eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
399 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 🔰 شب هاےعملیات، همراه بچه ها به خط بزند. باید در مےماند و عملیات را هدایت مےڪرد و گردان ها را راهنمایےمےکرد. اوتا صبح چشم روےهم نمےگذاشت. صبح اول وقت هم، بعدازنمازراه مےافتادیم به سمت خط. نیروها به علت اینڪه مسافت زیادےراباید طےمیڪردند تا به خط بزنند و بادشمن درگیر شوند، در بین راه‌ نوعا به علت خستگے و یا عدم توجه‌ بعضےوسایلشان به زمین می افتاد. وقتے صبح به طرف منطقه ی درگیرے میرفت، در بین راه، هر چه و مےدید، همه را جمع میڪرد و میگفت: 🌷🌷 📸ادامـه 👆👆 📚ڪتاب نمیتوانست زنده بماند 🌷🍃🌷🍃🌷 شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
📕 🔰 شب هاےعملیات، همراه بچه ها به خط بزند. باید در مےماند و عملیات را هدایت مےڪرد و گردان ها را راهنمایےمےکرد. اوتا صبح چشم روےهم نمےگذاشت. صبح اول وقت هم، بعدازنمازراه مےافتادیم به سمت خط. نیروها به علت اینڪه مسافت زیادےراباید طےمیڪردند تا به خط بزنند و بادشمن درگیر شوند، در بین راه‌ نوعا به علت خستگے و یا عدم توجه‌ بعضےوسایلشان به زمین می افتاد. وقتے صبح به طرف منطقه ی درگیرے میرفت، در بین راه، هر چه و مےدید، همه را جمع میڪرد و میگفت: 🌷 🌷 📸ادامـه 👆👆 📚ڪتاب نمیتوانست زنده بماند 🌷🍃🌷🍃🌷 شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
❤️ ته‌تغاری بود اما همیشه می‌كرد و بعضی وقت‌ها از آقا مهدی جلو می‌زد. با آنكه داداش « » بود اما زودتر از تشكیل خانواده داد و همینطور با آنكه جانشین و تحت امر آقا مهدی در لشكر۳۱ عاشورا بود اما از آقا مهدی سبقت گرفت و جلوتر زد و زودتر از او از دروازه گذشت و آسمانی شد. با شهادت ، آقا مهدی هم را از دست داد و هم و هم یار و همراه همیشگی‌اش را. با این همه آقا مهدی گفت: «شهادت حمید یكی از است كه شامل حال خانواده ما شده است.» 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 🔹گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، 😳 است. 🔸 ، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت....ادامه دادم :آ قا مهدی شما ، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا.جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟؟؟؟ 🔹خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون رو کشیدم : زن رفتگرمحله، مریض شده بود.. بهش نمیدادن میگفتن اگه توبری نفرجایگزین نداریم. 🔸رفته بود پیش شهردار و اقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش... اشک تو چشام جمع شد هرچی اصرار کردم اقامهدی جارو رو به من، نداد. 🔹خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. رفتگر آن روز ما، شهید مهدی باکری بود... 📎فرماندهٔ دلاورلشگر ۳۱ عاشورا 🌷 : ۱۳۳۳/۱/۳۰ میاندوآب ، آذربایجان‌غربی ● : ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•