♦️در محضر قرآن کریم
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
☀️.....وسبح بحمد ربک حین تقوم
☀️وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ
🖌....هنگامی که از خواب برمی خیزی با ستایش پروردگارت اورا به پاکی یاد کن
تسبيح گوى در پارهاى از شب و به هنگام ناپديد شدن ستارگان.
✅تسبيح خداوند بر ستايش او مقدّم است، اول بايد او را منزّه بدانيم، سپس ستايش كنيم.
✅ مناجات شبانه، انسان را براى تلاش روزانه آماده مىكند. وَ اصْبِرْ ... وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ ...
✅ براى دعا ونيايش، زمانهاى خاصّ آثار بيشترى دارد. حِينَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّيْلِ ... إِدْبارَ النُّجُومِ
🍃#طور_آیه_۴۸_۴۹
🍃#تفسیر_نور
@gonbadekabood
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
وَ افْتَحِ اللّهُمَّ لَنا مَصاریعَ
الصَّباحِ بِمَفاتیحِ الرَّحْمَةِ وَ الْفَلاحِ ....
وبگشا برای ما خدایا درهای
بامدادان را به كلیدهاى رحمت و رستگارى 🤲
#دعای_صباح
@gonbadekabood🍃❤️
💞💞💞💞💞💞
💞💞💞
💞💞
💞
دوستان سلام
صبح زیبایتان
منور به نور قرآن،
ذکر رب رحیم
زینت بخش دلهایتان❣
🍃❤️@gonbadekabood
نگاه ِفاطمه از خاک ، فِضه میسازد
طلا ؛ غبارِ ظروفِ سفالیِ زهراست...
#محسن_حنیفی
@gonbadekabood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ترانه ای که جهانی شد و در بسیاری از خانه های آمریکایی و اروپایی در حال پخش است ...
♥️ ترانه ای از گروه وتر موسسه مصاف، با موضوع حرارت محبت امام حسین (ع)
🔸 نام تو زیباست، هم برای زمزمه کردن و آرامش یافتن و هم برای فریاد زدن و در عشق و شور غرق شدن.
@gonbadekabood
#کانال_گنبد_کبود
فاطمه(س)، در اوج علاقه ای که به همسرش داشت باز هم محبت و رضای خدا را بالاتر می دانست در فرازهایی از مناجات او آمده است:
یا رب لیست من احد غیرک تئلج بها صدری و تسرّبها نفسی و تقربها عینی؛
(صحیفه زهرا سلام الله علیها)
خداوندا، احدی به جز تو دلم را خنک نمی کند و نفسم را مسرور نمی نماید و هیچ کس جز تو چشم مرا روشنی نمی دهد.
@gonbadekabood
#خاطرات_اسارت
🌟نبردمجنون قسمت ۲۲ 🌟
"از مجنون تا رومادیه"
روزانه به غیر از صبح ها ساعت ۸ یک بارهم حدودای ساعت ۱۴ برای هواخوری و کتک کاری و حسابا" توزیع غذا به حیاط سلولهای زندان الرشید می آمدیم.
ظهرها واقعا" هوا گرم و آفتاب بغداد بدجوری سوزان بود.
وقتی اسراء داخل حیاط زیر آفتاب سوزان با پای برهنه بخط می شدند و روی زمین می نشستند، اونقدر زمین داغ بود که امکان ایستادن و نشستن روی زمین نبود، اسراء معمولا" پیراهن های نظامی خود را در می آورند و زیر پایشان می گذاشتن تا کمتر پاها و بدنشان بسوزد. چون واقعا" گرمای کف حیاط دمای عادی نداشت، باورم نمیشد شدت تابش آفتاب دمای کف حیاط زندان را تا این حد بالا برده باشد. بخصوص ظهرها عجیب داغ می شد. معمولا" اسراء وقتی روی زمین داغ ایستاده بودند مداوم این پا و اون پا عوض میکردند و یه بار این پایشان و پس از لحظاتی پای دیگرشان را روی زمین میگذاشتن تا بتوانند تحمل کنند.
