش محورهای عملیاتی در طول جنگ ایران و عراق، علی هاشمی تیپ ۳۷ نور را در منطقه حمیدیه راه‌اندازی کرد. پس از عملیات بیت‌المقدس، اقدام به تشکیل سپاه بستان و پس از آن سپاه هویزه نمود. ایجاد تعدادی از پاسگاه‌های مرزی، با هدف پدافند از منطقه خوزستان نیز از فعالیت‌های دیگر او در سالهای نخست جنگ بود. وی پس از تشکیل قرارگاه نصرت در سپاه پاسداران و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و عملیات بدر، مسؤلیت سپاه ششم (سپاه امام جعفر صادق) را عهده‌دار شد، که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی سپاه پاسداران، دراستان خوزستان بود.[۸] فرماندهی تیپ ۳۷ نورویرایش با شکل‌گیری یگان‌های رزم سپاه پاسداران، هاشمی مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور شد و با آغاز جنگ، فرمانده یکی از محورهای سپاه در جبهه‌ها بود. در روزهای نخست جنگ و پیشروی سریع نیروهای ارتش عراق به عمق استان خوزستان، هاشمی در جایگاه فرمانده تیپ ۳۷ نور، اقدام به رهاسازی آب موجود در کانال سلمان، به منطقه کرخه کورنمود و از پیشروی بیشتر نیروهای ارتش عراق به حمیدیه و به طبع آن، از سقوط اهواز جلوگیری نمود. تیپ ۳۷ نور به فرماندهی هاشمی در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر نیز شرکت داشت و توانست محور منطقه غرب خوزستان را آزاد و از نیروهای عراقی پاکسازی نماید.[۹] فرماندهی سپاه سوسنگردویرایش در آستانه عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۳۷ نور، با تصمیم فرماندهان ارشد سپاه پاسداران منحل شد و علی هاشمی نیز به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب گردید.[۱۰] فرماندهی قرارگاه نصرتویرایش از اقدامات قرارگاه نصرت در طول جنگ ایران و عراق، شناسایی مناطق عملیاتی، از هورالعظیم، تا جاده بغداد بهبصره بود. همچنین شناسایی‌های برون‌مرزی در عراق، از جمله شهرهای نجف، کربلا و سامرا، از دیگر اقدامات قرارگاه نصرت بود. پس از انجام عملیات‌های خیبر و بدر، نیروهای قرارگاه نصرت شیوه جدیدی را برای مقابله با ارتش عراق آغاز کردند، که نیروهای اطلاعات و عملیات این قرارگاه، از نظر اطلاعاتی، به سراسر منطقه هورالعظیممسلط شدند.[۱۱] فرماندهی سپاه ششمویرایش در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق منصوب شد، که فرماندهی سپاه‌های استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر، به وی سپرده شد.[۱۲] عملیات خیبرویرایش از علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر یاد شده‌است. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی، عملیات خیبر طراحی شد.[۱۳] ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، که دارای ۵۸ حلقه چاه نفتبود.[۱۴] درگذشتویرایش علی هاشمی فرمانده سپاه ششم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در چهارم تیرماه ۱۳۶۷ به دنبال تهاجم سراسری ارتش عراق به جزیره مجنون و پس از اطمینان از تخلیه افراد از این جزیره، اندکی پس از جدا شدن از علی‌اصغر گرجی‌زاده؛ رئیس ستاد سپاه ششم، به هنگام ترک مقر فرماندهی، هدف موشک هلی‌کوپترهای ارتش عراق قرار گرفت و کشته شد.[۱۵] با توجه به مجروح شدن و اسارت گرجی‌زاده توسط نیروهای ارتش عراق، تا مدت‌ها تصور می‌شد که هاشمی نیز در عراق اسیر شده‌است.[۱۶] در سال ۱۳۸۹ پیکر وی پس از ۲۲ سال، در نزدیکی محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم کشف شد و در اهواز به خاک سپرده شد. @mesleshohadaaa