eitaa logo
راه شهیدان ادامه دارد
3 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(( خاطره ای از شهید نواب صفوی، و برداشتی که شبیه برخی خواص زمانۀ ماست)) همسر شهید نواب صفوی می گویند: بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد از نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا. اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست... آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در،آمد و گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند داخل. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند.منهم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا با طعنه گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست،فراوان... مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. و من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد، چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همینه. نه سکوت شون از سر انصافه، نه سر و صداشون از سَرِ انصافه. وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت می کنند حالا شده،حکایت اکثر خواص و برخی عوام ملت ما‼️ چهل و چهارسال است،که زیر پرچم ولایت فقهای ربانی و انقلابی،مستقل و با عزت و امنیت، زندگی می کنیم ، و با هدایت و شجاعت آنها از زیر سلطۀ آمریکا و اسرائیل بیرون رفته ایم،و آقای خودمان شده ایم. در غیرت و دفاع از مظلومان و جهاد و شهادت فی سبیل الله،الگوی همه ی جهانیان شده ایم. حتی ملت های مسلمان غرب آسیا تا شاخ آفریقا هم،از برکت وجود رهبران الهی ما،فیض هدایت برده و می برند،و در اثر اطاعت از اوامر آنها از راه دور و نزدیک،مثل ملت فلسطین،سوریه،لبنان،یمن و عراق،دارند به استقلال و عزت و امنیت می رسند. و حتی ملت ژاپن،آرزو می کنند که ایکاش ما هم چنین رهبرانی داشتیم، تا از شر آمریکایی ها،مثل مردم ایران،راحت می شدیم. و حتی دشمنان درجه یک بشریت ، از سایۀ رهبر ما می ترسند، و برای او بخاطر شخصیت جامع الاطرافش ، احترام ویژه ای قائلند. ایکاش، در طبقۀ خواص کشورم،اعم از روحانی و دانشگاهی،و برخی مردم کوته بینِ کوچه و بازاری ، حداقل همان شأنی را که دشمنان برای او قائلند ، برای این عبد صالح خدا،و این عارف به زمان و بالله ، قائل بودند😭 و اینهمه خلاف امر مولوی و ارشادی او عمل نمی کردند😭 👈 و جایگاه رفیع او را بخاطر برخی مشکلات زودگذر دنیوی،در خلوت و جلوت،با تهمت و اهانت،مورد بی مهری قرار نمی دادند و دل الهی و دریایی او را نمی شکستند و شکر نعمت وجود بی بدیل او را شبانه روز ، ذکر دل و لب خود می کردند و معتقدم ، به جای تعقیبات مستحب نمازها، این دعا را که از اوجبِ واجبات است ، همواره می خواندند. خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی عج، حتی کنار مهدی عج ، خامنه ای نگهدار.
💔 *باهمسرم تا همیشه*🌹🌹 *قابل توجه متاهلین عزیز جالبه حتماتاآخر بخونید.....* *روزی  استاد روانشناسی وارد* *کلاس شد و به دانشجویانش گفت: " امروز میخواهیم بازی کنیم!‌"* *سپس از آنان خواست که فردی بصورت داوطلبانه به سمت تخته برود.* *خانمی داوطلب این کار شد.* *استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.* *آن خانم اسامی اعضای خانواده, بستگان, دوستان , هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.* *سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.* *زن ,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.* *سپس استاد دو باره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.* *زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.* *این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;* *نام : مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش ...* *کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه میدانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود.* *استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.* *کار بسیار دشواری برای آن خانم بود.* *او با بی میلی تمام , نام پدر و مادرش را پاک کرد.* *استاد گفت: " لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"* *زن مضطرب و نگران شده بود.* *با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ...* *استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید: "چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"* *والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید.* *شما همیشه میتوانید همسر دیگری داشته باشید!!* *دو باره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.* *همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.* *زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد :"روزی والدینم از کنارم خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ,ترکم خواهد کرد"* *پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم میکند , همسرم است!!!* *همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن , حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند* *با همسرت به از آن باش , که با خلق جهانی* *معلم برای شاگردانش داستان کشتی مسافرتی که در دریا غرق شده بود را نقل کرد.  کشتی در دریا واژگون شد و فقط و فقط یک زوج  از مسافران این کشتی بودند که موفق شدند خود را به نزدیک قایق نجات برسانند. در قایق نجات فقط برای یکی از آن دو جا بود.. یا مرد باید میماند و یا زن...* *اینجا بود که مرد همسرش را کنار زد و خودش به داخل قایق نجات پرید. زن در حالی که همسرش درون قایق نجات بود و خودش داخل کشتی در حال غرق شدن ایستاده بود فریاد زد و چیزی به همسرش گفت.* *معلم از دانش آموزان پرسید: "فکر میکنید آن زن چه چیزی را به شوهرش گفت؟"* *دانش آموزان فریاد زدند: "ازت متنفرم؟! ای کاش بهتر شناخته بودمت؟"* *معلم متوجه پسری شد که آرام در جای خود نشسته. از پسر خواست تا به سؤال پاسخ دهد. (فکر میکنی آن زن در لحظات آخر به شوهرش چه گفت؟). پسر جواب داد: "به نظرم زن گفته: مواظب بچه مون باش!"* *معلم با تعجب پرسید: "تو این داستانو قبلا شنیده بودی؟"* *پسر سرش را تکان تکانی داد و گفت: "نه ولی مامان من هم قبل از اینکه* *در اثر مریضیش از دنیا بره همینو به بابام گفت (مواظب بچه مون باش!)"* *معلم غمگین شد و گفت پاسخ  تو درست است.* *کشتی غرق شد، مرد به خانه رفت و دخترش را به تنهایی بزرگ کرد.* *چندین سال بعد از اینکه مرد هم از دنیا رفت، یک روز دختر در حال مرتب کردن وسایل بازمانده از* *پدرش، کتاب خاطرات او را پیدا کرد. مشخص شد که در زمانی که حادثه غرق شدن کشتی اتفاق افتاد مادرش مبتلا به یک بیماری لاعلاج بود و  واپسین روزهای زندگیش را* *میگذراند. به همین خاطر هم پدرش برای سوار شدن به قایق نجات مادرش را کنار زده بود. پدرش در دفترچه خاطراتش اینطور نوشته بود:* *" چقدر آرزو میکردم اکنون در اعماق دریا و در کنارت باشم، اما به خاطر دخترمان مجبورم که تو را تنها بگذارم تا همیشه در آنجا بیآرامی"* *داستان در اینجا تمام شد و کلاس در سکوتی مطلق بود.* *گاهی در پس کارهای خوب و بد دلایل پیچیده ای وجود دارد که ما آنها را نمیدانیم یا آنقدر پیچیده اند که درک و فهم آنها بسیار سخت و دشوارست!* ... آنهاییکه مدام برای شما پیامک میفرستند از روی بیکاری نیست . به این خاطر است که شما در یاد و قلب آنها جای دارید. ... 💐  دوست عزیز اینو یادت باشه* *روزگار  "دو چيز  با  ارزشو"  از ما* *می گيره :* دوستهای خوب و روزهای خوب *ولی هيچ وقت* *نميتونه  "يه  چيزو"  از  ما  بگيره ...* *"روزهای خوبی"  که با  "دوستهای خوب" گذشت .* *انشالله که زندگیتون پر از این روزهای" خوب" باشد .*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاایهاالعزیز🌺 ای کاش که از قافله اش باز نمانیم هر روز برای فرجش عهد بخوانیم تا آنکه بیاید به جهان منجی و سرور آن عهد که بستیم سر قول بمانیم 🌺الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه درد داریم اگه خسته ایم دوای تمامش ظهور توئه ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨ 🎙حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ شبِ گذشتہ نسیمے وزید در خوابم گرفٺ شورِ عجیبے وجودِ بے تابم چہ حسُّ حالِ قشنگے،چرا ڪه میدیدم نمازِ صبح، ڪنارِ ضریحِ اربابم تون کربلایی🍃 دور سلام‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃جهت گشایش روزی🍃 📝روزی یک مرتبه دعای زیر را بخوانید 📿✨ بسم الله الرحمن الرحیم یا الله یا الله یا الله یا رب ّ یا ربّ یا ربّ یا حی ّ یا قیّوم یا ذالجلال والاکرام یا حَیّ و یا قَیّوم یا ذالجلال والاکرام یا حَیّ و یا قَیّوم یا ذالجلال والاکرام اسَئَلُکَ باسمِکَ الاعظَم اَن تَرزُقنی رِزقا" حلالا" طَیّبا" برَحمَتِکَ یا ارحم الراحمین✨