روز دوشنبه ۱۳۶۷/۴/۱۳ ظهر حدودای ساعت ۱۴ در اوج گرما زیر آفتاب سوزان توی حیاط سلولها بخط مان کرده بودند. وقتیکه سربازهای عراقی متوجه شدن که گرمای کف حیاط باعث آزار و اذیتمان می شود، دستور دادند همه پیراهن هایشان را در بیاورند، مجبور بودیم بخاطر اینکه بهانه دست دشمن ندهیم همگی هرآنچه را از کمربند به بالا به تن داشتیم از تنمان در آوردیم و برهنه شدیم، سپس عراقیا گفتن با یک سوت همه به روی شکم باید روی آسفالت دراز بکشند و تا دستور نداده ایم کسی حق بلند شدن ندارد. با یک سوت همه خیز رفتیم، چرا که اسیر سربازان سیاه قلبی شده بودیم که بوئی از ترحم حتی به مشامشان هم نخورده بود لذا همه مجبور بودیم روی سنگریزهای داغ با بدن عریان دراز بکشیم، چون اکثر اسرایی که دستهایشان سالم بود دستشان را سپر سینه و شکمشان کرده بودند تا به زمین نچسبد، سربازهای بعثی وقتی متوجه این موضوع شدند ضمن کتک کاری با کابل و لگد، پا روی کمر اسراء می گذاشتند و از روی کمرمان راه می رفتن تا بیشتر بدنمان به زمین بچسبد.
باز هم تک دلشان نشکست. دوباره گفتن بلند بشید، همگی در حالی که اکثرا" سنگریزه های سوزان به سینه و شکم شان چسبیده و فرو رفته بود بلند شدیم.
مجددا" سربازهای وحشی صدام دستور دادن با صدای سوت همه باید با شکم روی زمین دراز بکشند و دستهایشان از پشت روی کمرشان باشد. اگر کسی اینکار را نکند و دستهایش را از پشت روی کمرش قرار ندهد همینجا و جلوی چشمان همه دارش می کشیم.
از جان خودمان سیر شده بودیم ولی وقتی به فکر چشمان منتظر والدین و خانواده هایمان می افتادیم بیشتر بخاطر آنها و به امید دیدن دوباره روی آنها با مرگ مبارزه میکردیم.
مجددا" با سوت سرباز دشمن و ترجمه های مترجم خوزستانی همه خیز رفتیم. واقعا" دردناک بود، صدای ضجه و آه و ناله اسرا با صدای قهقهه سربازهای وحشی صدام روح و روانمان را می خراشید و مکمل شکنجه های جسمی شان می شد.
سربازهای مست دشمن از صدای ضجه اسراء لذت می بردند و مداوم از روی کمرمان از این سوی حیاط زندان به آنسوی حیاط راه می رفتن، ده دقیقه ای با آه و ناله روی آسفالت داغ و سوزان به هر زجری تحمل کردیم تا دستور بلند شدن دادن.
شکم و سینه هایمان همه سوخته و شعله کشیده بود. بدنها همه به مرور زمان تاول زد، بنحوی که تا اردوگاه تاول هایی که بر اثر سوختن به روی سینه و شکم مان باقی مانده بود کاملا" مشهود و نمایان بود. حتی آثار بجای مانده از آن تاولها تا سالها پس از اسارت به روی بدنمان معلوم بود و با رؤیت آثار بجا مانده اش ناخودآگاه اون روزهای تلخ را در نظرمان مجسم میکرد...
🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای،به قلم خودشان
#کجایند_مردان_بی_ادعا
🔵ادامه دارد...
@gonbadekabood
#کانال_گنبد_کبود
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
♦️در محضر قرآن
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
✨وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ
🖌خداوند، به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده آمرزش و پاداش عظیمی داده است.
