✍ #خاطرات_افلاڪیان
در نگاه #عباس، کوهها بلند بودند و جنگلها سرسبز...
صدای عباس از رادیو به گوش میرسید:
- #آقای_نادری پایین را نگاه کن! درست مثل بهشت می ماند!
سپس آهی کشید و ادامه داد:
- خدا لعنتشون کنه که این #بهشت را به جهنم جنگ تبدیل کردهاند.
#سرهنگ_نادری ساکت بود، چند لحظه بعد صدای عباس فضای کابین را پر کرد او این مصراع را از تعزیه مسلم زمزمه میکرد:
- « #مسلم سلامت میکند #یاحسین!»
و ناگهان صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد. او در یک لحظه احساس کرد که به دور #کعبه در حال طواف است، به همین خاطر با صدای نرم و آرامی گفت:
« #اللَّهُمَّ_لَبَّیْکَ_لَا_شَرِیکَ_لَکَ_لَبَّیْک ....»
و آخرین حرف ناتمام ماند...
گفته بودند بیا #مکه... گفته بود شما بروید.. تا روز #عیدقربان خودم را میرسانم... #عباس خودش را رسانده بود...
#شهید_قربان
#شهید_عباس_بابایی
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•