eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
398 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
در سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای داره". گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری". یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه". بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.میگم سه روز برات مرخصی بنویسند". خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من را ندارم".😭 بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن و شده؛ یازده ماه بعد هم به رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 چند تا از قرارگاه ارتش مهمات آورده‌اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشون میریزه. یک لاغر و کم سن و سال میاد طرفشون. خسته نباشید میگه و مشغول کار میشه. ظهر که کار تموم میشه، سربازها پی می‌گردن تا رسید رو امضا کنه. همون بنده خدا، عرق دستش رو با شلوار پاک می‌کنه، رسید رو می‌گیره و امضا می‌کنه! 🌷 🌷 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👆👆 🔻روایت زیبایی از 📌 اینها بودند... •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• 🕊
🌹 به گفتند، بیا برای با فرماندهان نان و کباب بخور، او به آنان محل نگذاشت و گفت: همه ما هستیم، وای به حال روزی که بین و تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوت شود، آن موقع کار سخت می شود. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
📿 بعداز ۴ نفر در ۴ شهر مختلف خواب دیده بودند که در صحن ، مهدی با لباس احرام رفته روی ایستاده و انگار همه طواف کننده ها را می کند. از ا پرسیدند: آقامهدی چی شده که شما اینجا هم شدید؟؟؟ در خانه خدا؟؟؟؟ مهدی می گوید: این برای همون که توی دنیا خوندم. 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🌺 (۲) 🍃 تعهد کاری زیر سایه‌‌ی تهدید منافقین و گروهک‌ها، جهاد پستش را ترک کرده بود. اجازه نداد کسی سر پست نگهبانی برود؛ خودش رفت و در کیوسک نگهبانی ایستاد. نگهبان که برگشت، پشتیبانی و مهندسی جنگِ جهاد را دیده بود که به جایش ایستاده است، از خجالت سرش را بالا نمی‌آورد که لبخندهای حاج علی را نبیند. این‌طوری به ما فهماند حتی جلوی در هم که نباشد، فرماندهی دچار اخلال می‌شود و ما نباید کارمان را رها کنیم. 🌷 🌷 فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان اصفهان •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
😂 😍 🧕ماجرای گردان زنان غواص!! وقتی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب(سلام الله علیها) بروی. با این تصور که گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) متعلق به است به شدت با این امر مخالفت کرد  و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد. هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است. بعد از شنیدن اسم «غواص» به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید🙏 من را به گردان علی‌اصغر (علیه السلام) بفرستید، گردان علی‌اکبر (علیه السلام) گردان امام حسین (علیه السلام) این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت ؟  اما دستور فرمانده لازم‌الاجرا بود. در طول راه به این می‌اندیشید که «خدایا من چه چیزی را باید به این بگویم؟ اصلا این‌ها چرا غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل (علیه السلام)خودت کمکم کن.» هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به کرد😳 راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟ شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: «والله چی بگم، استغفرالله از دست این » 😃 راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند😂😂 اینجا بود که تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!😂😂 و •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🔰شهیدی که سنگ مزارش معطر است 🔸او آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر۲۷ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک معمولی کار می‌کرد. 🔹 به رزمنده ها را دوست داشت. مثل همیشه برای سرکوبی و مبارزه با نفس داوطلبانه مشغول نظافت ها بود. برایش مهم نبود که بدنش همیشه توالت ها را بدهد. 🔸او همیشه مشغول های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او و در زیر آوار مدفون می‌شود. 🔹بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و بودند، متوجه می‌شوند که بوی شدید " " از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می‌زدند با پیکر پاک این روبرو می‌شوند که غرق در بوی گلاب بود. 🔸هنگامی که پیکر✨آن شهید را در تهران، در قطعه ۲۶ به خاک می‌سپارند، همیشه سنگ قبر این شهید نمناک می‌باشد به‌طوری که اگر سنگ قبر را خشک کنید، از آن طرف سنگ از مرطوب می شود. 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🔰 ؛ می‌گفت: خدایا! بگذار شهید شوم، ولی نفری باشم که جنازه‌ام به شهر خودمان تشییع شود. دوستانش از این دعا تعجب می‌کردند و می‌گفتند: چرا چنین می‌کنی؟! می‌گفت: اگر این توفیق نصیب من نشود و لیاقت آن را نداشته باشم، باید یک عمر خجالت بکشم و شرمنده باشم که این همه شهید بودم.. از طرفی می‌خواهم آخرین نفر باشم تا وقتی جنازه‌ام تشییع می‌شود، خانواده‌ی شهیدی چشم انتظار پیکر فرزندش نباشد. ✨فرمانده تیپ سوم لشکر ۲۵ کربلا 🌷 : ۱۳۶۶/۱/۱۸ ،عملیات کربلای هشت پیکر مطهرش بعد از سالهای چشم انتظاری در آبان سال ۱۳۷۴ تفحص شد و به زادگاهش بابلسر بازگشت. •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
وقتی با تیر دشمن روی زمین افتاد، هم تیر خورد ولی چیزی نگفت، بالاخره باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد، گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود، به اتفاق آقاجواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. گفت: امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل شدنش من می‌دونستم که شهید میشه، با تعجب پرسیدم: مگه شما از اون موقع می‌شناختینش؟ گفت: بله، من مربی‌شون بودم، از همون موقع می‌رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود. 🌷شهید 🌷 🌷شهید 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
اگر به با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »... 🌷 ●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان خیر سرم داشتم میرفتم بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم کیه ؟ ●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان نور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، بود ؛فرمانده گردان ...😳😳 ●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم ۲ تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ... 📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئول‌آموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسول‌الله 🌷🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳/۲/۲ پاکدشت ، تهران ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۱۱ فاو ، عملیات والفجر۸ •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
💚 🍃اون روز وقتی توی فرودگاه جلوی رویم افتاد و غش کرد با خودم گفتم این فقط خدا بوده است که را حفظ کرده است والا انقلابی که فرمانده لشکرش اینطور و اینقدر ضعیف و ناکارآمد باشد که هیچ، هشت روز هم نباید جلوی ارتش با آن همه تجهیزات و پشتیبانی تمامی دوام می آورد... 🍃با اکراه جلو رفتم و همانطور که چشمم به درجه های اش بود زیر بغل هایش را با کمک یکی از همراهانش گرفتم و بردیم بیرون فرودگاه و گذاشتیم داخل . 🍃توی راه که داشتیم با همان همراه بر می گشتیم داخل ، نتوانستم خودم را کنترل کنم و گفتم: اینا با این توان و ضعف در کار چطور میشوند؟ 🍃 یک باره انگار که به پدر آن بنده خدا توهین کرده باشم، براق شد برایم که: چی می گی؟ تو اصلا ایشان را میشناسی؟ می دانی از همان لحظات اولیه تا امروز که روز دهم است شاید روی هم ده ساعت هم باشد؟ میدانی توی همین ده روز برای اینکه هزینه اضافی نداشته باشد برای سیستم به اندازه جیره غذایی یک روز آدم معمولی نخورده؟ میدانی چند برابر من و تو کار کرده؟ 🍃چشم هایم گرد شد، ده روز و ده ساعت خواب؟! ده روز و جیره یک روز یک نفر؟! گفتم: خب چرا؟ پاسخ داد: این چرا برای من و تو است، برای او چرا ندارد، میخواهد پرفایده و کم هزینه باشد! موشک هم که میخواهد بزند به منافقین اول هزینه اش را میپرسد ببیند می ارزد یا نه. 🍃یک بار بعد از مدتها کار روی و مقرهاشان، رفته بود توی خاک ، از آنجا با تماس گرفته بود که مقر منافقین را با موشک بزنند. از پرسیده بود قیمت موشکها چقدر میشود، قیمت را که گفته بودند دستور داده بود شلیک نشود، گفته بود این کار ارزش چنین هزینه ای را ندارد. فکر کردی بیخود و بی جهت است که میشود ؟!😌 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ مرداد ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ دی ۱۳۸۴ 📅تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•