وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت، وقتی توی آشپزخانه غذا میپخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ میکرد و میخورد. من و برادرم هم بعضی وقتها مچش را میگرفتیم و میگفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال میخوره. و میخندیدیم. مادرم هم میخندید. خندههایش واقعی بود. مادرم خانه دار هست . تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود و هست . وقتهایی هم که میآمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچههایش سری به ما میزد، دست خالی نمیآمد، یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دستهایش بود، یک تکه برای من، یک تکه برای برادرم مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی مینشست که آفتابگیر باشد. مادرم نمونه کامل یک مادر بود (و هست).
یادم میآید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رسوندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سالها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل دخترش و داشت گریه میکرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم... چیزی برای خود خودش.
مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمیخواست. تا مجبور نمیشد لباس نمیخریداهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف میگرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سالها تنها لحظههایی که مال خود خودش بودند، همان وقتهایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ میکنه سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقالهای نارنجی چهارقاچ شدهی خوش عطر یواشکی بود.و هست
مادرم عادت داره کارهای روزانهش را یادداشت کنه و من از سر شیطنت، سعی میکردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم فقط برای اینکه در تنهاییاش او را بخندانم. مثلا اگر در لیست تلفنهایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش مینوشتم: ناپلئون
میشد زنگ به دایی جان ناپلئون...
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را میدیدیم میگفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم.
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسكّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم!
و این است مادر همه چیزش برای ما حتی جانش 🌺
#خاطره_گویی_دلنوشته_مادر
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh
مادر عزیزم می خواهم بدانی از این که دختر چون تو مادری هستم و در آغوش تو بزرگ شده ام به خود می بالم و مطمئنم تو بهترین مادری هستی که خداوند می توانست من را وارد زندگی او و او را ملکه قلب من کند، اصلا مگر می شود موجودی از تو مهربان تر و دلسوزتر و عاشق تر؟! مادر عزیزتر از جانم نمیدانم چگونه واژهها را برای وصف مهربانی تو کنار هم نشانم. عجیب حضورت فضای خانه را بهشتی و عطرت فضا را ملکوتی مینماید. آرزویم این است که سایه ات همیشه مستدام
سلامت باشی وبرقرار
مادر عزیزم روزت مبارک🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطره_گویی_دلنوشته_مادر
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
او پزشک نیست اما دردها را ماهرانه تشخیص میدهد. او نوازنده نیست اما ساز زندگی را خوب کوک میکند،او دعانویس نیست اما دعا هایش معجزه میکند، او قاضی نیست اما خیلی عادلانه رفتار میکند او معلم نیست اما خیلی خوب درس میدهد او پرستار نیست اما دلسوزانه از بیمار مراقبت میکند او کودک نیست اما همبازی توانایی در بازی های کودکانه است او ساعت نیست اما زمان انجام هر کاری را دقیق یاد آوری میکند .او نگهبان نیست اما از حریم خانه جانانه محافظت میکنداو استاد آواز نیست اما لالایی هایش موسیقی از بهشت است او جنگجو نیست اما برای رفاه عزیزانش دلاورانه با مشکلات میجنگد،او نویسنده نیست اما داستان زندگی را شیرین نقل میکند،او نقاش نیست اما نقش زیبایی از خوشبختی ترسیم میکند او خورشید نیست اما خانه را با وجودش روشن میکند،او هنر پیشه نیست اما وقتی بیمار است خوب نقش یک فرد سالم را بازی میکند،او روی زمین زندگی میکند اما یکی از فرشته های الهی است او خدا نیست اما به شدت قابل پرستش است🌺او یک مادر است🌺
تقدیم به همه مادران زمینی و آسمانی💫🌸
#خاطره_گویی_دلنوشته_مادر
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh
مادرم........
💖مادرم بهترین مادردنیاست💖
🌹بهترینهارابرای من به ارمغان آورد.
💐مهربانی بهترین موهبت الهیست ازطرف خدا
که دروجود مادرها نهاده شده آنرابرایم بی دریغ ارزانی داشت.
🌟ازشیره ی وجود خودبرایم عشق آفرید تا بتوانم بزرگوارانه زندگی کنم.
🌺ازهمه طوفانهای زندگی گذشت ،من را محافظت کردتا آسیب نبینم.
🌟ازدنیاوآدمهایش* فقط خوبی* برایم گفت تابچگی زیبایم راهیچ وقت فراموش نکنم.☺️
🌷زشتیهای دنیا راهیچ زمان برویم نیاوردتادنیارامحل زندگی بدانم نه پیکار.
🌼🌼مادرمهربانم دستان پرمهرت را روی چشمانم میگذارم وبوسه ای ازسرشوق وعشق برآن می نهم، عطروجودت راباتمام وجوداستشمام میکنم تاهمیشه دروجودم بمانی 🌼🌼
🌟🌟سایه ات مستدام مادرمهربانم🌟🌟
💖💖بااحترام تقدیم به همه ی مادران مهربان سرزمینم
روح همه ی مادران آسمانی قرین رحمت
انشاالله درجواررحمت الهی بامادرسادات همنشین باشن💖💖
#خاطره_گویی_دلنوشته_مادر
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh
ﺑﻪ دوستم ﻣﯿﮕم ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺳﺮﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻡ🙏
ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ بابا ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ منم حواسم جای دیگه بود 😢😂
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh
مهمون اومده بود خونمون بابام داشت
گز تعارف میکرد به مهمون
طرف گفت ممنون یکی خوردم
بابام گفت دوتا خوردی ولی بازم بردار:))
دیگه نیومدن خونمون😂😂
🌸⃟😄჻ᭂ࿐✰
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@metiokh