eitaa logo
مزاح الدین
906 دنبال‌کننده
658 عکس
111 ویدیو
10 فایل
مزاح‌الدین، قهقهة‌ابن‌نیشباز، قهرمانی بود که با خنده اسلام را گسترش داد. 😄💪 چطوری؟! دنبالمان کنید... 😎 🔹🔸 📌ارتباط با ادمین: @admin_mezahoddin
مشاهده در ایتا
دانلود
☎️ این موکبای احمد الحسن یمانی یک کباب ترکی‌هایی می‌ده که انگشتامم می‌خورم! ایراد داره امسالم برم، بخورم؟ پاسخ: اولا خوردن انگشت خودتون کار خوبی نیست! ثانیا هر گونه معاشرتی که باعث ایجاد انحراف بشه ایراد داره... 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۸ شهریور ۱۴۰۲
عربی در سفر ۴ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم شمسة: خورشید خانم؛ آفتابه. مثال: أنا اُریدُ فی المُستَراح و الشَمسِة ما مُوجود، ماذا تُراب اُریزُ علی رأسی: من در مستراح قضاء حاجت کردم و آفتابه نبود. چه خاکی توی سرم بریزم؟ 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۸ شهریور ۱۴۰۲
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
سیگار صلواتی عراقیا به خاطر مهمون‌نوازی فوق‌العاده‌ای که دارن و این با اعتقادشون به امام حسین علیه السلام ممزوج شده، کافیه بدونن زائر یه چیزی نیاز داره. دیگه رهاش نمی‌کنن تا اون نیاز رو براش بر طرف کنن. مشاهده شده گاهی با اسلحه وایمیسن وسط خیابون و ماشین رو نگه می‌دارن که باید پیاده و پذیرایی بشید. یکی از دوستان ما که با هم شوخی داشتیم و دنبال این بود که شوخی‌ها و تیکه‌های منو جبران کنه، وسط راه با دست به یکیشون اشاره کرد که این رفیق ما سیگار می‌خواد. متوجه شدید یا ادامه بدم؟ آقا حالا مگه می‌شد این بنده‌ی خدا رو راضی کنی که تعارف نمی‌کنم، واقعا سیگاری نیستم، اصلا از سیگار بدم میاد. 🔸یاسر پناهی فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۸ شهریور ۱۴۰۲
ببین داداش! من از طرف راست میرم، تو از طرف چپ وارد شو، سریع دو ظرف غذا از سینی موکب روبرو برداریم. 🔸زهرا آراسته‌نیا🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۹ شهریور ۱۴۰۲
ایران والعراق لایمکن الفراق 🔸طاهره ابراهیم‌نژاد آکردی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۹ شهریور ۱۴۰۲
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
الهی‌نامه الهی! همیشه غصه می‌خوردم که چرا پیاده‌روی اربعین قسمتم نمی‌شود اما وقتی فهمیدم تنها نیستم و خییییلی از سلبریتی‌ها هم مثل من به این سفر مشرف نشده‌اند کمی از ناراحتی‌ام کاسته شد تا این‌که بالاخره طلبیدند مرا. خدایا سخت‌ترین قسمتش نشستن پشت درهای بسته‌ی مرزها زیر آفتاب است که قیامت واقعی‌ست. مرزهای کشورها از صراط تو هم نازک‌ترند! نمی‌شود شکافش را بیشتر کنی؟! مثل قبر مش قنبر همین که خواستند او را دفن کنند مقداری از خاک کنده شد و قبرش گشادتر شد! بارالها!! بالاخره رد شدیم اما چقدر این مسیر شبیه بهشت توست. هرچه می‌خواستم زود فراهم می‌شد از کباب ترکی با سماق دوبل تا کبه لبنانی و محلبی. اما خدایا تا به حال مسیر اربعین را پیاده سفر نکردی که بدانی تاول پا یعنی چه!؟ آن هم وقتی که در صف فلافل ایستادی و نوبتت نزدیک شده و تو نای ایستادن نداری. پروردگارا! بین ما می‌ماند اگر بگویم خیلی شیک از یک عراقی پرسیدم هذا الشارع انروح الی المدینه؟ و او در جوابم به فارسی گفت کجا می‌خوای بری؟! قول دادی‌ها خدا! الهی! این بنده اربعین ندیده هیچ سوغاتی نخریده به هم ریخته گوارش این مسافر و فرسوده می‌دانم که کاهدان از خودم بوده! 🔸مرضیه قاسمعلی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۹ شهریور ۱۴۰۲
☎️ حالا دیگه دیره. من الان با پاسپورت داداشم نجفم و دارم دعاتون می‌کنم! ان‌شاء‌الله سال بعد با پاسپورت خودم در معیت شما بریم! پاسخ: باشه ان‌شاءالله ولی سفرتون بای دیفالت از سفر زیارتی به معصیت تغییر وضعیت داده. الان با این که مسافر هستین نمازهاتون اونجا کامله! 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
عربی در سفر ۵ در عراق چگونه عربی صحبت نکنیم دَواءُ الإحتِراق المُعَرَّق: پماد برای عرق‌سوز. مثال: حاجی! أنا إحتِرِاق شَدید ما بَین رِجلی. أنا اُرید الدواءُ الاحتراق المعرَّق: داداش بدجور عرق‌سوز شدم. یک پماد برای عرق سوز شدن می‌خواستم. 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
اگه خواست خودش بیاد من رو بگیره دوستانم از خواب بیدارم کردند که بریم حرم و یکی دو رکعت نماز بخونیم و ان‌شاء الله راهی مشایه بشیم. توی مسیر و بعد از رسیدن به نجف کلا خواب بودم. یکم با خودم صحبت کردم که ببین سیما‌جون! وضو بگیر برو دو رکعت نماز بخون و برای کسانی که بهت التماس دعا گفتن، دعا کن. یک جای نسبتا خلوت پیدا کردم و شروع کردم به نماز خوندن که یهو احساس کردم یه تف افتاد توی صورتم. به خودم گفتم: «سیماجون! ادامه بده، تف نبوده احتمالا یکی آب دستش بوده ریخته!» خلاصه ادامه دادم و دیدم که میزان تف ریختن، بیشتر شد. دوباره به خودم نهیب زدم: «سیماجون! تف هم باشه، تف زائرای امام حسین (ع) تبرکه. نمازت رو بخون.» رفتم سجده که یهو یکی از اون‌ور چنان شوتی به کله‌ام زد که برق از سرم پرید. گفتم: «سیماجون! شوت زائرای امام حسین (ع) هم تبرکه ادامه بده.» بلند شدم و ادامه نمازم رو خوندم که دیدم میزان تف‌های زائران در هر لحظه بیشتر میشه! گفتم یحتمل یکی از زائرا وایساده و صورتم رو نشون گرفته و داره هی تف می‌پاشه! بابا تبرک هم یکبار! تف هم دوبار! نه این همه! نمازم رو یک‌جوری خوندم و بلند شدم که ببینم منبع تف کیه؟ که دیدم داره بارون می‌باره! خلاصه تصمیم گرفتم من معنویت نگیرم. اگه خواست خودش بیاد من رو بگیره! کلا فانتزی‌هام درباره بارون حرم و زیر ایوان نجف بهم ریخت. 🔸سیما شرفی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
آقا به خدا همه‌شون مثل همه. واسه چی دورترینشون به خودت رو برمی‌داری؟ 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
مزاح الدین
آقا به خدا همه‌شون مثل همه. واسه چی دورترینشون به خودت رو برمی‌داری؟ 🔸محمدحسین علیان🔸 مزاح‌الدین |
شربت شهادت فقط یه دونه اما چای شهادت تا سه‌تا خوردنش مجازه، نوش جان! 🔸محمدمهدی امیدوار🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
خبر حمله‌ی داعش اون سال از مسجد کوفه حرکت کردیم. برای اینکه به طریق (راه) اصلی برسیم از یه سری روستا رد می‌شدیم. تو یکیشون که برای نماز مغرب وایسادیم شب هم نگهمون داشتند. جاتون خالی عجب جایی بود. چهارتا خونه وسط بیابون. حتی برای دستشویی از ترس سگا جرئت نداشتی بیرون بیای. فقط تو خونه یه لامپ ضعیف وصل بود که نمی‌دونم برقش رو چطور تامین می‌کردند. ولی واقعا دمشون گرم! به نظر می‌اومد اصلا اوضاع خوبی ندارند. تو اون اوضاع تخم‌مرغ و نون تنوری‌ای که جلومون گذاشتن خیلی ارزش داشت و از خجالت از گلو پایین نمی‌رفت. ما هم که ماشاءالله کم نبودیم؛ نزدیک چهل نفر. تصمیم گرفتیم جمع بشیم و قبل از خواب زیارت عاشورا بخونیم. بسم الله و گفتم .... الحمدلله خوب هم گرفته بود، داشتم تو ذهنم مرور می‌کردم که بعدش دم نوحه رو بگیرم و خلاصه ... که دیدم از بیرون صداشون بلنده و دارن با هم صحبت می‌کنند. عراقی‌ها هم که ماشاءالله وقتی با هم معمولی مکالمه می‌کنند، همچین داد و بیداد می‌کنند که فکر می‌کنی دعوا شده. منم که دستم، نه ببخشید، دهنم بند خوندن بود یکی از دوستان رو فرستادم ببینه چه خبره. برگشت و آروم زیر گوشم گفت: «حاجی می‌گن داعش داره میاد.» حالا حسابش رو بکن، سال‌هایی که داعش هنوز فعال بود، وسط بیابون، دور از جمعیت، خبر داعش ... چشمتون روز بد نبینه، زیارت عاشورا رو ادامه دادم، ولی چه زیارت عاشورایی؟ همش تو ذهنم مرور می‌کردم که اگه حمله کردن بگم چیکار کنند بچه‌ها. پناه بگیرند؟ گارد حمله بگیرند؟ داد بزنم علیکم بالفرار؟ دیگه رنگ به رخ ما نمونده بود. زیارت تموم شد ولی خبری از داعش نبود! بلند شدم اومدم بیرون ببینم چی شده، دیدم دوتا همسایه‌ها انگار که با هم رقابت کنند یکیشون اومده گیر داده که اینا زیادن بگو ده یازده‌تاشون بیان خونه ما. عراقی‌ها به زبان محلی به یازده میگن اِدعَش. آخه برادر من، ادعش کجااا داعش کجاااا! 🔸یاسر پناهی‌ فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
۱۱ شهریور ۱۴۰۲