eitaa logo
عــشــقـ وآرامــشــ
1.7هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
14.2هزار ویدیو
61 فایل
تمامی فعالیت این کانال نذرظهوروسلامتی آقاصاحب زمان(عج)می باشد اگر مطالب اثرگزاربودصلواتی هدیه کنید به مولای زمین و زمان (عج) کپی کردی گوارای وجود
مشاهده در ایتا
دانلود
❌🌹 ... (قسمت اول) ( داستان واقعي) زمانی که « » چهل ساله بود، متوجه شد دارد و بیش از یک سال دیگر زنده نیست. از طرفی وضع مالی بسیار به هم ریخته‌ای داشت و نمی‌توانست ارثیه‌ای برای همسرش «لین» ‏که به زودی بیوه می‌شد، به جا بگذارد. ‏«برگس» تا آن زمان هرگز رمانی ننوشته بود، اما همیشه احساس می‌کرد استعداد نوشتن در درونش هست، تا اینکه تنها به خاطر گرفتن حق تأليف و تامین آتیه‌ی همسرش، یک روز، یک ورق کاغذ سفید در ماشین تحریر گذاشت و شروع به نوشتن کرد. حتا مطمئن نبود که بتواند آنچه می‌نویسد، به چاپ برساند، اما به غیر از آن کار دیگری نمی‌توانست بکند. ‏«ژانویه‌ی 1960 بود و من بيش از یک بهار و یک تابستان فرصت زنده بودن نداشتم و هم‌زمان با برگ ریزان خزان باید می‌مردم...» ‏«برگس»، بی‌وقفه و در نهایت انرژی، پیش از پایان یافتن زمان تعیین شده، پنج رمان و تا نیمه‌های رمان دیگری را هم نوشت؛ تقریباً به همان اندازه كه ‏«فارستر» در تمام طول زندگی‌اش توانسته بود رمان بنویسد! محصول کارش حتا به دو برابر کارهای « » نویسنده‌ی امریکایی رسیده بود. ‏اما «برگس» نمرد! ناگهان شفا پیدا کرد و اثری از آن دیده نشد! و او درتمام طول عمر طبیعی‌اش توانست بیش از 70 ‏رمان بنویسد. چه بسا اگر آن جمله‌ی «مرگ با سرطان» را نشنیده بود، آن همه داستان را نمی‌نوشت. بسیاری از ما شبیه «آنتونی برگس» هستیم؛ نیروی بزرگی را در درون خود پنهان می‌کنیم، و برای ظاهرکردنش، در انتظار یک ضرورت خارجی می‌مانیم. منبع اثر 🌺کانال عشق وآرامش🌺 https://eitaa.com/joinchat/842072215Cdd41f2df3a https://eitaa.com/mhfstjjg