🔹نکات آیه کریمه
✅ایمان از عمل جدا نیست. «آمنوا وعملوا الصالحات»
✅ ایمان و عمل شایسته، هم جبران کنندهى گذشته است «لهم مغفرة» و هم تأمین کننده آینده. «أجر عظیم»
✅توجّه به عاقبت کارها، در تصمیمهاى انسان نقش مهمى دارد. «أجر عظیم.
✅مغفرت، مقدّمه ى دریافت پاداش است. «لهم مغفرة واجر»
#مائده_آیه_۹
#تفسیر_نور
@gonbadekabood❤️🍃
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
🌟 مژده ظهور به منتظران داخل قبر
سیف بن عمیره می گوید که حضرت امام باقر علیه السلام به من فرمود:
💫هنگامی که قائم قیام میکند، مومن در قبر خود مُخَیَّر می شود و به او گفته میشود:
سَروَر شما ظهور کرده است. اگر دوست داری در رکاب او باشی پس برو و اگر میخواهی در سایه ی کرامت الهی بمانی، پس بمان.
📚 دلائل اﻹمامه طبری
@gonbadekabood
انا لله و انا الیه راجعون
داغها بر دل نشسته
یابن الزهرا پس کجایی
#اللهم_انا_نشکوا_الیک_فقد_نبینا_و_غیبه_ولینا
@gonbadekabood
#خاطرات_اسارت
🌟نبرد مجنون قسمت۲۳🌟
"ازمجنون تا رومادیه"
روز چهارشنبه مورخ ۱۳۶۷/۴/۱۵یازدهمین روز اسارتمان و هشتمین روزی بود که اسرای جزیره مجنون را در سلولهای مخوف زندان الرشید بغداد در بدترین شرایط و در نهایت محرومیت از ابتدایی ترین نیازهای زندگی یک انسان مثل دسترسی به آب یا هوای سالم زندانی یا به عبارتی زجرکش میکردند.در ایامی که در سلولها بودیم در طول شبانه روز در دو نوبت صبح و ظهر برای هواخوری به حیاط زندان می آمدیم.
آنهم با نظم و بصورت سر پایین زیر آفتاب سوزان تیر ماه می نشستیم،حتی اجازه بلند شدن و آزادانه با هم صحبت کردن و نگاه کردن به اطراف را نداشتیم.
بعضی از روزها صبح چندین ظرف عدسی بعنوان صبحانه بهمراه مقداری سمون یا همان نان خمیری ترش و تیره خاص اسرا را می آوردند که بیش از ۸۰ درصد اسراء بدلیل تشنگی مفرط حتی لب به صبحونه و ناهاری که بسیار ناچیز و فوق العاده بی کیفیت بود نمی زدند و معمولا"عودت داده میشد.
بنده برای اولین بار در نهمین روز اسارتم به اصرار همشهریم سلیمان اورنگ خدری که میگفت اگه میخوای زنده بمانی باید هرجور شده چند لقمه بخوری ناچارا"خلاف میلم چند لقمه غذا پس از ۹روز خوردم.چون تشنگی در حد مرگ و تب شدید بخاطر عفونت زخمهایم رغبتم به غذا را از بین برده بود و بزرگترین آرزویمان شکم سیری از آب بود،مهم نبود آب تمیز باشد یا خنک هر مایعی که بتوانست عطش مان را برطرف کند اگر درد دسترسمان بود با ولع میخوردیم در فاصله از مجنون تا رمادیه بارها و بارها اسراء مجبور شدن بخاطر رفع عطش شان لب به چیزهایی بزنند که نفس انسان در شرایط عادی بشدت ازش دوری میجوید و حتی خوردنش ممکن است حالت تهوع و استفراغ را درپی داشته باشد.دوست ندارم و نمیخواهم احساسات هموطنان عزیزم را بیشتر جریحه دار و آزرده کنم اما آنچه بر اسرای ایرانی بلاخص اسرای مجنون که خود به عینه آنرا شاهد بودم گذشت حتی تصورش هم برای هموطنان عزیزم سخت و عذاب دهنده است!
خلاصه بعضی از روزها که برای هواخوری به حیاط زندان می آمدیم به دو نفر از اسرای عرب زبان خوزستانی اجازه میدادند از منبع فلزی گوشه حیاط با حلب های خالی روغنی که توی سلولها از آنها برای ادرار استفاده میشد به اسراء آب بدهند اما دو نفر با دو حلب آنهم جمعیتی قریب ۷۰۰ نفر اسیر تشنه در حد هلاک در یک بند زندان کجا جوابگوی نیاز اسراء میتوانست باشد.
هشتمین روزی بود که در سلولها بودیم،ظهر طبق معمول هر روز بین ساعت۱۲ تا۱۴ برای هوا خوری به حیاط سلولها می آمدیم.
مجروحین معمولا" کنار دیوار روی آسفالت داغ می نشستن و بقیه اسراء به همان نظم و ترتیب در وسط حیاط روی آسفالت داغ قرار می گرفتن.
درطول زمانیکه برای هواخوری و به اصطلاح صرف غذا در محوطه بودیم بطور مستمر با کابل، شیلنگ،باطوم و هر وسیلهٔ دیگری کتک کاری میشدیم.
آنروز گروهی از افسران استخبارات «اداره اطلاعات و امنیت» عراق جهت شناسایی فرماندهان، پاسداران و روحانیون به زندان الرشید آمده بودند. ابتدا به سراغ مجروحین آمدن و نفر به نفر زخمهایمان را نگاه کردن که پس از نگاه کردن زخمهای هر اسیر با چندین ضربه کابل و شوک باطوم برقی ازش عبور میکردند و به سراغ نفر بعد می رفتن، بنده هم چون مجروح بودم از کتک افسران بعثی و شوک الکتریکی باطوم بی نصیب نماندم.
افسران عراقی پس از آزار و کتک کاری مجروحین رفتن به سراغ اسرایی که سالم ولی حسابی رنجور شده بودن.
پس از ضرب و شتم آنها دستور دادن که همه سراشون را بالا بگیرند. سپس یکی از سرگرده های بعثی به چهره اسراء نگاه میکرد و اسیری را انتخاب و بلند میکرد.می گفت: نگاه کن بین اسراء از فرمانده دسته تا فرمانده لشکر و بالاتر یا پاسدار خمینی یا روحانی، کی را میشناسی؟
چندین نفر را بلند کردن ولی خوشبختانه هر یک از اسراء با نگاه به چهرهٔ سایر اسراء پاسخ منفی میدادن و میگفتن کسی را نمی شناسیم،که در پی آن با چندین ضربه کابل و باطوم بهش می گفتن بنشین و میرفتن سراغ نفر بعدی، متأسفانه یکی از اسراء که لهجه عربی داشت و از کوتاهی موی سرش معلوم بود سرباز وظیفه سپاه بوده حدود۱۴ نفر از فرماندهان را که می شناخت معرفی کرد و لو داد.
بلافاصله هم فرماندهان را از ما جدا کردن و به جای نا معلومی بردن و هم سربازی که آنها را لو داده بود.چون دشمن میدانست اگر اون سرباز کنار اسراء بماند بی شک اسراء در سلولها کارش را یکسره خواهند کرد و مرگش قطعی خواهد بود.خلاصه آنروز دوست و هم گردانیم لطف الله کرمی که خود هم پاسدار رسمی سپاه و هم فرمانده یکی از گروهانهای گردان امام حسن«ع» بود را بلند کردن و ازش خواستن تا اگر فرمانده، روحانی و پاسداری را می شناسد معرفی کند.
🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای،به قلم خودشان
#کجایند_مردان_بی_ادعا
🔵ادامه دارد
@gonbadekabood
#کانال_گنبد_کبود
https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb