eitaa logo
معیاراستان کرمان
352 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
20 فایل
کانال تحلیلی _تبیینی معیار مرجع کرمان ارتباط با مدیر: meyarkerman
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که پیوند اخروی را به پیوند دنیوی ترجیح داد 🍃🌹🍃 🔻مراسم عقد و ازدواج شهید محمدرضا الوانی به خاطر اوضاع بحرانی سوریه بارها به تاخیر افتاد. ابتدا قرار بود در روز عید غدیر خطبه عقد خوانده شود که در نهایت ۳ روز بعد از عید غدیر مراسم برگزار گردید. 🔹همسر شهید محمدرضا الوانی می گوید: زمان خاکسپاری شهید الوانی از دوستان ایشان اجازه خواستم تا در قبر شهید زیارت عاشورا بخوانم. آنها فضای مناسب را فراهم کردند، من و یکی از خواهرانش وارد قبر شهید شدیم. 🔺احساس آرامش عجیبی به همراه بوی عطری در قبر پیچیده بود، کاملا مشخص بود که تا لحظاتی دیگر اینجا آرامگاه یکی از بهترین بندگان خدا خواهد شد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarkerman 🆔 rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | توسل به ائمه از اعتقادات قلبی شهید بود ▪️◾️▪️ ▪️شهید سجاد زمانی بابگهری تنها پسر خانواده و عزیز دردانه مادر و پدر و حامی واقعی برای خواهرانش بود. ▪️حضور او برای خانواده به مثابه کوهی بزرگ بود که همیشه پشت خانواده را داشت و سنگ صبور بسیاری از تنهایی های اعضای خانواده محسوب می شد. او اکنون در جمع این خانواده نیست و در ملکوت اعلاء با بزرگان زیادی همنشین است. ▪️مادر شهید می گوید: سجاد به دعا مادر و توسل به امام رضا (ع) عقیده خاصی داشت. در دوران آموزشی از من خواست که برای اینکه دوره آموزشی خود را در مشهد سپری کند برایش دعا کنم. من هم ۵۰۰۰ صلوات برای او نذر کردم و خوشبختانه در طی اتفاقاتی او به آرزوی خود رسید و به مشهد منتقل شد و حدود ۴ ماه در جوار حرم امام رضا(ع) مشغول خدمت به جمهوری اسلامی ایران بود و هر سال حداقل یک مرتبه به پابوس امام عزیز می رفت. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarkerman 🆔 rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | از اتاق عمل تا سنگلاخ های بیابان ▪️◾️▪️ ▪️وقتی مادرش از حسین بی خبر می ماند و ابراز نگرانی می کرد و می گفت: چرا یک روز زودتر زنگ نمی زنی؟ حسین می گفت: خیالت تخت باشد مادر جان، یک ربع بعداز شهادت من، خبر آن را در تلگرام خواهی دید، تا زمانی که خبری نشده خیالت از حال و روز من راحت و آسوده باشد که من سالم هستم. ▪️دقیقا پیش بینی حسین معزغلامی درست از کار درآمد خانواده اش در همدان مهمان بودند که خبر شهادت فرزندشان در فضای مجازی پیچید و آنها متوجه آسمانی شدنش شدند. گویی حسین سه روز قبل از شهادتش از ناحیه دست مجروح می شود اما کار را ادامه می دهد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarkerman 🆔 rubika.ir/meyarkerman
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | واقعی ترین خدمتگزار 🍃🌹🍃 🔻فردین سنجری بنستانی اگر نیازمندی را می دید، نمی توانست ساده از کنارش عبور کند، فقیری را در شهر می شناخت که وضع زندگی خوبی نداشت. معلول بود و روی ویلچر می نشست. شغلی نداشت و به سختی گذر عمر می کرد. فردین خودش به تنهایی مسئولیتش را به عهده گرفت. 🔺منتظر نبود که ارگانی پیدا شود تا آن معلول را تحت پوشش قرار بدهد. خودش برای آن مرد غذا می برد، کارهایش را انجام می داد، برایش سرویس شخصی گرفته بود که برای جابه جایی در شهر راحت باشد و کارهایش را انجام دهد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | خنده های شیرین 🍃🌹🍃 🔸اول صبح مادر شهید مرتضی وزینی افشار گفت: بریم همدان خرید؟ یک مقدار وسایل لازم دارم راستش آن موقع پول چندانی نداشتم، بدون رودربایستی موضوع را به همسرم گفتم، ساعتی بعد برای تعمیر ماشین ام از خانه بیرون رفتم وقتی برای پرداخت اجرت تعمیرکار دست کردم داخل جیب ام متوجه شدم که پولم زیاد شده! شب توی منزل همه دور هم جمع شده بودیم. قضیه پول های زیاد شده را که گفتم، همسرم نگاه معنا داری به مرتضی انداخت و پرسید: کار تو بوده؟ مرتضی خندید، از آن خنده های همیشگی.... 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | در مکتب انسانیت 🍃🌹🍃 🔸حاج حسن به عنوان فرمانده گردان جا و مکان مشخصی نداشت. چون معمولا سنگر فرماندهی در بیشتر جاها با سایر سنگرها فرق می کند، ولی وضع ظاهری حاج حسن با کسی فرق نداشت، بلکه بیشتر اوقات از همه خاکی تر و روغنی تر بود، در همه کارها حتی در سفره انداختن ، نان پخش کردن، غذا پخش کردن شرکت داشت. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که حافظ و قاری قرآن بود 🍃🌹🍃 🔻شهید جواد غفارزاده در دوران تحصیلش علاقه شدیدی نسبت به حفظ از خود نشان داد و بزودی یکی از حافظان قرآن شد و بعد از مدتی در حدود بیست جزء از قرآن را کاملاً حفظ کرد و در مسابقات حفظ قرآن به مقام نخست رسید. 🔹این شهید والامقام در سال ۱۳۶۲ موفق شد دیپلم خود را با مدل بالایی بگیرد و در همان سال در کنکور دانشگاه امام صادق(ع) شرکت کرد و قبول شد و مشغول به تحصیل گردید. 🔺او علاقه شدیدی به جبهه رفتن داشت و می‌خواست قطره‌ای از دریای بیکران رزمندگان خدا جو باشد چرا که دوری از جبهه را برای خود ننگ می‌دانست؛ اما به علت مشکلات متعددی که داشت، به این کار موفق نشد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهید سید رضا مهدوی، آموزگار عشق و ایثار 🍃🌹🍃 🔻این شهید والامقام که فردی متدیّن و انقلابی بود، در دوران پُر از خفقان قبل از انقلاب، به دلیل فعالیت‌های انقلابی و پخش اعلامیه و نوارهای حضرت امام، انگشت اشارۀ ساواک بود و بارها مورد تعقیب قرار گرفت؛ اما به خواست خدا، مأموران رژیم از بازداشت وی ناکام ماندند. 🔺سید رضا بعد از اخذ مدرک دیپلم، جذب ادارۀ آموزش و پرورش شد. بعد از پیروزی انقلاب، از طرف آموزش و پرورش مأمور به خدمت در جهاد شد و در قسمت سوادآموزی جهاد، مشغول فعالیت گشت. وی برای سوادآموزی، به روستاهای دورافتاده سفر می‌کرد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که برات شهادتش را از آیت‌الله بهجت گرفت 🍃🌹🍃 🔻شهید فرهاد کاظمی پس از مدتی از تحصیل در حوزه علمیه، خوابی را مشاهده کرد و پس از راهنمایی گرفتن از آیت الله ناصری، تصمیم گرفت تا به محضر آیت الله بهجت شرفیاب شود و خواب خود را تعبیر کند. پس از تعبیر خواب توسط آیت الله بهجت، فرهاد کاظمی نام خود را به عبدالمهدی تغییر داد و از ادامه تحصیل در حوزه علمیه انصراف داد و وارد سپاه شد. 🔸آیت الله بهجت دست روی زانوی شهید کاظمی گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️ دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد. 🔹آیت الله بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان(عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 🔺شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که عاشق شهادت بود 🍃🌹🍃 🔻یکی از همرزمان شهید با یادآوری خاطرات شهید مهدی شاهدی می‌گوید: " روزهای آخر، چند روز قبل از شهادتش مدام این یک بیت شعر را با خودش زمزمه می‌کرد:" عاشق که شدی تیر به سر باید خورد - زهری است که مانند عسل باید خورد " 🔸هیچکدام از بچه‌ها نمی‌دانستند که منظور مهدی از خواندن این یک بیت شعر چیست؟! گذشت تا اینکه خبر شهادتش بین بچه‌ها پیچید. 🔺این همرزمش در ادامه بیان می‌کند: " زمانی بالای سر مهدی حاضر شدیم، دیدم یک تیر درست وسط پیشانی‌اش خورده است و او به‌حالت سجده افتاده و به درجه رفیع شهادت رسیده است. آن موقع بود که فهمیدیم مهدی می‌خواست با خواندن آن یک بیت شعر چه چیزی را به ما بفهماند. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهید الوانی مردی از جنس اخلاص و عمل 🍃🌹🍃 🔻از خصوصیت اخلاقی بارز و مهم شهید محمدرضا الوانی اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادتش مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی می‌کرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت می‌انداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود می‌دانست. 🔺همسر شهید الوانی می‌گوید: " وقتی در سوریه ترکش به کتفش می‌خورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی می‌کند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل می‌کند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد." 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که قبل از شهادت محل دفن خود را به خانواده‌اش نشان داد ▪️◾️▪️ 🔻مادر شهید مدافع حرم احمد مکیان از دوران کودکی فرزندش با ذوقی وصف‌ناشدنی می‌گوید: " از همان سه‌سالگی بدون هیچ‌گونه آموزشی، تنها با شنیدن صدای پدر در هنگام اقامه نماز، قادر به خواندن نماز بود، باهوش خارق‌العاده‌اش مصمم به یادگیری و حفظ کلام‌الله مجید و روایات اهل‌بیت (ع) بود؛ او تنها حافظ نبود، چنان غرق در مفاهیم آیات و روایات می‌شد که با گذر زمان عقل و دینش نیز کامل‌تر شد." 🔺احمد مکیان محل دفن خود و یکی از دوستانش را نشان خانواده‌اش داد و گفت دوست دارد در کنار شهدای اتباع افغانی دفن شود، چراکه آن‌ها نیز همانند ما ایرانی‌ها مدافع حریم حرم اهل‌بیت (ع) شده‌اند و جان‌برکف وصال جانان را برگزیدند. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شياكوه لرزيد اما انشایی نلرزيد ▪️◾️▪️ 🔻شهید عبدالحميد انشایی ديدبان منطقه شياكوه بود. جايی كه برای آزادی‌اش ايثارها شده، تمام حركات دشمن را زير نظر داشت. منطقه شياكوه ارتفاعاتي در منطقه مرزی است که تسلط بر آن برای دو طرف درگير در جنگ حائز اهميت بود. 🔸عبدالحميد انشایی گرای دشمن را به توپخانه ارسال می‌کرد و با بی‌سيم موقعيت دشمن را اطلاع می‌داد و توپخانه نيز انجام وظيفه می‌کرد. در مدتی که در گيلان غرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هر كدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش كرد كه به فقرای محل بدهند. 🔺در لحظات آخر ناگهان بیسيم به صدا در می‌آید، بله صدای عبدالحميد است: « از قول من به امام و مادرم بگوييد شياكوه لرزيد ولي انشایی نلرزيد»، ديگر صدا قطع شد. فرمانده پشت بی‌سيم صدا زد: انشایی، انشایی، جواب بده ! اما ديگر صدایی نيامد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که خون‌اش را پای امنیت سیستان و بلوچستان داد 🍃🌹🍃 🔻منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و می‌گفت اگر انسان لقمه‌ای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچه‌هایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت می‌کرد و با این سکوت دیگران متوجه می‌شدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است. 🔸ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریست‌ها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آن‌ها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که «صیاد لحظه ها» نام گرفت 🍃🌹🍃 🔻یکی از همرزمان شهید کاظم فتحی‌زاده می‌گوید: " یک بار با همدیگر کوه رفتیم، به نقطه‌ای در منطقه کولک رسیدیم که توسط عراق مین‌گذاری شده بود. داشتم راه می‌رفتم که کاظم گفت: صبر کن، تکان نخور. چیزی جلوی پایم نشان داد و گفت: این یک مین گوجه‌ای است. من فکر کردم قارچ است. به آرامی مین را کشید بالا و چاشنی‌اش را کشید و خنثی کرد. روزهای مرخصی هم کارش همین بود. می‌رفت توی میادین مین و مین‌ها را خنثی می‌کرد. کاظم می‌گفت: خدا را خوش نمی‌آید عشایری که اینجا رفت و آمد دارند دچار مشکل شوند. 🔹کاظم فتحی‌زاده با اینکه تحصیلات چندانی نداشت و آموزشهای آکادمیک را نگذرانده بود اما به واسطه تجربه اندوزی و دقت و هوش سرشاری که داشت در نقشه‌خوانی نابغه بود. 🔺یک‌روز قبل از شروع یک عملیاتی نقشه‌ای را پهن کرده بودند، کاظم تا چشمش به نقشه افتاد مکثی کرد و انگشت روی یک مربع در نقشه گذاشت و گفت: مقر و پایگاه منافقین همین نقطه است! اطرافیان به شوخی گفتند: حتماً علم غیب داری و سپس با استفاده از قطب‌نما و نقشه مشغول در عین ناباوری دیدند مقر درست در همان نقطه‌ای است که کاظم چند لحظه پیش بر روی نقشه نشان داده است. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | احساس مسئولیت نسبت به خانواده 🍃🌹🍃 🔻مادر شهید مسعود عسگری در خصوص خاطرات آخرین ماه رمضانی که فرزندش در خانواده حضور داشت، تصریح می‌کند: " یکی از روز‌های ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۴ مسعود پس از خوردن سحری به پارکینگ رفت و تا افطار مشغول تمیز کردن آن شد. پارکینگ مثل سمساری بود، مسعود تمام وسایل‌ها را از پارکینگ به انباری پشت‌بام منتقل کرد. تنها با زبان روزه چندین مرتبه این پنج طبقه را طی کرد. ما برای مراسم ختم یکی از اقوام دعوت بودیم. به مسعود گفتم، «مسعود جان خورشت را گذاشته‌ام، اگر توانستی برنج را شما بگذار» زمانی‌که برگشتیم نزدیک افطار بود. هم پارکینگ تمیز شده بود و هم غذا آماده بود. حتی برگ‌های درختان حیاط را تمیز کرده بود و شیشه‌های پارکینگ را پاک کرده بود تا جای قطرات آب روی آن نمانده باشد." 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهید کنعانی خادم والدین خود بود 🍃🌹🍃 🔻"شهید هادی کنعانی" خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار می‌بست که حق کسی ضایع نشود. آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند. 🔺هادی کنعانی بسیار خانواده‌ دوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت می‌کرد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | سرانجام اسیری که صدام هم نتوانست تغییرش دهد 🍃🌹🍃 🔻شهید محمدرضا شفیعی وقتی ۱۴ ساله بود، دلش هوای جبهه رفتن کرد. چون هنوز ۱۵ ساله نشده بود اجازه اعزام به او نمی‌دادند. با اصرار زیاد به مسئول اعزام، بالاخره برای اعزام به جبهه آماده شد. 🔸این شهید والا مقام در جریان عملیات کربلا ۴ به اسارت دشمن درآمد و با بدنی مجروح اسیر می‌شود. وضعیت جسمانی‌اش مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی عراقی‌ها توجهی نداشتند. چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به شهادت رسید. 🔹صلیب سرخ که از شهادت محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر کاظمین در نظر بگیرند. پس از ۱۶ سال پیکر این رزمنده قمی تفحص شده و به کشور بازمی‌گردد. 🔺صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان‌های جسد هم از بین می‌رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه محمدرضا را دریافت می‌کردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می‌کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | ترس ساواک از مردم و رهایی قدرت الله از اعدام 🍃🌹🍃 🔻شهید قدرت الله چگینی یک معلم جوان و انقلابی بود که همواره به امام خمینی عشق می‌ورزید و در ساماندهی اعتراضات معلمان و دانش‌آموزان فعالیت‌های گسترده‌ای داشت. به همین منظور توسط فرمانده حکومت نظامی قزوین دستگیر و به اعدام محکوم می‌شود. اما با تجمع مردم در امامزاده حسین(ع) و وساطت رئیس آموزش و پرورش وقت آزاد می‌شود. 🔺شهید چگینی در هنگام شهادت معاون آموزش و پرورش قزوین بود و با شهيد رجايی ارتباط تنگاتنگ و نزديکی داشت، بگونه‌ای که رييس‌جمهور شهيد رجايی از وی برای تصدی يکی از وزارتخانه‌ها دعوت کرده بود. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | می‌ترسم خوبی‌ات تو را از من بگیرد 🍃🌹🍃 🔻دختر شهید عباسی با اشاره به جانبازی پدر در دوران هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: " ایشان جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی بود. ریه‌هایش مشکل داشت و دندان ها و موهایش ریخته بود. عاشق جبهه بود. همین عشقش او را به سوریه کشاند. یک بار به او گفتم می دانم اگر به سوریه بروی بر نمی‌گردی، گفت شهادت دُر گرانبهایی است که به هر کسی نمی‌دهند. گفتم تو آنقدر خوبی که می‌ترسم این خوبی‌ات تو را از من بگیرد. 🔺شهید منصور عباسی در فکر رفتن به سوریه نبود؛ اما یک خواب باعث شد، برود. خواب دیده بود راه سبزی جلویش هست که انتهای آن حرم حضرت زینب (س) قرار دارد، دوستان شهیدش را در خواب دیده بود که گفته بودند حاج منصور مراقب باش جا نمانی. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که اگر ۱۰ بار بمیرد و زنده شود بازهم پرستار می‌شود 🍃🌹🍃 🔻دوست صمیمی شهیده مهشید گودرز می‌گوید: " گاهی با مهشید در بیمارستان هم نوبت می‌شدیم. او خسته که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست. دستش را روی شکمش می‌گذاشت و قرآن می‌خواند. یک‌وقت‌هایی هم به شکمش اشاره می‌کرد و می‌گفت ساناز نگاه کن! بچه‌ام به صدای قرآن خواندن من واکنش نشان می‌دهد. می‌بینی؟ تکون می‌خوره. رسم هرروزه‌اش بود می‌گفت برایش قرآن می‌خوانم تا صبور شود. آخرین فیلمی که از اتاق بچه گرفته و برایم فرستاده هنوز درگوشی هست. کلی برای پسرش آرزو داشت. حتماً همین حالا هم از آن دنیا برای نوزاد نارسی که زیر دستگاه با مرگ و زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند دست به دعا برداشته است و برایش آرزوی صبر می‌کند. 🔺بقول مادرش " مهشید اگر ده بار دیگر بمیرد و زنده شود بازهم پرستاری را انتخاب می‌کند. " 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷﷽🇵🇸 📝 | بخشی از خاطرات همسر شهید رضا حاجی زاده 🍃🌹🍃 🔹همسر شهید حاجی‌زاده می‌گوید: " می‌دانست طاقت دوری اش را ندارم، همسرم بی­‌نهایت صبور بود. وقتی بحثمان می‌شد من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم می­‌رفت سمت در چون می‌دانست طاقت دوری اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌­گرفتم. او هم نقطه ضعفم را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم. روی پله جلوی در می­‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی بگو من بیام داخل. اصلا داد زدن بلد نبود. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷﷽🇵🇸 📝 | شهيدی كه كمک به نيازمندان سرلوحه كارهایش بود 🍃🌹🍃 🔻خواهر شهید حسن ملکی درباره برادرش می‌گوید: " یک خانمی در یکی از مجتمع‌ها زندگی می‌کرد که شوهرش فوت کرده بود، نیازمند بود و کمک از کسی نمی‌گرفت. به برادرم گفتم. گفت: خواهرم قبض‌های گاز و برق و آب و تلفن را وقتی می‌گذارند در پارکینگ برای من بیاور، نمی‌خواست کسی بفهمد. خیلی کار خیر را دوست داشت می‌گفت برای رضای خدا این‌ کارها را انجام می‌دهم. 🔺شهید حسن ملکی شغل دیگه‌ای نداشت رابطه‌اش با نیروهای زیر دستش و دوستاش خیلی خوب و خوش رفتار بود. با بچه‌های کوچک، پیرمرد و جوان با همه اخلافش خوب بود و همیشه خنده رو بود. یکبار نشد اخم روی صورتش باشد و یا با کسی تند برخورد کند. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷﷽🇵🇸 📝 | شهیدی که با ساخت اولین پل شناور جنگ‌ تحمیلی جان صدها رزمنده را نجات داد 🍃🌹🍃 🔸شهید محمد صداقت‌کیش بعد از دوران آموزشی در مناطق جنگی مختلف خدمت کرد، وجود او تاثیرات شگرفی در جبهه‌های جنگ گذاشت تا اینکه در یکی از نبرد‌ها به چشم خود شاهد غرق شدن رزمندگان در آب‌ها شد و با اعتقاد راسخ به یک ساعت تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت به فکر افتاد و بعد از ساعتی با خوشحالی نزد فرمانده رفت و ساخت پل شناور را برای اولین بار به عهده گرفت و با افتخار این پل را ساخت و وقتی دید که فکر او باعث نجات بسیاری از رزمندگان و صرفه‌جویی در وقت شده است، از شعف و شادی در پوست خود نمی‌گنجید. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | به کانال «معیاراستان کرمان» بپیوندید •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🆔http://eitaa.com/meyarkerman 🆔http://rubika.ir/meyarkerman
🇮🇷﷽🇵🇸 📝 | شهیدی که هیچ کس را نداشت و برای آب نامه می‌نوشت 🍃🌹🍃 🔻همرزم شهید یوسف قربانی می‌گوید: " هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. 🔸یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی را ندارم که" 🔺یکی از کارهای مورد علاقه یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می‌گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می‌کرد. این کارش بچه‌ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می‌گفتند: یوسف! بابا این چه کاری که می‌کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و کار خودش را می‌کرد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb