❓اگر برای تیمم خاک، ریگ، کلوخ و سنگ پیدا نشود ...
الف) نمیتوانی هیچ خاکی بر سرت کنی. باید سرت را بگذاری زمین بمیری.
ب) باید آبی که مخفی کرده بودی را بیاوری و وضو بگیری.
ج) باید تیمم را با گرد و غباری که روی فرش و لباس و مانند اینهاست بگیرید.
#احکام
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
☎️ #الوحاجاقا خدا بگم این مادرشوهرم رو چیکار کنه... یه چادرنماز برام خریده انگار تور ماهیگیریه. همه چی اون طرفش دیده میشه انقد که نازکه! منم میخوام باهاش نماز بخونم برای اینکه کسی بدنم رو نبینه چراغا رو خاموش میکنم...
پاسخ:
خدا مادرشوهرتون رو حفظ کنه! گفتن اگه با اون چادر، نماز نخونید تو غذاتون مرگ موش میریزه؟ خب خواهر من با یه چادر دیگه نماز بخون!
با چادر نازک و بدننما نماز صحیح نیست. چه چراغ خاموش باشه چه روشن، چه چشمهاتون رو ببندید چه نه!
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
❓نماز خواندن روی فرش نجسی که خشک شده...
الف) از علامت مسلمان چندش است.
ب) نشانهی این است که خانم منزل نیستند که مجبورتان کند بشوریدش.
ج) اگر نجاستش با رطوبت به بدن منتقل نشود صحیح است.
#احکام
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
بنیاسرائیلیات
کودک درون فرعون، کودک بیرون فرعون
قسمت دوم
به محض اینکه فرعون بچه آب آورده رو با هزار نمیدانم و چه میدانم به فرزندی پذیرفت، سنت حسنه دست و جیغ و هورا بدون هیچ خرج اضافی و با رعایت شئونات و بدون حرکات موزون در قصر ساده فرعون برگزار شد.
و بدین سان صیغه پدر فرزندی جاری میشد که یکباره صدای جیغ بچه همه رو به خودشون آورد. بچه جوری طوفان کرد که تماشاگرنماهای اون شب موج مکزیکی یادشون بره. ای داد بیداد!
«مادر بعد از این» هم نهایت حرکتی که میزد این بود که بچه رو این دست اون دست بکنه. پیرزنی با تجربه با آیدی «جواهری در قصر» آنلاین شد و گزینههاش رو گذاشت روی صندوق!
گفت:«گمانم خودش رو خیس کرده». ستاد بحران «خدماتیهای مسئول چکاپ بچه» فیالفور تشکیل شد. سریع دست به کار شدن و مخزنالاسرار بچه رو گشودند ولی خبری نبود. نوبتی هم که باشه نوبت گزینه «حتتتما دل پیچه داره» بود. یه جوری هم گفت انگار ایران بود که اقلا نبات داغی چیزی دم دستشون باشه. تا اینجا قابلهها رفتند تو لیست سیاه و تجربه پیر پاتالا هم که جواب نداد. فرعون هم با اون رزومهی درخشان تشویق به فرزندآوری، خدا یه جوری زده بود پس کلهاش که دیگه فرعون سابق نبود اقلا بچه رو سر به نیست کنه. فرعون که دید این پیرزن حیف نونی بیش نیست، با اون صلابت خودش رو کرد به کارگزاران و فریاد زد: «یعنی توی قصر به این بزرگی یه جغجغه پیدا نمیشه؟ ما با این جلال و جبروت تو این خراب شده یه شیشه شیر نداریم؟»
کارگزاران گفتند: «جناب فرعون پستونک و شیشه شیر بهداشتی نیستن بعدا ثابت میشه!»
خلاصه این دفعه «#زنان_شیرده» ترند شد. اونطوری که از شواهد برمیآد اینترنتهاشون هم ضعیف نبود. اسب و اسنپ و نشان و بلد و... خلاصه همه چیز رله ... هر کدوم از داوطلبین که بچه رو میگرفتن شیر بدن، به هر چی مقدسات که داشتن دخیل میبستن که بچه شیر بخوره تا فرعون برای هفت نسلشون حق کاپیتولاسیون قائل بشه. اما همچنان فریاد مطالبهگری بچه بلند بود. اونا برای بچه شیر دوست داشتن، بچه ولی جیغ دوست داشت.
درسته فرعون بچه رو به فرزندی پذیرفته بود ولی عیب کار اونجا بود که بچه اونارو به پدر مادری قبول نکرده بود. همون موقع بین خانمای توی صف دم قصر شایعه شده بود چون گروه خون بچه به اینا نمیخوره شیرشون هم نمیخوره.
درباریان به یه عده سپرده بودن، در مورد انواع خاک تحقیق کنند که ببینند چه خاکی تو سرشون بریزند بهتره!! که یه خانمی اومد و گفت: «میخواید یه خونواده بهتون معرفی کنم کارای این بچه رو کنترات برداره؟»
🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
هدایت شده از طنزیم
درخشش باشگاه طنز انقلاب اسلامی در هفتمین جشنواره «طنزپهلو»
به گزارش سایت راهراه؛ اختتامیه هفتمین جشنواره طنزپهلو روز جمعه بیستوسوم تیرماه با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در شهر فومن برگزار شد و طی آن برگزیدگان این جشنواره معرفی شدند.
طنزپردازان در پنج بخش شعر، نثر، داستان کوتاه، کاریکاتور و کلیپ در جشنواره طنزپهلو شرکت کرده بودند که در انتها از نفرات اول تا سوم هر بخش با لوح تقدیر و تندیس جشنواره تجلیل به عمل آمد.
گفتنی است در میان برگزیدگان بخشهای مختلف این جشنواره، باشگاه طنز انقلاب اسلامی با ۷ برگزیده برگ زرینی به افتخارات خود افزود.
ناصر جوادی نفر اول بخش نثر طنز و نفر اول بخش کلیپ طنز، سید محمدجواد کیشبافان نفر دوم بخش نثر طنز، فاطمه ندیمی نفر اول بخش کاریکاتور، سید محمدجواد طاهری نفر دوم بخش کاریکاتور، سولماز محمودینسب نفر سوم بخش کاریکاتور و احمد رفیعی وردنجانی نفر سوم بخش شعر طنز، از اعضای باشگاه طنز انقلاب اسلامی هستند که ثابت کردند باشگاه طنز انقلاب در عرصه طنز بسیار جدی است و کماکان حرف برای گفتن دارد.
جشنواره طنزپهلو که هر سال به یاد مرحوم کیومرث صابری فومنی «گل آقا» برگزار میشود، هفتمین دوره خود را با همت معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان در شهر فومن برگزار کرد.
https://b2n.ir/u74955
🔺طنزیم🔺
طنزیم| @tanzym_ir
☎️ #الوحاجاقا این آرایش ملایم که میگین حرام نیست؛ چیه؟ چون این بتونهکاری که میکنیم باید چاله چولهها رو پر کنه واسه همین گاهی غلیظ میشه! من فقط یه میکاپ ساده میکنم در حدی که از بردپیت شبیه آنجلینا جولی بشم!
پاسخ:
ما برای حرام بودن یا نبودن آرایش از غلظتسنج استفاده نمیکنیم آخه! از توجهجلبکنسنج استفاده میکنیم ... یعنی اگه توجه نامحرم رو جلب میکنه حرامه. اگه نمیکنه نه!
بعد سوالی که پیش میاد اینه که شما پسری که شبیه بردپیت هستی؟
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
چند طنز از یک روایت
مال دنیا
اون که کلا پی پوله، فک نکن شخص غنیه
مال دنیا نشد ارزش، جون اسمال هنیه
انقدر حرص نزن، پولوپله چرکن و چولن
مال دنیا همه خوردن، نخورش خب دهنیه
✍ محمدحسین علیان
🔹🔹
شیرینی دنیاست شکم پر باشیم
در فکر لباس و جا و آخور باشیم
گازی زده هر کسی و ما بلعیدیم
عمرا من و تو «یک دهنیخور» باشیم
✍ طاهره ابراهیمنژاد آکردی
🔹🔹
دکان، پر جنس و هی تعریف دادی
ولی به مشتری با قیف دادی!
به این شیوه که کردی کمفروشی
به "جان" خود فقط تخفیف دادی
✍ مرضیه قاسمعلی
🔹🔹
الا ای کاسبِ در کوچهی ما
برو یک راه را در کل دنیا
گران دادی تمام جنسهایت
چرا ارزان فروشی جان خود را
✍ زهرا آراستهنیا
🔹🔹
مال دنیا اَخه پس کم بخوریم
نباید زیاد براش غم بخوریم
مخور ای دوست غذای دهنی
بیارش اینجا تا با هم بخوریم
✍ محمد صبوریان
#طنزروایت_محور
حضرت علی (ع):
آيا آزاد مردى نيست كه اين لقمهی جويدهی حرام دنيا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهايى براى جان شما جز بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد.
«نهجالبلاغه؛ حکمت ۴۵۶»
🔸مزاحالدین🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت مهرت شاهفنر جاساز کردی؟
شعرخوانی طنز محمدحسین علیان درباره نماز در برنامه سیدخندان
🔸مزاحالدین🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
هدایت شده از طنزیم
💥 بالاخره #شیرازه_کتاب، ماهنامه اختصاصی کتاب و کتابخوانی منتشر شد.
این شماره که قرار بود عیدغدیر به دست کتابخوانها و کتابدوستها برسد با اندکی تأخیر الان رسیده ولی رسیدهها. شیرین، آبدار و خواندنی. نوشتهها جدی هستند اما نمک دارند و درباره طنز نوشته شدهاند. بفرمایید تا از دهن نیفتاده.
فهرست برخی عناوین به ترتیب الفبا:
✅این موش و گربه مال کیست؟ (درباره عبیدزاکانی و طنزش) / فرزانه زینلی
✅حال بد کتاب طنز در کتابخوانها / فروغ زال
✅دَ قلم که ای همه سال فارسی گپ زنه (طنز فارسی در #افغانستان) / راضیه یگانه
✅زیان ما را اُفتاده است (نگاهی به نوشتههای جدی درباره طنز) / بهزاد توفیقفر
✅طنز در میقات (طنز در آثار جلال آل احمد) / محمد کوره پز
✅طنزپرداز باید عالم باشه ( درباره رساله عقایدالنساء) / ابراهیم کاظمی مقدم
✅مردان احتشام الدوله، زنان استرآباد (نگاهی به دو کتاب طنز دوره قاجار) / فرزانه صنیعی
✅نویسنده مرموز (درباره خسروشاهانی و آثارش) / رامین زارعی
✅جراحی کتاب با کارد میوه خوری (درباره #ممیزی #کتاب طنز) / بهزاد توفیقفر
✅یادی از مرحومه مغفوره رُزیتاخاتون / نرگس داشادیان
و...
✅مصاحبه اختصاصی جدی با #محمدرضا_شهبازی
و در بخش #کافه_شیرازه یازده متن کوتاه خوشگل درباره خاطرات خواندن و خریدن و خوراندن! کتاب طنز از نویسندگان جوان و خوشذوق هم هست.
🔴 برای تهیه نسخه الکترونیک مجلۀ «شیرازه کتاب» از طریق نرمافزار طاقچه
https://taaghche.com/book/163638
اقدام کنید و برای خرید نسخه چاپی به شمارۀ 09053597495 پیامک بزنید.
💵 قیمتش هم اندازه یک ساندویچ فلافل سه قرصه است!
فرارسیدن ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برشیفتگان و عاشقان حسینی و رهروان عاشورا تسلیت باد. 🏴
آقا سلام! ماه محرم شروع شد
ماه عزا و گریه و ماتم شروع شد
بازآمدم به محضر تو ای قتیل اشک
اشکم برای این دهه، نمنم شروع شد
جا دارد از هجوم غمت جان دهم ولی
شادم، دوباره سینهزنی هم شروع شد
کمکم لباس مشکی و کمکم نگاه تو
آدم شدن ز شرم تو از کم شروع شد
نام بلند تو، سَرِ لبهای قدسیان
افتاد، حُزن حضرت آدم شروع شد
هاجر که از عطش به لبش جان رسید، گفت:
«جانم حسین!» و جوشش زمزم شروع شد
میگفت عارفی: «ز ازل خلق اشکها
اصلا برای مرهم این غم شروع شد»
با ذکر «یا بُنیَّ» چهها کرد روضه خوان!
باران اشک و هروله، یک دم شروع شد
تا برد نام مادرتان، دل رقیق شد
باز آرزوی گنبد و پرچم شروع شد
میگفت خادمی که: «منم (خادمالحسین)!
در هیئت تو فیض دمادم شروع شد»
میریخت چای روضه و میگفت زیرلب:
«آقا سلام! ماه محرم شروع شد»
🔸فهیمه انوری🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شب اول محرم، منسوب به جناب مسلم بن عقیل
🖤🌴🖤🌴🖤🌴🖤🌴
کاشکی باد برای تو خبر میآورد!
کوفه اینجاست، همینجا که ندارد یک مرد!
خم هر کوچه کمینگاه نفاق است! نیا!
آتش فتنه در این معرکه داغ است! نیا!
غم تو مانده در این قلب برافروختهام
من غریبم ولی از غربت تو سوختهام!
چشم این قوم، گل فاطمه!، شور است! نیا!
کوفی و عهد؟ چه این فاصله دور است! نیا!
کر و کورند و گرفتار تبِ سیم و زرند
اثر نان حرام است چنین بیخبرند!
داغ پیمانشکنی خورده به پیشانیشان
کفر میبارد از آیین مسلمانیشان!
دلشان سنگ شد از کینهی صفّین و حنین
گوش جانم شده پر از «أنا مظلوم حسین»
جان مسلم به فدای تو چو قابل باشد!
ترسم این قوم به انکار تو قائل باشد!
حق در این شهرِ پر از فتنه فراموش شده
شعلهی عشق در این معرکه خاموش شده
نگران تواَم و جان علیاکبرِ تو!
من اگر یکّه و تنهام، فدای سرِ تو
لبِ من گرچه تَرَک خورد، چه از این بهتر؟...
که شوم من به فدای گلِ روی اصغر
کوچه در کوچه دل آشوب تواَم! وای حسین!
بام تا بام اسیری حرم! وای حسین!
چه بگویم که شود شرح رثای تو حسین؟
جان عالم همه بادا بهفدای تو حسین!
با تو عمری ست که این قلبِ خراب، آباد است
بندبندم همه از عشق تو در فریاد است
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، لیلا تندرو، مهدی امامرضایی، احمد رفیعی وردنجانی، مرضیه قاسمعلی، طاهره ابراهیمنژاد، محمد صبوریان
مزاحالدین | @mezahoddin
بداهه ی عاشورائی شاعران راه راه
🏴شب دوم محرم
رسیدن کاروان امام حسین ع به کربلا▪️
✔️کاروان میرسد از راه و زمین میافتد
کوله باری که از آئینه و مهتاب پر است!
موج در موج فرات است که برمیخیزد
مشک بر شانهی ابری است که از آب پر است!
حضرت عشق به صحرای بلا آمده است
لشکر کوچک او آمده مشتاق از راه
هر که مجنون حسین است بگوید: «یاعشق»
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله!
زد صدا قافله سالار که اتراق کنید
در دل تنگ رقیه(س) شده آشوب به پا
تا که گهوارهی اصغر(ع) به تلاطم افتاد
گفت ارباب: «همینجاست، همان دشت بلا!!»
گرد هم آمده امروز جهانی از عشق
به تماشا بنشین تا که ببینی آن را
دور لیلای دو چشمان حسینم(ع) جمعاند
دیده بگشا که ببینی صف مجنونان را
آسمان مات زمین است چه ماهی دارد!
مهر او در دلش انگار که بوده ازلی
خوش نشسته است کنار قمر خود خورشید
ای خوشا شوکت منظومه اولاد علی(ع)
یک جوان خم شده و گشته رکاب ناقه
ایستاده دگری درهمه حال آماده
همهی اهلحرم قصد طوافش دارند
نور چشمان، عموزاده، برادرزاده
طفلی آرام درآغوش پدر خوابیده
طفل دیگر به سر دوش عمو گشته سوار
مثل پروانه عمو گرد حرم میگردد
چشم بد دور از این قصهی دل با دلدار
علیِ اکبر(ع) لیلاست! تماشا دارد!
عطر او وه که گرفته است همه صحرا را
اشبهالناس به پیغمبرمان(ص) آمده است!
نشود کاش علی(ع) قسمتش ارباً اربا!
چشم امید رقیه(س) است به دستان عمو
که در این غائله چون سرو پدیدار شده
ماه در هاله ی غم سر به گریبان دارد
قمر قافلهی عشق علمدار شده
کاروان میرسد از راه، خدا! کاری کن!
نشود ختم به گم گشتن طفلان سفرش!
نکند زینب(س) او هروله با خون جگر!
نکشد کار دوباره به تماشای سرش!
بوی خون میدهد این بادیه خاکش انگار
بیقرار است دل زینب(س) از آشوب فرات
دارد اما به علمداری عباس(ع) قرار
وای از آن روز که عباس(ع) نباشد! هیهات!
ضربان دل زینب(س) که به هم میریزد
شیشهی عمر برادر به زمین میافتد
وای اگر عمهی سادات(س) پریشان بشود
از رکاب دل ارباب نگین میافتد!
حزن میبارد ازین خاک سراسر تشویش
میزبان جام عطش برکف و عصیان درچشم
زن و فرزند ازین وادی پر همهمه دور
باد آشفته سر و بادیه طوفان در چشم!
✍️بداهه سرایان:
احمد رفیعی وردنجانی، سید محمد صفایی نویسی، زهرا آراسته نیا، ناهید رفیعی، مرضیه قاسمعلی، طاهره ابراهیم نژاد،فرشته پناهی، منصور سمائی، لیلا تندرو، الهه جاودانی،فریبا رییسی
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب سوم محرم، منسوب به حضرت رقیه (س)
کوفیان نامه نوشتید برای پدرم
یک نفر نیست ز جمعیتتان دور و برم!
عمه میگفت که مهمان شماییم! چرا
در پریشانی ما هلهله کردید شما؟!
نامه دادید بیا منتظر روی توایم
نامه دادید که سرباز سر کوی توایم
عهد خود را چهقدَر زود شکستید شما
پشت کردید به آئینهی تابان خدا
چه جفاها که به بابای غریبم کردید!
یک جهان درد و مصیبت سر ما آوردید
چشم ناپاک شما مایهی شرم است! مگر
میشود باز کنم سفرهی دل پیش پدر؟
تا نشانش بدهم پاره شده پیرهنم
تا ببیند که کبود است تمام بدنم
دل من ریخت، عمو رفت، ولی بازنگشت
پر شد از کرکس و کفتار سراسر، این دشت
لشکری گرگصفت، غرق تماشا ماندهست
دستهای عمویم در دل صحرا ماندهست
آه ای کاش عمو زود بیاید از راه!
در دل شام سیه سر بزند حضرت ماه!
تا بگویم که نبوده است، چه بر ما رفته
تا ببیند اثر خار که در پا رفته
عمه جان گفت: به قربان قد و بالایت
من بمیرم که پر از خار شده پاهایت
گریهام باعث برهم زدن خواب شماست؟
آنچه با دختر ماتمزده کردید رواست؟
سهم ما گرچه از این بزم غم و درد شده!
عوضش زود علی اصغرمان مرد شده!
میکشد ناز مرا عمه بهجای پدرم!
کرده خاموش خودش پیرهن شعلهورم
پدرم رفت، ولی عمه به جایش اینجاست!
یک تنه جای عمو، جای علی و باباست
عمه گفته است ندیدیم به جز زیبایی!
نیست در دست شما جز سند رسوایی!
من در آغوش گرفتم سر بابایم را
او مرا گرم در آغوش گرفته حالا
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سید محمد صفایی، احمد رفیعی وردنجانی، لیلا تندرو، فرشته پناهی، سوده سلامت، مهدی امامرضایی
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب چهارم محرم، منسوب به جناب حرّ بن یزید ریاحی🏴
فکری به حال درد پریشانیام نما!
با یک نگاه، لایق مهمانیام نما!
من موج سرشکستهی دریای غیرتم
موسای نیل حادثه! طوفانیام نما!
حّرم ولی اسیر هوا و هوس شدم
فکری برای بیسروسامانیام نما!
من آب را به روی حرم بستهام ولی
ای ابر تشنه کام! تو بارانیام نما!
قلب تو را شکستم و شرمندهی تو اَم!
آقا! نظر به خیمهی ویرانیام نما!
با دست خالی آمدهام، شرمسار و خوار
دل را بگیر و خرج مسلمانیام نما!
تقصیر کردهام سر خود را بهپای تو
در پیش پای قافله قربانیام نما!
نزد کریم آمدهام با امید لطف
یک جرعه عشق و معرفت ارزانیام نما!
ای آفتابِ حُسن! فدایت شوم حسین!
در انعکاس آینه، نورانیام نما!
تاریک و بیفروغم و در راه ماندهام!
ای ماه بیبدیل! چراغانیام نما!
پیمانهنوش عشق تو را آب، چاره نیست
سیراب از حقایق روحانیام نما!
آنکس که با تو نیست کجا جان به در بَرَد؟
وارسته از اسارت شیطانیام نما!
«من را ز جام بادهی گلگون خراب کن»
جاوید کن به خویش و مرا فانیام نما!
رویم سیاه و چشم امیدم به دستِ تو
رحمی به حال شرم و پشیمانیام نما!
مُهرِ خطاست خورده به پیشانیام حسین!
آقا نگاهِ عفو به پیشانیام نما!
خیرم به دست توست، صلاحم به دست تو،
مولای من هر آنچه که میدانیام نما!
قسمت نشد که مطلع شعرت شوم حسین!
حالا بیا و مقطع پایانیام نما!
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سیدمحمّد صفایی نویسی، احمد رفیعی وردنجانی، زهرا آراستهنیا، محمدباقر منصور سمائی، لیلا تندرو، محمدعلی کمالی مقدم، فریبا رئیسی، مرضیه قاسمعلی، محمد صبوریان
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب پنجم محرم، بزرگداشت اصحاب امام حسین (ع)
از صبح ازل عشق تو در ما جریان داشت!
پیغام تو را از نفس باد شنیدیم
از دعوت تو تا دل ما فاصله کم بود!
این فاصله را با سر آشفته دویدیم!
ما زنده به آنیم که در بند تو باشیم
موجیم که در بحر وجودت بخروشیم
در مکتب ما ترس ز سیلاب بلا نیست
زیرا که در این بزم، همه خانهبهدوشیم
برداشتهای بیعت از این جمع، حسینم!
از ما مگر آقا تو بهجز عشق چه دیدی؟
ما بر سر عهدیم و گواه است لب ما!
لبیکِ لب تشنهی ما را که شنیدی!
هر قطرهی خون مُهر وفاداریمان است
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»
صدبار اگر جان به بدن بازبیاید
صدبار به امید رضای تو بمیریم
امروز که ما را تو به یاری طلبیدی،
نه فرصت جاماندن و نه وقت درنگ است!
در معرکهی جنگ میان حق و باطل،
یار پسر فاطمه بودن چه قشنگ است!
لبیک به خورشید، به آئینه، به باران،
لبیک به لبخند گل فاطمه گفتیم
هیهات که یک لحظه تَرَکناک حسینا!
صدبار اگر کربوبلا پای تو افتیم!
جانها بهفدای علیِ اکبرتان باد!
قربان لب خشک علیاصغر بیشیر!
مائیم همه جان به کف آماده پیکار
داریم به دل شور و به لب نعرهی تکبیر!
صد شکر که در لشکر تو جای گرفتیم!
صد شکر به ما داده خداوند سعادت!
والله که شیرین تر از این عشق نباشد!
والله که زیباست در این راه شهادت!
دست و سر و پا و همهی آنچه که داریم
مولای جهان! جان جهان! پیشکش تو!
صدبار اگر جان طلبی باک نداریم
صدبار همه هستیمان پیشکش تو!
شرمنده شدیم از سر ناقابلیِ جان
هیهات! نداریم از این تحفه گرانتر
ایکاش که بودیم همه عالم و آدم!
تا ما بسپاریم به جای همگی سر!
تصویر تماشاییِ پروانه و شمع است،
نقشی که بر این دایره ترسیم نمودیم
از بذل سر و جان ابداً باک نداریم،
ما مُهجهی خود را به تو تقدیم نمودیم
در بند تو هر دل که شد از طالع نیکوست
بیچاره کسی شد که دلش در کفِ غیر است
هرکس بشود همقدمت، حضرت ارباب!
در سایهی تو، عاقبتش ختم بهخیر است!
در غربت تو بس بود اینکه چو منی را
بهر چو تویی نوکر دربار بخوانند
کاری بکن ای دوست! که در روز جزا هم
ما را به غلامان تو منسوب بدانند
جان و تنمان باد به قربان تو مولا!
خوشدل به ولاییم و گرفتار شماییم
ما میثم تمّارِ تو بر دار جنونیم
«ما در ره عشق تو خریدار بلاییم»!
در خیمهی تو جمع شده خیر دو دنیا
ما در دو جهان غیر تو دلدار نداریم
شستیم به عشقت همگی دست ز دنیا
چون با احدی غیر تو ما کار نداریم!
در خیمهی احسان تو عمری ست مقیمیم!
هیهات که تنها بگذاریم شما را!
در مدرسه و مکتب تو یاد گرفتیم
آیین ادب داشتن و رسم وفا را!
از لذت یک عمر، به عشق تو گذشتیم
آری! ز می عشق تو شوریده و مستیم
صد بار اگر جان بسپاریم، دوباره
آمادهی جان دادنِ در راه تو هستیم
ما را ز خروشندگی بحر چه باک است!
وقتی که تو نوحی چه غم از نعرهی طوفان!
تا قافلهسالار تویی، ما غممان نیست
گر در ره جانانه از این تن برود جان!
لیلا چو تویی غایت عاشق شدن این است
مجنون شدن از روز ازل رسم زمین است
در عاشقی اصلاً سخن جنس و زبان نیست!
فانی شدنِ این همه در عشق یقین است
خاموش چو شد خیمه و برداشته بیعت
خاموش نشد در دل ما نور هدایت
هیهات که دست از تو نداریم و در این راه
با شوق نماییم تن و جان به فدایت!
✍بداههسرایان:
سیدمحمد صفایی نویسی، احمد رفیعی وردنجانی، مهدی امامرضائی، محمدعلی کمالی، فریبا رئیسی، ناهید رفیعی، محمود حسنی مقدس، سوده سلامت، طاهره ابراهیمنژاد، مرضیه قاسمعلی، یاسر پناهی فکور، لیلا تندرو، محمد عظامی، زهره محمدزاده، نرگس هاشمورزی
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب ششم محرم، منسوب به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)🏴
ای روح ابر! با لب عطشان رجز بخوان!
لب واکن و ببار! چو باران رجز بخوان!
ای ترجمان بغض فروخوردهی پدر!
با خطبههای آتش و طوفان رجز بخوان!
تفسیر آیههای جهاد است رزم تو
آینهی مجسّم قرآن! رجز بخوان!
مرگ است در نگاه تو، احلی من العسل!
بالا بلند، حضرت انسان! رجز بخوان!
پیش عمو بزن قدم ای نونهال عشق!
رو کن به سمت لشکر شیطان، رجز بخوان!
بشکن، به هم بریز سپاه سقیفه را،
با آیههای سورهی فرقان رجز بخوان!
ای برق چشمهای تو تأثیر صاعقه!
در گوش کافرانِ رجزخوان، رجز بخوان!
روشن کن آسمان و زمین را به نور خویش!
ای آفتاب روشن ایمان! رجز بخوان!
دلتنگی و دو چشم ترت میکشد مرا
وقتش رسیده جان عموجان، رجز بخوان!
تفسیر پارهپارهی آیات آسمان!
در زیر دست و پای سواران رجز بخوان!
این لشکر از زمان حسن(ع) صف کشیدهاست
با صوت مجتبی(ع)، تو به میدان رجز بخوان!
در نوجوانیات شدهای مرد، مرحبا!
ای مرکب تو کوکب و کیوان! رجز بخوان!
تیغت به خاک میکشد و راه میروی
در گوش ریگهای بیابان رجز بخوان!
دریای غیرتی و شجاعت، چو مجتبی(ع)
خود را به غافلان بِشِناسان، رجز بخوان!
جانم فدای فرّ و شکوهت! به نام حق
یک یاعلی(ع) بخوان و دُرافشان رجز بخوان!
با سنگ، نورِ آینه تکثیر میشود
ای دشت با تو آینهبندان! رجز بخوان!
با اینکه مهرهمهره چو تسبیحِ پارهای!
هرگز نرفت روضه به پایان، رجز بخوان!
مثل پدر تو بغض خودت را فرو مخور!
توفنده، بیامان و خروشان رجز بخوان!
آموزگار مدرسهی عشق، قاسمم!
ای سر نهاده بر سر پیمان! رجز بخوان!
مردان این قبیلهی شر را ز رزم خود
کردی تو سرشکسته و حیران، رجز بخوان!
تا دودمان ظلمت شب را دهی به باد
ای قرص ماه روشن و تابان! رجز بخوان!
چون نافذ است لحن تو، وجدان خفته را
بیدار کن ز خواب زمستان، رجز بخوان!
بیمی که نیست در تو از این لشکر عظیم
پیوسته و صریح و نمایان رجز بخوان!
پیچیده بوی فاطمه(س) در خاک این دیار
ای نور چشم فاطمه(ع)! غُرّان رجز بخوان!
اصلاً رجز بخوان که دلم تنگ مجتبی(ع)ست؛
با شرح شأن و شیوهی ایشان رجز بخوان!
قاسم(ع)، عمو، تو غیرت این خانوادهای!
در موج خون، شقایق غلتان! رجز بخوان!
آتش نزن به جان عمو با سکوت خود
این جان خسته را تو نسوزان، رجز بخوان!
هی دستوپا نزن به برم، صید خوش خرام!
سر را عمو گرفته به دامان، رجز بخوان!
خوانِ بلاست کرب و بلا و تو میهمان
یابنالحسن(ع) بیا و بر این خوان رجز بخوان!
مانده در انتظار قیامت جهان، بیا!
برگرد و با شکوه فراوان رجز بخوان!
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سید محمد صفایی نویسی، احمد رفیعی وردنجانی، سوده سلامت، مرضیه قاسمعلی، مهدی امامرضایی، محمدعلی کمالی، محمد عظامی، لیلا تندرو، میناگودرزی، محمدباقر منصور سمائی، فریبا رئیسی
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب هفتم محرم، منسوب به حضرت علی اصغر (ع)
آسمان میچکد از گوشهی گهوارهی تو
ماه بیرون زده از گردی رخسارهی تو!
مادرت چشم به چشمان ترت دوخته است
جان عالم ز ترکهای لبت سوخته است!
بیقرار از عطش، ای معجزه بیدار شدی
وقت پیغمبریت گشته، علمدار شدی!
چه قدَر خوب اشارات مرا میفهمی!
خوب میدانی از این معرکه داری سهمی!
با تلظّی مزن آتش به دل ای جان پدر!
جامهی صبر مرا پاره مکن بارِ دگر!
تشنه باشی و خودت وارث کوثر باشی!
شاهد سوختن کودک و مادر باشی!
با تلظّی تو بردند عطش را از یاد
میزنند از غم تو، اهل حرم هم فریاد
من که شرمنده شدم از لب خشکت پسرم
چه بلایی غمت آورد علی جان به سرم!
عمویت رفته پی آب، اگر برگردد
در پی گوهر نایاب اگر برگردد
روی دوش پدرت اندکی آرام بگیر!
کاش آهت بکند در دل دشمن تأثیر!
تا به دریا برسی، بر عطشت پا بگذار!
سر خود را به سر شانهی بابا بگذار!
فرض کن آمده پیش تو عمویت، مثلاً
شده سیراب لب خشک و گلویت، مثلاً
غرق دریایی و قرص قمری بابا جان
فرض کن از همه سیرابتری باباجان!
قدرت پر زدنت نیست، چنین بال مزن!
شعله بر جان من و قامت چون دال مزن!
اندکی صبر بکن، طی شود این بیتابی
عاقبت بر سر نی، ماهِ شبم! میتابی
تشنگی بر سر دوشم نکند خوابت کرد!
با سهشعبه نکند حرمله سیرابت کرد؟!
مادرت کاش نبیند که پرت ریخته است!
در دل خاکی و خون دور برت ریخته است!
گوش تا گوش شده پاره گلویت پسرم
میچکد اشک به لبهای تو از چشم ترم
کاشکی حرمله میمرد و نمیدید تو را!
مثل گل از وسط باغ نمیچید تو را!
پسرم! شرح غریبانهی تسلیم و رضا!
طاق شد از لب خشکیدهی تو، طاقت ما
جگرت سوخته، طفلی که نداری مانند
چه کسی ریخته بر آتش جانت اسپند
سوخت جان و جگرم، تنگ شد این سینه، علی!
سخت دارند ز نام تو چنین کینه، علی!
کینهی کهنهیشان بود که شد تیر سه سر؛
پرپرت کرده و انداخت به دامان پدر
آخرین یار من ای کودک شش ماههی من!
شده با خون گلو غسل و به قنداقه کفن!
بعد تو حال پدر سخت پریشان شده است
برود سمت حرم یا که نه؟ حیران شده است
بی تو قربانیِ کوچک، چه بگویم به رباب؟
گر بپرسد که علی کو؟ چه بگویم به جواب؟
گرچه حلقوم تو با تیغ عداوت شد چاک
هست ذکر لبم: «ای یار! رضایم به رضاک»
خون سرخت سند قطعی مظلومی ماست
با تو این واقعه تا صبح قیامت برجاست!
✍بداههسرایان:
سیدمحمد صفایی نویسی، ناهید رفیعی، محمد عظامی، مرضیه قاسمعلی، احمد رفیعی وردنجانی، فریبا رئیسی، سوده سلامت، لیلا تندرو، علی یگانه، فرشته پناهی، یاسر پناهی فکور
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب هشتم محرم، منسوب به حضرت علی اکبر(ع)
هر طرف مینگرم، بال و پرت ریخته است
چه قدَر دل پسرم دور و برت ریخته است!
باغِ طوفانزدهام! با تو چه کردند مگر؟
که چنین در همه صحرا ثمرت ریخته است!
مثل تسبیح قشنگی که نخش پاره شده
دانهها در بر چشم پدرت ریخته است!
خالق از روز ازل بس که تو شیرینسخنی
عسل انگار به کام شکرت ریخته است!
چه شد افتادهای ای تُنگ بلورین بر سنگ؟
جام شیر و عسلی! بیشترت ریخته است!
آتش افتاده به دامان ملائک، چه شده؟
در دل عرش گمانم خبرت ریخته است!
بس که عشق پدرت را به دل اندوختهای،
عشق دنیا همهاش از نظرت ریخته است!
دشمنت غرّه به فتح است، ولیکن همهجا
خون تو، شاهد فتح و ظفرت، ریخته است!
قدم آهسته بزن تا که تو را شعر کنم
روی هر مصرع شعرم اثرت ریخته است!
دشت از رائحهی سبز پیمبر پر شد!
همهجا «شبه پیمبر»! گهرت ریخته است
جان فدا کردهای بسیار هنرمندانه
هر کجا یک اثر از این هنرت ریخته است!
روی هر قطرهی خونی که چکیده ز تنت
اشک از چشم حزینِ پدرت ریخته است
گرد و خاک است در اطراف تو اینقدر چرا؟
گوئیا ابر به روی قمرت ریخته است!
میشوم آب چنان شمع و تو پروانهی من
سوختی، در دل من هم شررت ریخته است!
کینهی بدر و حنین است که خروار شده
این همه دشمن اگر روی سرت ریخته است!
این چه سرّیست که هر جا که نظر افکندم
تکههای تن و خون جگرت ریخته است؟!
واژهی عاشقی و مستی و جام می و لب
از میان غزل و طبع ترت ریخته است!
اشبهالناس به پیغمبر! علی! تیغ و سنان
به سر و روی به حق جلوهگرت ریخته است!
مادرت بعد خداحافظی و حرز و دعا
پشت سر آب به راه سفرت ریخته است...
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سیدمحمد صفایی نویسی، فریبا رئیسی، فرشته پناهی، محمدعلی کمالی، محمدباقر منصورسمائی، سوده سلامت، محدثه مطهری، الهه جاودانی، مرضیه قاسمعلی، احمد رفیعی وردنجانی، لیلا تندرو
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب نهم محرم، منسوب به حضرت ابوالفضل العباس(ع)
چشمهچشمه عطش از زخم تنت مینوشد
جرعهجرعه غزل از چشم ترت میجوشد
آب شرمندهی لعل لب تو تا به ابد!
خاک در رقص تو پیراهن خون میپوشد
ساقی تشنه لبانی و جهانگیری تو!
زمزم از زیر قدمهای بلندت جاری
پرچم سرخ حسینبنعلی در دستت
نامت عباس و علمدار حسینی، آری
در دل معرکه آن روز چه کردی ای ماه؟
ابر و باد و مَه و خورشید و فلک حیرانت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
تا نیفتد به زمین، گشت ستون دستانت
اشجع الناسی و در معرکه تیغ دو دمی
شرمسار عطش و تشنگیات شد دریا
عرش و فرشند همه در عجب و در حیرت
از تماشای تو ای آینهگردان وفا!
بیجهت نیست نگاهت شده تفسیر وفا
چشم تو نسخهی دیگر که ندارد عباس!
به لطافت نه شبیه تو گلی آمده است!
نه به اندازهی تو، آینه دارد احساس!
مشک بر شانهی ساقی، عَلَم عاطفه است!
چهقدَر این همه احساس به تو میآید
بانویی دوروبرت هی نگران میچرخد
چهقدَر عطر گل یاس به تو میآید!
مشک بر دوش پی خواهش طفلان رفتی
تا که تسکین بدهد آب مگر آلامت
ریختی آب بر آب، ای به فدای عطشت!
تا ابد آب و ادب خورده گره با نامت
تیر بر چشم تو زد دشمن و افسوس ندید
مادرت آمده و غرق تماشا هستی!
گر چه شد با دمِ شمشیر جدا از بدنت،
نیست چون دست تو در رفع حوائج دستی
با همه هستی خود یار برادر بودی
وه چه مردانه به راه هدفت جان دادی!
کی شبیه تو برادر به جهان آمده است؟
که جهان را به وفاداری خود استادی
قوّت قلب حرم، مایهی آرامش من
روی ماهت شده انگار جهانی از نور!
میدرخشی قمر هاشمی اینقدر چرا!
چشم بدخواه حسودان همه باشد ز تودور!
زور در بازو و این معرکه، کو اذن نبرد!؟
دشت مملو شده از نعرهی صدها نامرد
چه حریفی شود عباس به فرمان حسین!
به اطاعت شده آب آور و مینوشد درد
آب را تا به لب آوردی و برگرداندی
گرچه دریاست ولی میل به ساحل دارد!
دل به دریا زدی و غرق عطش برگشتی
آب هم حسرت لبهای تو بر دل دارد!
میروی تا لب شط، مشک چه شوقی دارد!
آب و خیمه! چه تمنّای خیال انگیزی!
چون نیامد به حرم جرعهای از آب فرات
میشوی آب و سپس روی زمین میریزی!
با خودت زمزمه کردی که «بمیرم ای کاش
دست خالی به حرم بازنگردم بیدست»
در همین حال و هوا کرد صدایت مادر
جملهی ادرک أخایت به دل یار نشست
تکیه دادند به سروِ قد تو اهل حرم!
قامتت تکیهگه صبر و قرار است! نرو!
آب وقتی تو نباشی همهاش تشنگی است!
دل دلواپس زینب سر دار است! نرو!
نوح اگر نوحهی عباس نمیخواند به سیل،
بادبان در جهت باد مخالف میرفت
آب با نام تو از شرم فرو شد به زمین
ماند کشتیِ نجاتی و علمداری رفت
نشدی غَرّه ز انفاس "بنفسی انتَ"
فاطمه آمده با قصد حرم بردن تو
کوه صبر و ادب و مایهی آرام حرم
پشت ارباب شکست از به زمین خوردن تو!
ای اشداء علی الکفر! بیا حضرت مهر!
تا علمدار تویی، اهل حرم دلگرمند
هیچکس غیر خودت هیچ نمیخواهد، آه!
زود برگرد به جان علی اصغر سوگند
وصفت این بس که شده آب به نامت عباس!
آبرو داده فقط چشم قشنگ تو به آب
چهقدَر مرد زیاد است تو که اینجایی!
ماه من تشنگی اهل حرم را دریاب!
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سیدمحمد صفائی نویسی، زهرا فرقانی، احمد رفیعی وردنجانی، لیلا تندرو، الهه جاودانی، مرضیه قاسمعلی، مینا گودرزی، محمد عظامی، محمدباقر منصورسمائی، فرشته پناهی، فریبا رئیسی، علی یگانه، محمد صبوریان
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، عاشورای حسینی، تقدیم به پیشگاه سیدالشهدا حسین ابن علی (ع)
آه! ایکاش شب حادثه فردا نشود!
دشت از خون تن لاله چو دریا نشود!
دور تا دور حرم هلهله برپا نشود!
سر انگشتری ایکاش که دعوا نشود!
علم از دوش علمدار نیفتد ایکاش!
شعله در بستر بیمار نیفتد ایکاش!
دامنی در دهن خار نیفتد ایکاش!
پسر فاطمه ایکاش که تنها نشود!
نرود کاش به نیزه سر هفتاد و دو نور!
اسبها بر تن پاکان نکند کاش عبور!
آه از شام! دل دخترکان! جشن و سرور!
کاروان اسرا کاش تماشا نشود!
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است»
بر لب اهل حرم زمزمهی قرآن است
آخرین پرده ز آرامش این طفلان است
کاش فردا نشود! محشر کبری نشود!
غرق خون است شهیدی که کمی جان دارد
زخمهایی به تن از مردم نادان دارد
خواهرش در طرفی دیدهی گریان دارد
کاشکی شمر در این معرکه پیدا نشود!
کوفی و عهد و وفاداری و وجدان؟ هیهات!
نو به نو نعل زدن بر سم اسبان، هیهات!
سیلی و طفل سه ساله، به لبش جان، هیهات!
کاشکی شاهد تنهایی بابا نشود!
قصد حلقوم علی را نکند خصم زبون!
نتپد کاشکه فردا دل عالم در خون!
آتش و خیمه و احوال جهان ناموزون
قسمت اهل حرم لفظ سبایا نشود!
نشود کاش سری بر سر هر نیزه بلند!
مثل یک آهوی گمگشتهی افتاده به بند؛
کاشکی دختر جامانده نیفتد به کمند!
در دل زینب از این واهمه غوغا نشود!
تا علمدار نفس دارد علم بر پا هست!
چشم امید به ابر و کرَم دریا هست!
مشکها خالی از آبند، عمو اما هست!
آب ایکاش که شرمندهی سقا نشود!
نیزه و تیر، نبارد ز یسار و ز یمین!
دست عباسِ علمدار نیفتد به زمین!
حرمله تیر شقاوت نکند زهرآگین!
علی اکبر جهت رزم مهیا نشود!
کاش فردا نکشد کار به مشک و گودال!
قوم نااهل نگردد به فریبی اغفال!
مصحف ایکاش نگردد به عداوت پامال!
هر شریحی به خطا صاحب فتوا نشود!
دختری کاش نبیند پدرش رفت به جنگ!
کاش طوفان نزند دامن گلها را چنگ!
سیلی و زخم زبان کاش نبیند دل تنگ!
داستان ختم به طشت و سر بابا نشود!
ارباً اربا شدنِ سرو و زمین افتادن!
غنچه را تیر عوض آب به میدان دادن!
جنگ و دعوا سر انگشتری و پیراهن!
این همه کاشکه در محضر زهرا نشود!
کاش ایمان نرود با هوس گندم ری!
آه! ایکاش مسیحا نرود بر سرِ نی!
ای بنی آدم! از این شرم نمیری تا کی؟
اشکها کاش که خشک از غم عظما نشود!
چشم عباس الهی که نگردد غمگین!
به تن علقمه مردانه بیاندازد چین
کاش با دست، علمدار دهد یاریِ دین!
کمر شاه، الهی ز غمش تا نشود!
کاشکی جا نشود هیچ سری بین تنور!
چشم نامحرم کوفی بشود کاشکه کور!
کاش ژولیده و خونین نشود هالهی نور!
روضه ایکاش که مکشوف و هویدا نشود!
کاش در مجلس مِی آل نبی را نبرند!
کاش در آتش غم بیش از اینها ندمند!
دل بیتاب رقیه نخورد کاش گزند
کاش توهین به لب سید و آقا نشود!
شد شکمها همه انباشته از مال حرام
وعدهی خرمن ری، طعمه کشیده ست به دام
یک طرف وعدهی شیطان، طرفی امر امام
به خدا سیر کس از لقمهی دنیا نشود!
کاش حائل نشود دست به جای سپری!
کاش طوفان نزند بر پر و بال پسری!
کاش شرمنده نباشد لب خشک پدری!
غربت آل علی کاش که معنا نشود!
چه نبردی است که مابین سیوف است و دموع!
کاش اصلاً نشود جنگ در این دشت شروع!
بنگر حال رباب و نکن ای صبح طلوع!
تا گلوی پسرش طعمهی اعدا نشود!
✍بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سوده سلامت، فریبا رئیسی، فرشته پناهی، سیدمحمد صفایی نویسی، محمدعلی کمالی، مرضیه قاسمعلی، طاهره ابراهیمنژاد، لیلا تندرو، علی یگانه، مینا گودرزی، زهرا فرقانی
مزاحالدین | @mezahoddin
بداههی آئینی شاعران راهراه، شب یازدهم محرم، شام غریبان
ای ساربان! آهسته ران! در دشت جا مانده دلی
یک تکه از این دشت را برده ست با خود محملی!
جامانده از گهوارهای، یک مشت خاکستر فقط!
مشتی پَر و یک معجر و گلبرگ نیلوفر فقط!
جا مانده از یک باغ گل، گلهای پرپر بر زمین
از آسمانها میرسد برگوش آوایی حزین
یادش بخیر آن روز که آمد ز راه این کاروان
شد فرشِ زیر پایشان آئینهی هفت آسمان!
بادِ پریشان میدود، سرگشته بین لالهها
مانده ست در پیراهنش آن اشکها و نالهها
زینب دلش جا مانده، از گودال بیرون آمده
چون از وداع آخرش با بوسهی خون آمده!
بر دست شعله معجری، چشمی به نیزه دوخته!
در آتش خشم و جنون، پروانهها پر سوخته!
از ناقه افتاده زمین آئینه با چشمان تر
عباس دارد وایِ من! بر این مصیبتها نظر
خون میچکد هم از زمین هم آسمان در کربلا
آه از غروب و غربت الشام، الشام بلا!
باید که هستی تا ابد با چشم تر زاری کند
وقتش رسیده بعد از این زینب علمداری کند!
ای وای این صحرا پر است از شعلههای دمبهدم!
زینب علمداری کند در ورطهی طوفان غم!
در خون نشست این کاروان، هم خیمه و هم ماهشان
آتش زدند این دشت را با شعلههای آهشان!
آه! از رکاب مصطفی انگار افتاده نگین!
عرش خدا غرق به خون افتاده بر روی زمین!
با ناقهی بیمحملی زینب اسارت میرود!
از اهل بیت مصطفی معجر به غارت میرود!
ای همرهان کاروان! باشید یار کودکان!
چون خاطرات خوبشان آتش گرفته در خزان
آهسته ران، با غنچهها تندی مکن باد وزان!
بر مویشان شانه بزن! آهسته کن آرامشان!
قرآن بهروی نیزه و خوشحال عمروعاصها!
دارند اسارت میروند آلالهها و یاسها
زینب شکایت میبرد پیش خدا از کوفیان
از آنچه در گودال دید از حال و روز کاروان
گوید خدایا شاهدی خود بر پریشانی ما
این لالههای غرق خون باشند قربانی ما
الحمدلله الذی داده ست نعمتها به ما
هم ساقی و هم ساغر و نور ولایت را به ما
با خواندن قرآن پدر، بر نیزه غوغا میکند!
دارد علی ابن حسین او را تماشا میکند!
با حجت حق میرود این کاروان از کربلا
یعنی که زینب میشود پیغمبر خون خدا!
طفلان سیلی خورده و خار مغیلان در کمین!
بارِ امانت میکشد زینب به دوشش بعد از این!
میمانَد اینجا کربلا در کربلا، زینب اگر
روی زمین بگذارد این بار گران را بیاثر!
✍بداههسرایان:
احمدرفیعی وردنجانی، مینا گودرزی، زهرا فرقانی ،لیلا تندرو، محمد عظامی، سوده سلامت، محمود حسنی مقدس، سیدمحمد صفایی نویسی، فریبا رئیسی، علی یگانه، زهرا آراستهنیا
مزاحالدین | @mezahoddin
❓ استفاده از طبل، سنج و شیپور در مراسم عزاداری به چه شرطی اشکال ندارد؟
الف) به شرطی که یک طبل هم واسه من بخرید و الا گریه میکنم.
ب) به شرطی که بندری باهاش نزنید.
ج) به شرطی که به شکل متعارف و متناسب با دسته عزاداری نواخته شود.
#احکام
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
☎️ #الوحاجاقا شبهه دارم. امام حسین (ع) اگه میدونست بره؛ شهید میشه پس خودکشی کرده و معصوم نیست! اگه نمیدونست هم که خب امام نیست! حال کردی استدلال رو؟
پاسخ:
بله میدونست. اما وظيفه داشت بره. مثل پلیسی که میدونه بره به جنگ قاتلا در خطره اما میره. مثل مدافعان حرم و مدافعان سلامت که میدونستن در خطرن ولی رفتن. این اسمش شجاعت و ایثاره. خودکشی مال ترسوهاست که خودشون رو از یه جایی پرت میکنن و بعد باید با کاردک از زمین جمعشون کرد.
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
❓ نماز ظهر عاشورا کی خوانده میشود؟
الف) شب. چون تا شب مشغول عزاداری و سینهزنی و گرفتن غذای نذری هستیم.
ب) به خدا پناه میبریم که بخواهیم نماز عاشورا قضا شود. ما نماز عاشورا را صبح سحر میخوانیم بعد میرویم سراغ عزاداری.
ج) سر وقت خودش، موقع اذان ظهر. خوب است که عزادار سید الشهدا به امامش اقتدا کرده و نماز را به همه چیز اولویت بدهد.
#احکام
🔸محمدحسین علیان🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
☎️#الوحاجاقا من گوشیم مگاپیکسلش پایین بود؛ دوستم گفت: «این که به درد نمیخوره! گوشیتو بده یه مشت تخمه بگیر...» منم گرفتم. حالا یادم اومد محرمه! الان تو محرم این تخمه رو بخورم ایراد داره؟
پاسخ:
شما ایرادی نداره تخمه بخورید. برای بقیه هم اگه هتک حرمت عزا نشه ایراد نداره! ولی با توجه به این که سفیه هستید معامله گوشیتون باطله... با ولیتون برید گوشیتون رو پس بگیرید...
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin