eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
479 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
411 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
🌷 وقتی رسیدیم به نقطه ای که باید مستقر می شدیم، را علم کردیم و پست های نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من بود. می دانستم کجا می خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت نگهبانی توست. او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد.چشم ریز کردم، ناصری بود. گفت: الان کی سرپسته؟ گفتم: مگه نرفتی؟ نه، می بینی که! پاشدم و سرجایم نشستم. خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم. و با دست اشاره کردم به گوشه چادر. ولی من اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟ شانه بالا انداختم که یعنی نمی دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. دیدیم است. اسلحه را انداخته بود روی دوشش و داشت با ذکر می گفت. آن شب، همراه آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین. ماند تا پستش تمام شود. ❤️ ❤️ 🌷🍃🌷🍃🌷 شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
💠 در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه می ڪرد. پیش من آمد. را نشان داد و با ناراحتی گفت: آقا، این جوان ڪیه؟ باتعجب گفتم چطور مگه؟؟ گفت: من ڪه وارد شدم ، ایشان داشت می رفت، من با ، شنارفتنش را شمردم. تاالان دور تسبیح رفته یعنی تا شنا...تورو خدا بیارش بالا الان حالش بهم میخوره. وقتی تمام شد اصلا احساس خستگی نمی ڪرد. انگار نه انگار ڪه چهار ساعت شنارفته. البته این ڪارها را براے شدن انجام می داد. همیشه می گفت: برای به خدا و بتدگان خدا، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب می ڪرد: ڪه بدنم را برای خدمت ڪردن به خودت قوی ڪن. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🍃روزهای پایانی ماه است،کم کم بساط و جمع می شود اما من در روزمرگی و تلخی های روزگار غرق شده ام😔 🍂حساب روز و ماه و سال از دستم رفته است و حال به این می اندیشم که فراموش کردم ،حال خوب گمشده ام را آرزو کنم. دلم شدم که نشدم به امید بخشش و شرمنده دست هایم که نامه ی اعمالم، بر دست چپم بیشتر سنگینی می کند😞 ☘خدایا ، را به دانه های بدهکارم و حسرت های ماه رجب بر دلم به یادگار مانده است.😭 🍁جاماندم از قافله اما امیدم به نَفَس های آخر ماه رجب است که این نَفس سرکش را غل و زنجیر کند.و من کمی با خدای خودم خلوت کنم.💚 ... ✍نویسنده: •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•